شهامت واقعی
درباره نویسنده چارلز پورتیس:
چارلز پورتیس (Charles Portis) نویسنده کتاب شهامت واقعی، (1933-2020) رمان نویس امریکایی است. وی را از خلاقترین نویسندگانِ داستانهای وسترن میدانند که شخصیتهای ازیادنرفتنی و پیرنگهای مطایبهآمیزش هوادارانی پرشور و شمار دارد.
درباره کتاب شهامت واقعی:
بوستون گلوب: «یک کلام، شاهکار آمریکایی.»
نیویورک تایمز: «اثری خوشساخت، سفری مفرح.»
وسترنها همیشه پر بودهاند از مردانی در جبهههای خیر و شر که زنانی هم همیشه آن گوشه و کنارها دیده میشدهاند؛ زنانی در مقام همیشگی و حاشیهای معشوق، همسر، فرزند و… که نیاز به مراقبت دارند. البته که جهان سراسر مردانهی وسترن، بهسختی میتوانست جز این باشد و مردان باید اسبها را میراندند و گلولهها را شلیک میکردند، میکشتند و کشته میشدند، تا خانواده زنده بماند. اگر این ماجرا و قواعدش تغییر میکرد، چه میشد؟ در لحظههایی از تاریخ وسترن این اتفاق افتاده و نتیجه شگفتانگیز بودهاست.
کتاب «شهامت واقعی»، یکی از درخشانترین نمونههای این تغییر منظر در قواعد وسترن است. رمانی که آنقدر درست و دقیق بود که از «هنری هاتوی» کلاسیکساز تا «برادران کوئن» پستمدرن در فاصلهی چهاردهه به سراغش رفتند و دو اقتباس دیدنی ازآن را روی پردهی سینما آوردند. وقتی دختری نوجوان با مرگ پدرش روبرو میشود، نمیتواند آرام بگیرد؛ بیتفاوتی برابر مرگ پدرش، بیتفاوتی برابر جهانیست که شر بر خیر پیروز میشود!
حرکت «متی راس» این دختر نوجوان به دل خطرناکترین ماجراجویی، نه یک داستان انتقام، بلکه قصهای دربارهی الزام نبرد برای دفاع از انسانبودن است، دفاع از شریفبودن برابر آنها که نه شریفند و نه حتا شریف به نظر میرسند! هرچند متی برای شکست «تام چینی» به سراغ مارشال «روستر کاگبرن» میرود، اما نقطهی ثقل ماجرا همچنان این زن جوان با همهی شور و حساسیت و عشق است و همین، از شهامت واقعی، داستانی متفاوت ساخته است؛ داستانی پیرامون الزام دفاع از خیر، راستی، صداقت و شور زندگی.
قسمتی از کتاب شهامت واقعی:
تازه از آن لحظه بود که آشکارا فهمیدم در چه موقعیت خطرناکی قرار دارم. فکرش را هم نمیکردم لبیف و روستر به این راحتی تسلیم راهزنها شوند. با خودم میگفتم هر آن ممکن است از لابهلای درختها بیایند بیرون و راهزنها را غافلگیر کنند یا شاید یک نقشهی زیرکانهی کارآگاهی به ذهنشان برسد و مرا از این وضعیت بغرنج نجات دهند. اما آنها رفته بودند! آن افسرها تنهایم گذاشته بودند! تصور کردم دیگر هیچ راه بازگشتی نخواهم داشت. کاملاً محزون و ناامید شده بودم و برای اولینبار نگران جانم بودم. ترس و اضطراب سراسر وجودم را فراگرفته بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.