شاپور اورمزد (زندگینامه شاپور دوم) کارنامک من
درباره نویسنده فریدون مجلسی:
فریدون مجلسی نویسنده کتاب شاپور اورمزد، (متولد 1323 در تهران) دیپلمات بود. با وقوع انقلاب ١٣٥٧ از وزارت امور خارجه بازخرید اجباری شد و به بخش خصوصی رفت. اما او که در سر سودای نوشتن داشت، این خط را رها نکرد. دهها کتاب حاصل ترجمهها و نوشتههای اوست، اما او چند سالی است که ترجمه را نیز رها کرده و وقتش را صرف نوشتن میکند.
درباره کتاب شاپور اورمزد:
شاپور دوم یا شاپور بزرگ یا شاپور ذوالاکتاف به پارسی هویه سنبا از سال ۳۰۹ تا ۳۷۹ میلادی، دهمین پادشاه ساسانی بود. شاپور پس از برادرش آذرنرسی بر تخت نشست، او پسر هرمز دوم بود و به مدت هفتاد سال سلطنت کرد و به همین دلیل طولانیترین پادشاهی در میان شاهان ایران را دارا میباشد. وی پس از قدرت گرفتن، اعرابی را که به بخشهای جنوبی شاهنشاهی ساسانی تاخت آورده بودند، به شدت تنبیه کرد و امنیت را به مرزهای جنوبی بازگرداند. پادشاهی وی شاهد تجدید حیات نظامی کشور و گسترش قلمرو آن بود که آغاز اولین دوران طلایی ساسانیان بود؛ بنابراین او با شاپور یکم ، قباد یکم و خسرو یکم، یکی از درخشانترین پادشاهان ساسانی محسوب میشود. از سوی دیگر، چهار جانشین مستقیم او موفقیت کمتری داشتند.
شاپور دوم سیاست سخت مذهبی را دنبال کرد. در زمان فرمانروایی او، مجموعه اوستا، متون مقدس زرتشت تکمیل شد، بدعت و ارتداد مجازات شدند و مسیحیان مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. البته دومی واکنشی علیه رسمیت یافتن مسیحیت در امپراتوری روم توسط کنستانتین بزرگ بود. شاپور دوم، مانند شاپور یکم، با یهودیان که در آزادی نسبی زندگی میکردند و مزایای زیادی در دوره خود بدست آورد، دوستانه رفتار میکرد. در زمان مرگ شاپور، شاهنشاهی ساسانی از همیشه قویتر بود و دشمنانش در شرق آرام بودند و ارمنستان تحت کنترل ساسانیان بود.
او پادشاهی مقتدر بود و در دوران سلطنت او شاهنشاهی ساسانی یک دوره پر رونق و شکوه را تجربه کرد. او از جمله آخرین شاهان ساسانی است که خودشان را از نژاد خدایان میانگاشتند و کتیبههایی از او در طاق بستان به یادگار ماندهاست.
قسمتی از کتاب شاپور اورمزد:
پس از کشته شدن پدرم، و هنگامی که کالبد او را به تیسفون آوردند، برادرم آذرنرسی، که پسر ارشد اورمزد بود، به عنوان صاحب عزای اصلی میداندار عرصه ماتم و سوگ او شد؛ و بزرگان و مهان برای تسلیت گویی به حضور او آمدند.
آذرنرسی دسته سوگواران را تا کنار دخمه مردگان راهبری و سرپرستی کرد، و انجام آیینهای دینی را به نیای مادرش هیربد آذرگشسب سپرد. هیربد آیینهای دینی برجای آورد و کندر و اسپند سوزانید، و با دسیسه و نیرنگ در خطبه خود نوه اش آذرنرسی را به عنوان شاهنشاه ایران و ایران نیایش کرده و دیگران را بر آن داشت که به وی تأسی کنند.
بدین ترتیب، هنگامی که دسته سوگواران به تیسفون بازگشت، آذرنرسی شاه بزرگ ایران بود. او که از بیپایه بودن و نااستواری وضعش آگاه بود میکوشید با سختگیری و ستمگری پادشاهی خود را پایدار کند.
مادرم که با توجه به پیمان کوشان، میان شوهر و پدرش، پادشاهی را از آن فرزند به دنیا نیامدهاش میدانست، و از طرفی از جان خود بیمناک بود، به موقع از کاخ گریخت و به بهگ موبد پناه برد. هنگامی که آذرنرسی و هیربد آذرگشسب به قصد جان مادرم به سراغش رفتند، کوشک او را خالی یافتند. اما مادرم نیز بیکار ننشست، و پنهانی با سرداران سپاه و شاهزادگان ساسانی کنکاش کرد، و با کمک بهگ موبد براندازی آذرنرسی را تدارک دید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.