زوال هژمونی (ایالات متحده در نیمکره غربی)
درباره نویسنده توماس اندرو اکیف:
توماس اندرو اکیف (Thomas Andrew O’Keefe) نویسنده کتاب زوال هژمونی، مدرس برنامه روابط بین الملل به ویژه آمریکای لاتین می باشد. ایشان متولد سال 1961 می باشد. ایشان به عنوان وکیل با بیش از 30 سال سابقه در امور مربوط به تجارت بین المللی و ادغام اقتصادی منطقه ای در آفریقای جنوبی و سراسر قاره آمریکا فعالیتت کرده و مهارت در توسعه چارچوب های قانونی و نهادی برای ترویج و تسهیل صادرات از آفریقا، کارائیب و آمریکای لاتین به ایالات متحده را بدست آورد.
درباره کتاب زوال هژمونی:
ایالات متحده برای مدت ها «سرزمین فرصت ها» به شمار می رفت و به ویژه پس از جنگ جهانی دوم تصویری از ابر قدرتی بی مانند و منجی ای بزرگ از خود ترسیم کرد. اما با گذر زمان بحث افول قدرت و هژمونی (تسلط یا کنترل سیاسی، اقتصادی و نظامی یک دولت بر دیگران یا نفوذ یک جمع یا نهاد بر جامعه) آمریکا مطرح شد و دیدگاه های گوناگونی پیرامون چرایی و چگونگی به وقوع پیوستن چنین افولی ارائه گشت.
مجموعه حاضر سعی دارد به ابعاد مختلف بحث افول آمریکا از منظر نویسندگان شاخص این حوزه بپردازد و امید دارد که بتواند نگاهی چند جانبه، علمی و فراگیر را برای خوانندگان محترم به ارمغان بیاورد. آن چه باید بر آن تاکید شود ذکر این نکته است افول مفهومی پیچیده و چند لایه است و با فروپاشی تفاوتهای زیادی دارد و از آن جایی که این مفهوم از ابتدای تاریخ تشکیل آمریکا مطرح شده و دورههای خاصی درآمریکا پر رنگتر شده است؛ به نظر میرسد که این مفهوم باید برای مخاطب ایرانی به شکل دقیق و منطبق بر دادههای علمی و به دور از پیش داوری شرح داده شود تا از این پیچیدگیها شناخت دقیقی به دست آید.
این کتاب با اتکا بر نظریات مختلف هژمونی به تشریح عملکرد نظام بین آمریکایی، علل سقوط منطقه آزاد تجاری قاره آمریکا، دلایل شکست طرح مشارکت در زمینه انرژی و اقلیم در قاره آمریکا، حضور فزاینده چین در آمریکای لاتین و کارائیب و همچنین پیشینه طرح های ابتکاری سیاست خارجی ایالات متحده در دوره (جرج دبلیو بوش و باراک اوباما) میپردازد.
قسمتی از کتاب زوال هژمونی:
از بسیاری جهات ایالات متحده تنها باید خود را به خاطر تضعیف کنونی نظام بین آمریکایی سرزنش کند. ایالات متحده طی یک قرن چرخش وحشیانه، از استفاده از این نظام برای کسب اهداف امنیتی واقع گرایانه سطحی، چه تحت دیپلماسی دلار چه در دوران جنگ سرد، به استفاده از آن برای تعقیب اهداف لیبرال، مانند سیاست همسایه خوب فرانکلین دلانو روزولت و طرفداری از حقوق بشر دوران کارتر داشته است. دوره هایی نیز وجود داشتند که ایالات متحده از موقعیت هژمونیک خود درون نظام بین آمریکایی استفاده کرد تا کالاهای عمومی را فراهم آورد، مانند دوران دولت کلینتون و مسلما اتحاد برای پیشرفت کندی. با این وجود، موقعیت برتر ایالات متحده درون نظام بین آمریکایی به طور تاریخی قطعا دارای ویژگی واقع گرا بوده است.
در عین حال، ایالات متحده مدت ها در برابر مفاهیم سرگرم کننده نو واقع گرای موازنه ی قدرت و امنیت مقاومت کرده است که با فرض عدم مداخله و احترام شدید به حاکمیت ملی و همچنین تامین بودجه توسعه اقتصادی مورد تقاضای آمریکای لاتینی ها بوده اند. به همین علت، ایالات متحده بارها اهداف قطعا لیبرال نظام بین آمریکایی را که مطلوب همسایگان جنوبی وی هستند، نادیده می گرفت. بدین ترتیب، نظام بین آمریکایی نتوانست از نقش تسهیل کننده چانه زنی مداوم، میان اهداف رقیب آمریکای لاتین از یک سو و ایالات متحده از سوی دیگر، فراتر رود و به سمت یک نهاد سیاسی منطقه ای محکم که بر مبنای همگرایی منافع ساخته شده است، حرکت کند.
نقش ایالات متحده با توجه به آنچه احتمالا اثربخش ترین جنبه نظام بین آمریکایی، یعنی اشاعه و حمایت از حقوق بشر است، برای مفهوم یونانی باستان یا مفاهیم روابط بین المللی معاصر هژمونی مترادف با اعمال رهبری، ناشایست است. خصوصا اینکه ایالات متحده در برابر به رسمیت شناختن اختیار کمیسیون بین آمریکایی حقوق بشر، آن هم در زمینه انتشار یافته های به لحاظ حقوقی الزام آور اعلامیه آمریکایی حقوق و وظایف انسان که شروط آن در همه دولت های عضو سازمان دولت های آمریکایی کاربرد دارند مقاومت میکند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.