زنان نامرئی
درباره نویسنده گلسرن بودایجی اوغلو:
گلسرن بودایجی اوغلو (Charlotte Perkins Gilman) نویسنده کتاب زنان نامرئی، در سال 1947 در آنکارا متولد شد. وی در سال 1966 برنده دانشکده پزشکی دانشگاه آنکارا شد. در دوران دانشجویی به عنوان گوینده و مجری دائمی در رادیو و تلویزیون TRT آنکارا کار می کرد. وی به عنوان پزشک آزاد در آنکارا کار میکند.
او در سال ۲۰۰۵ بزرگترین و اولین و تنها مرکز روانپزشکی ترکیه را در آنکارا به نام «madalyon» تأسیس کرد. در سال ۲۰۱۱ اولین کتاب خود به نام «برگرد به زندگی» را به چاپ رساند که داستان این کتاب موضوع سریال معروف «عروس استانبول» شد. ویژگی اصلی قلم این نویسنده این است که در درجهٔ اول او یک روانشناس است و بعد نویسنده. او تلاش دارد تا مسائل روانشناسی را در قالب داستان مطرح کند تا خواننده علاوه بر لذتبردن از روایت، خود را بهجای شخصیتهای داستان که همگی واقعی هستند بگذارد و ضعفهای شخصیتی آنها را در خود پیدا کند و ریشهٔ بسیاری از مشکلات خود را بیابد تا با واقعیتهای رفتاری خود روبهرو شده و اشتباهات شخصیتهای داستان را در زندگی واقعی خود تکرار نکند.
درباره کتاب زنان نامرئی:
سالها از زمانی که زنان از درونِ قفسِ خانهها به بیرون و اجتماع با حسرت نگاه میکردند، گذشته است. امروز حضورِ زنان همهجا دیده میشود؛ بااینحال هنوز چیزی جریان دارد که مایل به نامرئی کردنِ زنان است. پدر و مادرهای بیمهر و بیمسئولیت، همسری که وجود مستقلی برای زنش قائل نیست و در رأس همه، جامعهای که مدام به زنان میگوید باید زیبا و کامل باشند، زنان را به حاشیه میرانند. زنان در این هیاهو، گاه خودشان را از یاد میبرند و آنقدر درگیرِ نگاه دیگران و جلب رضایت آنان میشوند که فراموش میکنند به درونِ خود نگاه بیندازند و خود را دوست داشته باشند. شکستِ زنان زمانی قطعی به نظر میرسد که آنها در نتیجهی فراموش شدن توسطِ بقیه، خودشان نیز وجودشان را نادیده بگیرند.
دکتر گلسرن بودایجی اوغلو از زنانی حرف میزند که با وجود قدرتی که دارند، در خطرِ نامرئی و حذف شدن هستند. این روانپزشک در کتاب زنان نامرئی داستانهایی واقعی از مراجعین خود نقل میکند که یکی از دیگری تاثیرگذارتر و حیرتآورتر است. او زنان را با تمام ضعفها و شکنندگیها و با قدرتهای بینظیرشان وصف میکند و مخاطبانش را مجذوب و شیفتهی عزم و قدرتِ زنانِ داستانهایش میسازد.
کتاب زنان نامرئی همچنین ارتباط ظریف و پیچیدهی دوران کودکی را با بحرانهای بزرگسالی بررسی میکند. در این کتاب شاهد هستیم که چگونه سرنخ بسیاری از بحرانها، افسردگیها و بیماریها به دوران کودکی بازمیگردد. گلسرن بودایجی اوغلو که «آگاهبخشترین نویسنده» لقب گرفته، در کتاب زنان نامرئی، محوریت داستانهای خود را زنان و آسیبهای روحیشان در کودکی و بزرگسالی قرار داده است. گلسرن بودایجی اوغلو با زبانی بسیار ساده و فصیح، مشکلات پیچیدهی روانی را مورد بررسی قرار میدهد و به خواننده کمک میکند تا چنین مشکلاتی را تشخیص داده و راهکارهای حل آنها را جستجو کند. گاهی هم راهکارها بهطور واضح در متن بیان شدهاند.
گلسرن بودایجی اوغلو برای غم و اندوه در زندگی جایگاهی ویژه در نظر میگیرد و به بهانهی داستانگویی به انکارِ آن دست نمیزند. او معتقد است در زندگی اندوه، غم و درد هم جای خودشان را دارند. او میخواهد به انسانها بگوید که در میان تمام آن اندوهها و دردها، چگونه راههای خوشبختی و دوست داشته شدن را پیدا کنند. مسلماً هر انسانی با شکستها و فقدانهایی در زندگی روبهرو شده که قلبش را به درد آورده و آثاری عمیق بر آن به جای گذاشتهاند؛ بهطوریکه حتی دکترها هم نتوانستهاند راهی برای بهبود و یا درمانِ آن بیابند.
هر کسی از ابتدای زندگی دوست دارد دیده شود و برای کسی مهم شمرده شود، اما داستانهای کتابِ زنان نامرئی نشان میدهند چطور افراد نادیده گرفته شدهاند و چگونه این طردشدگی عواقبِ ناخوشایندی را در زندگی آنها به جا گذاشته است. گلسرن بودایجی اوغلو بهعنوان یک روانپزشک، داستانهایی را که میشنود ریشهیابی میکند و در مسیرِ این واکاوی بلاشک خودش را در خانهی امنِ دورانی کودکیِ افراد مییابد.
ما انسانها بهصورت پیشفرض خوشحال و خوشبخت خلق نشدهایم و همیشه احساس ناامنی، خشم و نگرانی مانعی برای رسیدن به رضایت در زندگیمان محسوب میشود. این احساسات به مراتب برای زنان در طول تاریخ شدیدتر بوده است. کتاب زنان نامرئی درحالیکه داستانهایی جذاب از زندگیِ واقعیِ افراد روایت میکند، به همهی ما سرنخهایی میدهد تا به ارتباطِ عمیقتری با خود برسیم و جواب بسیاری سوالها را پیدا کنیم. گلسرن بودایجی اوغلو با نگاشتن کتاب زنان نامرئی قصد دارد رنج و عذابی را که بر زنان در جایجایِ دنیا وارد میآید و اغلب مسکوت میماند به زبان بیاورد و به دیگر انسانها در مقابل چنین آسیبهایی آگاهی بخشد.
قسمتی از کتاب زنان نامرئی:
«”بهار” با فریادی که میگوید:” یکی صدای مرا بشنود یکی به حرف من گوش کند” وارد اتاق قرمز میشود. انگار من مدیر یا رئیس او هستم دکمه ژاکتش را میبندد و داخل میآید. وقتی که دستش را به سمتم دراز میکند سر و چشمش را به نشانه احترام پایین میآورد. من هم بلافاصله ایستاده و دست او را فشار میدهم. وقتی که در صندلی مینشیند لبخند خفیفی در صورتش نظرم را جلب میکند. این لبخند کدام یک از احساسات او را پنهان کرده است؟ بیخبر از آنکه چند دقیقه بعد بهار یکی از دردناکترین داستانها را روایت خواهد کرد.
صدایم را کسی نمیشنود
خانم دکتر نمیدانم این وقت ملاقات را چرا گرفتم و برای چه چیزی دقیقاً اینجا آمدم. چون از شما نه جوابی میخواهم نه راه چارهای. احساس میکنم در ظرفی هستم که در آن محکم بسته شده. انگار فریاد میزنم کسی هست که صدایم را بشنود؟ گفتم بروم و دردم را به دکتر گلسرن بگویم. حداقل کسی باشد که مرا درک کند.
۴۰ سال دارم ازدواج کردم و دو فرزند یکی دختر یکی پسر دارم. کارمند دولت هستم. اما اگر بخواهیم مشکلم را بگویم همسرم بسیار حسود است. اگر بگویم اوایل از این حسادت خوشم نمیآمد دروغ است اما واقعیت این است که آنقدر این موضوع شدید و بزرگ شده که من هم از آن تعجب میکنم. یعنی به قول قدیمیها” چه بنشینم چه بلند شوم مقصر من هستم”. من خیلی تلاش کردم که به این اخلاقیات او عادت کنم و با او کنار بیایم. اما هر کاری کردم نشد
از له کردن من لذت میبرد
بزرگترها به ما گفته بودند که با همسرانتان سازگار باشید. اما نگفته بودند اجازه دهید که آنها شما را له کنند. در ضمن طرف مقابل وقتی ببیند که شما دارید با او کنار میآیید و سازگار میشوید عملکرد بدتری نشان میدهد و دائم عصبی میشود و له کردن شما برایش عادت میشود. اما دلیلش این است که در کنار آمدن با دیگری ما احساسات واقعیمان را پنهان میکنیم میخواهیم برای اینکه شرایط بدتر نشود طوری وانمود کنیم که آنطور نیستیم.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.