زن سی ساله
اُنوره دو بالزاک (زاده ۲۰ مه ۱۷۹۹ – درگذشتهٔ ۱۸ اوت ۱۸۵۰) نویسندهٔ نامدار فرانسوی است که او را پیشوای مکتب واقعگرایی (ادبیات) اجتماعی میدانند. «کمدی انسانی» نامی است که بالزاک برای مجموعه آثار خود که حدود ۹۰ رمان و داستان کوتاه را دربرمیگیرد برگزیدهاست. توصیفات دقیق و گیرا از فضای حوادث و تحلیل نازکبینانه روحیات شخصیتهای داستان بالزاک را به یکی از شناختهشدهترین و تأثیرگذارترین رماننویسان دو قرن اخیر تبدیل کردهاست.
این رمان سرگذشت دردناک زنی است که زندگی زناشویی کامش را برنمیآورد و سرانجام پس از وسوسههای بسیار به عشقی رمز آلود تن میدهد. وی به کودکی که حاصل این عشق اوست بیش از فرزند مشروع خود مهر میورزد. دخترش که از راز مادرش آگاه است، آن کودک را به رودخانه میاندازد و خود با خشم از دامن آلودهٔ مادرش به آغوش جوانی، که خود نیز مثل دختر دستش به خون آغشته است، میافتد و تا آخر عمر با هم به شادی زندگی میکنند. در انتهای داستان حوادث هیجان انگیزی روی میدهد و زن ناپاک از شدت درد و رنج میمیرد. زن سی ساله از جهت مطالعهٔ دقیق عواطف انسانی و بهویژه تحلیل خواهشها و هوسهای زنان از اهمیت ویژهای برخوردار است.
قسمتی از کتاب زن سی ساله:
آغاز ماه آوریل 1813 است، یکشنبهای است که صبح آن، روز خوبی را نوید میدهد، در این روز پاریسیها برای اولینبار در سال، مشاهده میکنند که سنگفرشهایشان بیگِل و آسمان بیابر است. پیش از ظهر یک کالسکۀ باشکوه که دو اسب چابک آن را میکشیدند از کوچۀ کاستیگلیون به کوچه راولی وارد شد و پشت سر کالسکههای دیگر، پشت جایگاهی که به تازگی در وسط میدان فویان تعبیه شده بود ایستاد، این کالسکه باشکوه را مردی که به ظاهر افسرده و ناراحت مینمود، میراند. موهای خاکستریاش به زحمت سر زرد رنگش را میپوشانید و او را پیرتر جلوه میداد. افسار را به سمت فراش سوارهای که دنبال کالسکه میآمد انداخت و برای اینکه دختر جوان را که در کالسکه بود در آغوش بگیرد و پایین آورد، فرود آمد، زیبایی خیرهکنندۀ این دختر توجه بیکارانی را که در میدان گردش میکردند، جلب کرده بود.
دخترک هنگام پیاده شدن، به راحتی خود را به راهنمایش سپرد و دست هایش را به گردن او حمایل کرد و آن مرد وی را بی اینکه به زینت جامۀ حریر سبزرنگش صدمهای بزند، بر پیادهرو گذاشت. حتی یک عاشق، تا این اندازه مراقبت نمیکرد. این مرد ناشناس میبایست پدرش باشد، زیرا دخترک بی اینکه از او تشکر کند با انس و الفت بازویش را گرفت و او را با عجله به طرف باغ کشانید. پدر پیر نگاههای تحسین آمیز چند مرد جوان را مشاهده کرد و در یک آن، غم و اندوهی که چهرهاش را پوشانیده بود، ناپدید شد، هر چند مدتها پیش، به سنی رسیده بود که مردان میبایست از شادی و شعف فریبکارانهای که از خودخواهی سرچشمه میگیرد، خشنود گردند، خندان شد. در حالی که قامت خود را راست نگاه میداشت، و به آهستگی قدم بر میداشت، در گوشش گفت:
_ خیال میکنند تو همسرم هستی.
به نظر میرسید که از دخترش دلربایی میکند، شاید از کنجکاوانی که به پایههای کوچکی که پوتین پارچهای قرمز رنگ آن را میپوشانید، به اندام دلفریبی که جامۀ گلدوزی شده آن را زینت میداد و به گردن دلربایی که یقه کاملاً آن را نمیپوشانید، دزدکی نگاه میکردند، بیشتر لذت میبرد. جنبش و حرکت راه رفتن سبب میشد که گاهگاهی پیراهن دختر جوان بالا رود و در بالای پوتین، گردی ساق پا که با ظرافت در یک جوراب ابریشمی پوشانیده شده بود، نمایان شود. بیشتر گردشکنندگان مخصوصاً از کنار این زن و مرد میگذشتند تا زیبایی دخترک را تحسین کنند یا دوباره صورت جوان او را که چند حلقه موی بلوطی رنگ در اطراف آن به بازیگری مشغول بودند، ببینند.
گلگونی چهرهاش از پارچه ابریشمی صورتی رنگ لباسش و از شور جوانی و بیحوصلگی که در تمام وجود این دختر زیبا پرتوافکن بود، رنگ میگرفت. شیطنتی آرام به چشمان زیبای سیاهش روح میداد، این چشمان بادامی شکل بودند، در بالای آنها ابروان کمانی قرار داشت، اطراف آنها را مژههای درازی احاطه کرده بود، نشاط زندگی و سرور جوانی گنجینه خود را بر این صورت با حالت و بر روی این نیمتنه که با وجود کمربندی که اکنون در زیر سینه آن بسته شده بود همچنان دلربا بود، گسترده بود. دختر جوان در برابر تمجید و تحسینها خونسرد بود و با اضطراب به قصر توئیلری که بیشک هدف این گردش بود، مینگریست. یک ربع به ظهر مانده بود. چند زن که خواسته بودند کاملاً خود را بیارایند، از قصر باز میگشتند و از تکان سرشان پیدا بود که خود را سرزنش میکنند که چرا دیر آمدهاند و نتوانستهاند از این نمایش جالب برگیرند. چند کلمهای که این گردش کنندگان نومید به واسطه کجخلقی بر زبان رانده بوند و تصادفاً به گوش این زیبای ناشناس رسیده بود، او را ناراحت کرده بود. پیرمرد با چشمانی که بیشتر کنجکاوی از آن پدیدار بود تا نگرانی، مواظب علائم بیحوصلگی و ترسی بود که بر چهرۀ زیبای همراهش نقش میبست و شاید با دقت بسیاری او را مینگریست تا هیچ گونه سوء تفاهم پدرانهای برایش حاصل نشود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.