رنج و سرمستی
درباره نویسنده ایروینگ استون:
ایروینگ استون (Irving Stone) نویسنده کتاب شور زندگی، زاده ی 14 جولای 1903 و درگذشتهی 26 آگوست 1989، نویسندهای آمریکایی بود که بیشتر به خاطر رمانهای زندگینامهای خود شناخته میشود. استون در سال 1923، مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه کالیفرنیا دریافت کرد و پس از اخذ مدرک کارشناسی ارشد در همانجا، به عنوان استادیار رشتهی زبان انگلیسی مشغول به فعالیت شد. او سپس ازدواج کرد و به همراه همسرش به پاریس رفت.
درباره کتاب رنج و سرمستی:
کتاب رنج و سرمستی در سال ۱۹۶۱ براساس زندگی واقعی میکل آنژ نوشته شد اما تخیل نویسنده هم در پیشبرد داستان بسیار تاثیرگذار است. این کتاب زندگینامهٔ تاریخی و هنری هنرمند و متفکری است که در عصر خود (تولد ۱۴۷۵ _ درگذشت ۱۵۶۴ م) بزرگترین هنرمند زنده شمرده میشد و در عین حال به چهار هنر آراسته بود: مجسمهسازی، نقاشی، معماری و شعر و شاعری. او از زمانهٔ خودش (اوج رنسانس) یکی از بزرگترین هنرمندان تاریخ هنر شناخته شده است. بعضی از آثار او از جمله مجسمهٔ داوود، موسی، سوگ مریم بر پیکر عیسی (پایتا)، بازآرایی سقف نمازخانهٔ سیستین (در واتیکان) و نمونههایی از آثار معماری او و روز داوری احتمالاً برجستهترین آثار موجود اویند و در قیاس با آثار هنرمندان دیگر هم تا روزگار ما و آیندهٔ تخمینناپذیر، موجودیت و اثرگذاری دارند. با آنکه شعرهایش شیوهٔ شیوا و معناگرایی خوشی دارند، او خود را در درجهٔ اول مجسمهساز میدانست.
در زمان حیات او دو زندگینامهٔ دگرنوشت از زندگی او نوشته شدهاند. در اعصار بعد زندگینامههای مفصل و بلند و کوتاه دربارهٔ زندگی هنری و هنر زندگی او نوشتهاند. همچنین کتابشناسیهای پرمدخلی دربارهٔ او و آثارش منتشر شدهاند که آثار او و آثار دیگران دربارهٔ او را در بر دارند.
میکل آنژ در ۶ مارس ۱۴۷۵ در کاپرزه که اکنون با عنوان کاپرزه میکلانجلو شناخته میشود، زاده شد؛ شهرستانی کوچک در والتیبرنیا، در نزدیکی آرتزو، توسکانی. چند ماه پس از تولد میکل آنژ، خانواده به فلورانس بازگشت، جایی که در آنجا رشد کرد. آنژ به فلورانس فرستادهشد تا زیر نظر فرانچسکو دا اوربینو که یک اومانیست بود، دستور زبان بخواند. اما نشان داد که اشتیاقی به مدرسه ندارد و ترجیح میدهد نقاشیها را از کلیساها کپی کرده و با دیگر نقاشان همکاری کند. او کمکم سرغ نقاشی و مجسمهسازی رفت و تبدیل به یکی از مشهورترین افراد جهان شد. در این کتاب داستان زندگی این و فراز و نشیبهای زندگیاش را میخوانید.
قسمتی از کتاب رنج و سرمستی:
او جلوی آینهای در اتاق خواب طبقه دوم نشسته بود و گونههای نحیف خود را با خطوط طولانی استخوانی، پیشانی صاف، و گوشهایی که پشت سر قرار داشتند، موی تیره مجعد حلقه شده در جلو، چشمهای درشت کهربایی با پلک افتاده ترسیم میکرد.
سیزده ساله با تمرکز خاصی اندیشید: “من خوب طراحی نشدهام. ذهن من خارج از کنترل است، با پیشانی اضافه بر دهان و گونهام. کسی باید از خط عمود استفاده کند.”
او بدن سفت خودش را تکان داد جوریکه چهار برادری که پشت سرش خوابیده بودند بیدار نشوند، و بعد یکی از گوشهایش را از طریق دل آنگولارا کج کرد تا صدای سوت دوستش گراناچی را بشنود. با ضربههای سریع مدادرنگی او توانست چهرهها را بازبینی کند، حالت تخم مرغی چشم را گشادتر کرد، پیشانی را گرد، گونههای باریک را عریضتر، لبها را حجیمتر، و چانه را بزرگتر کشید. او فکر کرد “این است. الان بهتر بنظر میرسد. بسیار بد است که چهرهای نمیتواند قبل از تحویل دادنش مانند برنامههایی برای نمای کلیسای اعظم مجدد ترسیم شوند.”
نغمههای پرندگان فلوتزنان از پنجره ده فوتی، که آنرا به هوای خنک صبحگاهان باز کرده بود شنیده میشد. او کاغذ نقاشیش را زیر بالش بالای تختش مخفی کرده بود و بی صدا از پلههای گرد سنگی به خیابان رفت.
دوستش فرانسیسکو گراناچی جوان نوزده سالهای بود، سرش کمی بزرگتر از او، با موهایی به رنگ یونجه و چشمان آبی هوشیار بود. یک سال گراناچی مصالح نقاشی را و پناهگاهی در خانه پدریاش روبروی دی بنتاکوردی، همچنین اثر انگشتی که محرمانه از استودیوی جیرلاندایو قرض گرفته بود به او میداد. پس گراناچی پسر یک خانواده مرفه، شاگرد فیلیپینو لیپی در سن ده سالگی بود، در سن سیزده سالگی بعنوان پیکره اصلی رستاخیز جوانان در تقدس قرار داده شد تا از او نقاشی کنند.
پیتر ریزینگ خواهرزاده امپراتور، در گارمینه، که ماساچیو ناتمام آنرا رها کرد، و اکنون شاگردی جیرلاندایو را میکرد. گراناچی نقاشی خودش را جدی نمیگرفت، اما چشمان تیزبینی برای کشف هوش و استعداد در دیگران داشت.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.