دیار اجدادی
درباره نویسنده فرناندو آرامبورو:
فرناندو آرامبورو (Fernando Aramburu) نویسنده کتاب دیار اجدادی، نویسنده اسپانیایی متولد سان سباستین است. او را امروزه از برجستهترین نویسندگان زنده اسپانیا به شمار میآورند. آرامبورو از سال ۱۹۸۵ به آلمان رفت و به تدریس زبان و ادبیات اسپانیایی در دانشگاه پرداخت، اما سال ۲۰۰۹ این کار را رها کرد تا وقتش را کاملا صرف نوشتههایش کند. او به همراه نویسندگان دیگری همچون ادواردو مندوسا جزو نویسندگان مطرح جنبش «روایت نو» در اسپانیاست. آرامبورو جوایز بسیار متعددی را با آثار مختلفش به خود اختصاص داده است.
درباره کتاب دیار اجدادی:
ماریو بارگاس یوسا: «خیلی وقت بود کتابی نخوانده بودم که چنین پردازش خلاقانهای داشته باشد و تا این حد گیرا و تأثیرگذار باشد. این داستان سندی شیوا بر برههای از تاریخ است.»
مضمون اصلی داستان مربوط میشود به اثرات فعالیتهای تروریستی اتا در سرزمین باسک اسپانیا که بر هر دو طرف درگیریها تأثیر منفی میگذارد و زندگی خوش را از مردم میگیرد.
داستان در مورد دو خانواده است که در گذشته ازهم جداییناپذیر بودند. بیتوری و میرن، زنهای دو خانواده، و چاتو و خوشیان، شوهرانشان، با آنکه از طبقات اجتماعی مختلف بودند، رابطهای صمیمیتر از خانواده داشتند. اما پس از ترور چاتو، شوهر بیتوری، به دست تروریستهای سازمان اتا همهچیز عوض میشود. بیتوری و بچههایش با میرن (که پسرش عضو اتا شده) قطع رابطه میکنند.
داستان از روزی شروع میشود که اتا پایان فعالیتهای مسلحانهٔ خود را اعلام میکند و بیتوری که سالها پیش از روستایشان نقلمکان کرد، تصمیم میگیرد به آنجا برگردد تا به پاسخ سؤالاتی دربارۀ قتل شوهرش برسد. ماجراهای آن دوران و آن دو خانواده در خلال فلشبکها و خاطرات این افراد بازگفته میشود.
قسمتی از کتاب دیار اجدادی:
تلویزیون چپ و راست برنامههای تحلیل مسائل سیاسی پخش میکرد. ای بابا، امان از این سیاست مداران. گامی بزرگ در راستای صلح. ما خواهان انحلال این گروهک تروریستی هستیم. فرایندی بزرگ در آستانه آغاز است. سرآغاز مسیر امید پایان کابوس. باید سلاحهایشان را تحویل دهند.
«دست از مبارزه بردارن؟ که چی بشه؟ یعنی اینها قید آزادی اوسکال اریا رو زدهان؟ اون هم وقتی زندانیهاشون دارن توی زندان میپوسن؟ ای بزدلها. کاری که شروع شد باید تموم بشه. صدای اونی که اعلامیه رو خوند برات آشنا نبود؟»
آرانچا با طمأنینه تکهای از ماهی هیک را میجوید. با حرکت سر گفت نه. میخواست چیز دیگری هم بگوید؛ دست سالمش را دراز کرد و از مادرش خواست تا آیپد را بهش بدهد. چیزی تایپ کرد و میرن سرک کشید تا نوشته را بخواند: «کم نمکه.»
خوشیان کمی بعد از ساعت یازده شب وارد خانه شد و کتهای تره فرنگی به دست داشت. بعدازظهر را در باغچه سپری کرده بود؛ در واقع از وقتی بازنشسته شده، اوقات فراغتش را به باغبانی میگذراند. باغچه درست کنار رودخانه است. وقتی رودخانه طغیان میکند (آخرین بار اوایل سال بود) فاتحه باغچه خوانده است.
خوشیان میگوید چیزهایی بدتر از این هم وجود دارد، چون بعد از طغیان، دیر یا زود آب رودخانه دوباره پس مینشیند. بعد تازه باید برود ابزارها را خشک کند، اتاقک را جارو بکشد، بچه خرگوشهای جدید بخرد و از نو سبزی بکارد. درخت سیب و انجیر وفندق هم که گزندی از سیل نمی بینند. دردسرش در همین حد است. در همین حد؟ رودخانه ضایعات صنعتی دارد و همیشه بعد از سیل، بوی تند و زنندهای از زمین بلند میشود. خوشیان میگوید بوی کارخانه است و میرن به تندی جواب میدهد: «بوی سمه. یه روزی همهمون از دل پیچه میمیریم.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.