در جستجوی کلینگزور
درباره نویسنده خورخه ولپی:
خورخه ولپی (Jorge Volpi) نویسنده کتاب در جستجوی کلینگزور، (زاده ۱۰ ژوئیه ۱۹۶۸) با نام کامل خورخه ولپی اسکالانته، یک رماننویس و مقالهنویس مکزیکی است که بیشتر به خاطر رمانهایش مانند در جستجوی کلینگسور شناخته میشود. او که به عنوان یک وکیل آموزش دیده بود، در دهه 1990 با اولین انتشارات خود و شرکت در اعلام “مانیفست کراک” به همراه چند نویسنده جوان دیگر برای اعتراض به وضعیت ادبیات مکزیک و تبلیغ آثار خود مورد توجه قرار گرفت.
رمانهای ولپی از رئالیسم جادویی و دیگر گرایشهای ادبیات آمریکای لاتین متمایز هستند، زیرا بر روی کنش شخصیتها و تحقیق در مورد موضوعات آکادمیک، بهویژه تاریخ و علم تمرکز دارند و همیشه بر شخصیتها و محیطهای آمریکای لاتین تمرکز ندارند. آثار او به بیست و پنج زبان ترجمه شده و با جوایزی مانند جایزه Biblioteca Breva و Planta-Casa de América و همچنین کمک مالی از بنیاد گوگنهایم شناخته شده است. او علاوه بر نویسندگی به عنوان وابسته فرهنگی، مدیر کانال 22 در ایالت مکزیک و در حال حاضر مدیر جشنواره بین المللی سروانتینو است.
درباره کتاب در جستجوی کلینگزور:
کارلوس فوئنتس: «خورخه وُلپی یکی از ستارگان ادبیات اسپانیایی عصر معاصر است.»
آلن لایتمَن: «در جستوجوی کلینگزور سفر ادبی منحصربهفردی است به دنیای علم، با درونمایهی تریلر جاسوسی.»
هیئت داوران جایزهی پریمو بیبلیوتکا بِرِو: «ترکیبِ موفقیتآمیز علم با تاریخ، سیاست و ادبیات برای شکلدادن به آنچه ما بهعنوان فرهنگ توصیف میکنیم.»
رمان در جستجوی کلینگزور موفقترین اثر ولپی است که به ۱۹ زبان ترجمه شده و رکورد فروش در اروپا را شکسته، جزء پرفروشها در جهان بوده است. این رمان روایتی است از زبان گوستاف لینکس دانشمند ریاضیدان آلمانی درباره زندگی خودش، ترور نافرجام هیتلر، وقایع جنگ جهانی و دانشمندی که گفته میشد دست راست هیتلر در پروژههای علمی و اتمی بوده است. شبحی به نام کلینگزور. در جستجوی کلینگزور یک رمان تاریخی است با درونمایه واقعیت. رمانی که در آن مرز بین تخیل و واقعیت از میان رفته و مخاطب از طرفی داستانی را میخواند که تصویرسازی زیبایی براساس مشاهدات لینکس، کتابها و مقالات بسیار که خورخه ولپی مطالعه کرده صورت گرفته و از طرفی ابتدای هر بخش لینکس قوانینی را آورده و پس از فرضیهسازی و نتیجهگیری سراغ داستان اصلی رفته تا به مخاطبان برساند که داستان براساس شواهد مذکور بسیار نزدیک به واقعیت است.
رمانهای ولپی دارای سبک نوشتاری خاصی است که از دیگر ادبیات آمریکای لاتین بویژه رئالیسم جادویی متمایز شده. رمانهایش سرگرمکننده و آموزنده با تاکید بر تحقیق و تفحص است. از نظر ولپی ادبیات عاملی است برای ارضای کنجکاوی بشر و جستوجوی دانش. ولپی ترجیح میدهد از راویان اولشخص استفاده کند. از نظر ولپی، رمان خوانندگان را در موقعیتی قرار میدهد تا بتوانند چگونگی عملکرد انسان را بررسی کنند. او از هویت به عنوان ترکیبی از شخصیت، خلق و خو و اراده مینویسد. داستانهایش غالباً آزمایشهایی هستند برای کنار هم قرار دادن خلقوخوهای خاص به منظور تجزیه و تحلیل تعاملشان با یکدیگر. بااینحال، دانش در رمانهای ولپی در گرو جستوجو و کاوش است، نه توضیح شناختهشدهها، و به طور کلی با مفهوم هویت و رفتار انسان مرتبط است.
قسمتی از کتاب در جستجوی کلینگزور:
وقتی ستوان فرانسیس پی. بیکن که عامل سابق ااس اس، اداره خدمات راهبردی، و مشاور علمی نیروهای آمریکایی مستقر در آلمان بود، ساعت هشت صبح ۱۵ اکتبر ۱۹۴۶ به ایستگاه قطار نورنبرگ رسید، هیچ کس برای خوشامدگویی آنجا نبود. گونتر سادل، افسر واحد ضد اطلاعات که به فرمانده نیروهای آمریکای شمالی یعنی ژنرال لروی اچ. واتسون ملحق شده بود، قرار بود بیکن را سوار کند و به محل چوبههای دار ببرد که قرار بود آنجا مجرمان جنگی نازی را اعدام کنند. اما وقتی بیکن از قطار پیاده شد سادل را ندید. ایستگاه قطار عملاً خالی بود.
بیکن چند دقیقهای صبر کرد، اما خیلی زود طاقتش تمام شد و از دو پلیس نظامی، که حراست ایستگاه قطار را به عهده داشتند، پرسید چه خبر شده است. هیچکس نمیدانست. سکوت حاکم شد. به غیر از چند کارگر راه آهن – بیشترشان زندانیان جنگی – که کارشان نگه داشتن ریلهای قطار در شرایط مساعد بود، ظاهراً كس دیگری حتی یک سانتیمتر هم تکان نمیخورد. بیکن در فاصله دور دو افسر و کمی آن طرف تر مدیر ایستگاه راه آهن را دید، اما متوجه شد کمک چندانی نمی کنند. تنها گزینه اش پیاده روی تا کاخ دادگستری بود.
بیکن عصبانی بود باد پاییزی به صورتش میخورد. خیابانها مثل همیشه متروک بودند؛ انگار مردم هنوز منتظر حمله هوایی بودند. بیکن ناراحت و رنجیده حتی به خودش زحمت نداد به باقیمانده های شهر نگاهی بیندازد. پیش از اینها، این شهر خاستگاه مایسترزانگر بزرگ و تا همین اواخر خانۀ پُرشکوه قرارگاه های نازی بود. اما جنگ (و یازده بار بمباران متفقین) آن را به شهری خرابه تبدیل کرده بود. کپه های کوچک سنگ حالا در جایی که زمانی کلیساها بودند دیده میشد؛ ساختمانها و خانه ها چیزی نبودند جز موانع کوچک آزاردهنده بر سر راه بیکن – همگی زیانهایی به حق بودند که حتی ارزش غصه خوردن نداشتند. اما جایی نه چندان دور – هر چند حتی از ذهنش هم نگذشت – موزهای قرار داشت که زمانی مهمترین موزه آلمان و…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.