خالكوب آشوويتس
پس از انتشار اخباري از جانب دولت اسلوواكي كه خانواده هاي يهودي را موظف به تحويل يكي از فرزندان هجده سال به بالاي خود جهت كار در اردوگاه اجباري آلمان (آشوويتس) مي كرد؛ پسر بيست و چهارساله ي يهودي اي به نام لالي به اين اردوگاه منتقل مي شود. وظيفه ي او در آشوويتس خالكوبي شماره اي مخصوص بر روي دست تازه واردان است. كاري كه سبب آشنايي لالي با گيتا و جان گرفتن عشقي پر حرارت در ميانشان مي شود.
قسمتی از کتاب خالكوب آشوويتس:
«من يهودي ام. اونا منو با يه ستاره زرد مشخص كردن. دوروبرم پر از زندانيان سياسي، قاتل ها و مردان تنبلي است كه كار نمي كنن. ولي شما… شما هيچ علامتي ندارين.»
مرد جوان تر كه پسربچه اي بيش نيست، مي گويد: «به تو ربطي نداره، پسر يهودي.»
«فقط خواستم دوست باشيم. مي دوني كه چطوره… دوروبر رو نگاه كردم و درباره شما و دوستاتون كنجكاو شدم. من لالي هستم.»
پسر جوان مي گويد: «گمشو!»
مرد مسن تر كه صدايش از سيگار كشيدن زياد خشن شده، مي گويد: «آروم باش، پسر. كاريش نداشته باش.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.