جین ایر
درباره نویسنده شارلوت برونته:
شارلوت برونته (زاده ۲۱ آوریل ۱۸۱۶ — درگذشت ۳۱ مارس ۱۸۵۵) در تورنتون، همپشر انگلستان، نویسنده و شاعر انگلیسی بود. او و دو خواهرش به نامهای امیلی و آن نویسندگان شهیر انگلیسی هستند، که به خاطر عمر کوتاهشان نیز شهرت دارند. یکی از معروفترین کتابهای وی رمان جین ایر است، که آن را با نام هنری کِرِر بل منتشر کرد.
شارلوت برونته فرزند سوم خانواده هشت نفره (پنج خواهر، یک برادر) کشیشی انگلیکن ایرلندیتبار به نام پاتریک برونته بود ، که در آوریل ۱۸۱۶ در دهکده تورنتن در نزدیکی شهر بردفورد به دنیا آمد. نام مادر او ماریا برانوِل بود ، که اختصاراً «نی» نامیده میشد. خانواده برونته در سال ۱۸۲۰ به دهکده هاوُرث در چند کیلومتری تورنتن، نقل مکان کردند ، که یک سال پس از این نقل مکان مادر آنها به دلیل بیماری سرطان درگذشت و وظیفه مراقبت از شش فرزند خانواده بر عهده خواهر مادرشان الیزابت برانوِل قرار گرفت.
در سال ۱۸۲۴ پدرشان پاتریک تصمیم گرفت که چهار دخترش یعنی ماریا، الیزابت (خواهران بزرگتر شارلوت)، شارلوت و امیلی؛ به همراه برادرشان پاتریک را برای فراگیری دروس دینی و اخلاقی مسیحی به کلیسای در شهر کاوِن بریج واقع در استان لانکاشر بفرستد. تنها چند ماه پس از اقامت دائم آنان در مدرسه، ماریا و الیزابت به دلیل شرایط نامساعد مدرسه دچار بیماری سل شدند و در ژوئن ۱۸۲۵ جان خود را از دست دادند که بلافاصله شارلوت به همراه خواهر و برادر کوچکترش (امیلی و پاتریک) به خانه بازگشتند. شارلوت برونته از فضای غمبار و شرایط نامساعد این مدرسه الهام گرفت و بعدها یتیمخانهای با همین فضا را در رمان معروفش، جین ایر، خلق کرد. پس از بازگشت به خانه او از دو خواهر کوچکتر و برادرش مراقبت کرد و در همین دوران به همراه آنها مبادرت به خلق واژگان خیالی و دنیای خیالی کرد. او به همراه برادرش با استفاده از سبک نگارشی لرد بایرون دنیای خیالی به نام آنگریا را خلق کردند و در مقابل دو خواهر دیگرش (امیلی و آن) سرزمینی خیالی به نام گوندال را آفریدند، سرزمینی واقع در شمال اقیانوس آرام که شامل چهار پادشاهی به نامهای گوندال، آنگورا، اگزینا و آلکونا بود.
در سالهای ۱۸۳۱ و ۳۲ شارلوت برای ادامه تحصیل به مدرسه روهِد واقع در میرفیلد رفت ، که در آنجا با دو نفر به نام الن نزی و ماری تایلر آشنا شد ، که بعدها تبدیل به دو تن از بهترین دوستان او شدند. اِلن نزی بعدها تبدیل به دستیار و خبرنگار او در امر نگاشتن رمانها شد.
شارلوت برونته پس از دانشآموختگی در میان سالهای ۱۸۳۵ تا ۱۸۳۸ به عنوان معلم در این مدرسه مشغول به کار شد، ولی کاملاً از این کار ناراضی بود و عدم رضایت از شغل و شرایط زندگیش در نوشتن او تأثیر گذاشت، به نحوی که در این دوران مبادرت به نوشتن و سرودن اشعاری کرد که رگههای از سوگزدگی و مالیخولیایی در آنها نمودار بود. او در این دوران رمانی کوتاه تحت عنوان کوتوله سبز را به رشته نحریر درآورد. در سال ۱۸۳۹ برونته به عنوان معلم خصوصی در خانوادههای قشر متوسط و بعضاً متمول منطقه یورکشر به امر تعلیم مشغول شد و تا اواخر سال ۱۸۴۱ این فعالیت را ادامه داد. در همین دوران ایده نگاشتن رمان جین ایر به ذهن او خطور کرد.
شارلوت چند ماه پس از کنار گذاشتن این حرفه به همراه خواهرش امیلی به بروکسل رفتند و در آنجا او به تدریس زبان انگلیسی و خواهرش به تعلیم موسیقی در مدرسه کنستانین هگر مشغول شدند. در سال ۱۸۴۶ سه خواهر برونته تحت نام هنری کِرِر، الیس (نام هنری امیلی) و اکتون (نام هنری آن) با سرمایه شخصی (و البته حمایت مالی مری ریچاردسن) مبادرت به نشر دفتر اشعار خود کردند. در همین دوران شارلوت با کشیشی به نام آرتور بل نیکولاس از دوستان نزدیک برادرش، آشنا شد. یک سال پس از این آشنایی او رمان معروف خود یعنی جین ایر را منتشر کرد. در طی چند سال آینده علاقهمندی آرتور بل به او بیشتر شد و در سال ۱۸۵۲ از او تقاضای ازدواج کرد که این درخواست با مخالفت شدید پدر شارلوت ، رد شد اما در طی دو سال و دلبستگی شدید شارلوت به آرتور بل، پدرش با این وصلت موافقت کرد که در ۲۹ ژوئن ۱۸۵۵ آن دو با همدیگر ازدواج کردند.
شارلوت برونته اندکی پس از ازدواج باردار شد، اما در زمستان سال ۱۸۵۵ ناگهان دچار بیماری و ضعف بدنی شد که بیماری او با بروز علائمی مانند استفراغ، سردرد و کاهش وزن ناگهانی توسط پزشک معالج ،تیفوس تشخیص داده شد. معالجه این بیماری افاقه نکرد و وی در ۳۱ مارس ۱۸۵۵ (تنها چند ماه پس از ازدواجش و چند هفته پیش از تولد سیونه سالگیش) با کودکی درون شکمش درگذشت. گمان میرود که عفونت این باکتری از تابیث آکریود (پیشخدمت پیر خانهٔ او) به شارلوت سرایت کردهاست، زیرا او نیز مدتی کوتاه پس از مرگ شارلوت، درگذشت. این نویسنده تأثیرگذارِ ادبیات کلاسیک، در مقبره خانوادگیشان در کلیسای سنت مایکل واقع در دهکده هاورث، در چند کیلومتری زادگاهاش تورنتن به خاک سپرده شد.
درباره کتاب جین ایر:
کتاب جین ایر، معروفترین اثر شارلوت برونته است. شخصیت اصلی این رمان جین، دختری یتیم است که تنها داراییاش چند فامیل بداخلاق و تحصیلاتش است. همچنین او موسیقی، نقاشی و فرانسه درس میدهد. محبوبیت جین ایر بخاطر ملودرام بودن داستان و کندوکاوی پرهیجان و تاثیر جین ایر بود.
در داستان جین ایر مشاهده میشود که تنها چیزی که به یاری این دختر تنها میآید؛ تحصیلات و ذهن خلاقش است. این وضعیت تاسفبار و غمانگیز، زمانی طولانی از بخشهای اول رمان را در برمیگیرد. جین در کودکی مادر و پدر خود را از دست میدهد و پس از ناملایماتی که از بستگان نزدیکش میبیند به پرورشگاه سپرده میشود و در محیط خشک و خشن پرورشگاه بزرگ میشود. او سپس با سمت معلمی به خانهای اشرافی میرود، ارباب خانه (آقای راچستر) به تدریج به او علاقهمند میشود، ولی جین میفهمد که او قبلاً ازدواج کرده و همسر او که حالا دیوانه است در طبقه بالا همان خانه زندگی میکند. جین که دل شکسته میشود از خانه میگریزد و کشیشی با خواهرانش او را بیهوش مییابند و از او نگهداری میکنند و کشیش کمکم به جین علاقهمند میشود، ولی شبی (در ذهن خود) صدای راچستر را میشنود، سپس به دنبال او میرود و میفهمد که همسر دیوانه راچستر خانه را آتش زده و راچستر در حال نجات دادن او بینایی خویش را از دست دادهاست. سرانجام جین نزد راچستر میرود و با وی ازدواج میکند و پس از مدتی بینایی راچستر بازمی گردد و آنان صاحب یک پسر میشوند.
طرح اصلی داستان زمانی آغاز میشود که جین پا به دنیای بیرون میگذارد تا با سرنوشتش روبه رو شود. میتوان دورهی کودکی جین ایر و تجربیاتش را به عنوان داستانی مجزا برای خودش در نظر گرفت و بررسی کرد. این اتفاقات خودش همچون داستانهایی هستند که قبل از رخ دادن اتفاقات مهم رمان روایت میشوند. دورهی کودکی جین خالی از جذابیت نیست. روند توسعه و تکامل شخصیت جین در طول همین سالهای اولیه زندگیاش صورت میپذیرد و مابقی رمان بازخورد او نسبت به دنیایی است که در آن قرار میگیرد.
دلایل زیادی باعث میشوند احساس کند نمیتواند در مورد احساساتش واکنشی داشته باشد. نمیخواهد طوری به نظر برسد که ایدههایی در ذهن دارد که فراتر از موقعیتش هستند.
خود شارلوت برونته درباره کتاب جین ایر میگوید: خواننده این کتاب، من با او ازدواج کردم. عروسی بیسروصدایی داشتیم. تنها کسانی که درمراسم ازدواج حضور داشتند عبارت بودند از من، او، کشیش و دستیار کشیش. وقتی از کلیسا به خانه برگشتیم به آشپزخانه رفتم. مری مشغول تهیه ناهار بود و جان کاردها را تمیز میکرد. گفتم: ”مری، من امروز صبح با آقای راچستر ازدواج کردم.
قسمتی از کتاب جین ایر:
زمانی که کتاب بیویک را روی زنوانم احساس سعادت داشتم میکردم و یا دست کم این گونه تصور میکردم. از هیچ چیز واهمهای نداشتم جز آن که حادثهای این سعادت را از من سلب کند و البته این اتفاق خیلی سریع روی داد: در اتاق باز شد و صدای جان رید را میشنیدم که فریاد میزد: آهای دختر آبزیرکاه! و ظاهرا از این که اتاق را خالی میدید جا خورده بود، چون که چند لحظهای مکث کرد و بعد گفت: این ابلیس کجا است؟ لیزی! جورجی! (خواهرانش را صدا میزد) جین این جا نیست، به مادر بگویید توی این باران از خانه فرار کرده، حیوان موذی!
با خودم فکر کردم بهتر است پرده را بکشم و در عین حال با تمام وجود آرزو میکردم که او نتواند مخفیگاهم را کشف کند، البته خود او هم نتوانست این کار را بکند؛ از چشم و ذهن تیزی برخوردار نبود؛ و این الیزا بود که به محض وارد شدن به اتاق فورا گفت، مطمئن باش که روی سکوی پنجره نشسته است، کودن.
و من بلافاصله از مخفی گاهم بیرون آمدم چون از تصور این که توسط این پسرک که کودن خوانده میشد بیرون کشیده شوم، لرزه بر اندامم میافتاد. با هیجانی که به وضوح ترسم را آشکار میکرد پرسیدم، چی میخوای؟
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.