تنهای تنها
درباره نویسنده جورج گیسینگ:
جورج گیسینگ (George Gissing) نویسنده کتاب تنهای تنها، نویسندهی انگلیسی سال 1857 در یورک شایر متولد شد و در سال 1903 در فرانسه از دنیا رفت. کارگران در سپیده دم، دوزخیان زمین و گرداب، از آثار معروف وی میباشند. گیسینگ در مدرسهی بک لین در ویکفیلد تحصیل کرد و شاگرد ممتاز بود. علاقهی جدی او به کتاب در ده سالگی و با خواند کتابی از چالز دیکنز آغاز شد و پس از آن، با تشویق پدر و استفاده از کتابخانهی خانوادگی، گسترش یافت. او در یکی از کالجهای منچستر تحصیلاتش را به پایان رساند و پس از بازگشت به لندن زندگی ادبیاش را آغاز کرد که حاصل این کار بیست و پنج اثر ادبی میباشد.
گیسینگ انزوای وحشتناک انسان مدرن را در داستانهای خود وصف میکند و برای رهاندن انسان از این وضع به جستجوی قطعیتهای از دست رفته میپردازد. وی به علم مدرن به منزلهی عامل اصلی ایجاد وضع رقتانگیز انسان مدرن میتازد و میگوید: «من از علم می ترسم و از آن نفرت دارم و معتقدم که علم همواره دشمن بی رحم بشر خواهد بود.» جورج گیسینگ پس از گذراندن زندگی ادبی فقیرانه زمانی که بیش از چهل و شش سال نداشت،در فقر مرد.
درباره کتاب تنهای تنها:
گیسینگ از اصطلاح زن مفرد استفاده میکند که در زبان انگلیسی هم به معنای مفرد است و هم به معنای عجیب. از آنجایی که شوهری پیدا نمیکنند زنهای عجیبی نیز به شمار میآیند. علاوه بر مری بارفوت که هدفش این است که به زنهای دیگر کمک کند تا مستقل باشند و مستقلانه زندگی کنند و رودا نان که اساساً با ازدواج مخالف است چون از دیدگاه او، ازدواج نوعی نابرابری در میان زن و مرد ایجاد میکند، شخصیتهای دیگر زن نیز وجود دارند که یگانه و منحصر به فردند. مونیکا ويدوسون (مدن) به دلیل فقر تن به ازدواج میدهد و نهایت تلاشش را میکند تا از دست شوهر بیمار و حسودش بگریزد.
وقتی بویس، دلدادهاش، پا پس میکشد مونیکا در مقام یک زن جدید در عشقش ناکام میماند. یکی از خواهرهای مجردش دست به خودکشی میزند و خواهر دیگرش که آلیس نام دارد به مذهب پناه میبرد و خواهر سوم، ویرجینیا به یک الکلی بدل میشود. در میان اینها زنهایی وجود دارند که مخالفت ازدواج هستند از جمله میلدرد و سپر پاک دامن خانم کاسگرو که هر چند باور دارد زندگی سعادتمندی داشته است، با جسارت تمام در مورد مشکلات زناشویی سخن میگوید.
از آنجایی که نویسنده به زنهای تنها و بیپناهی اشاره میکند که از حمایت و آغوش مردها بیبهرهاند ولی در نهایت تنهایی سخت تلاش میکنند مصائب زندگی را تاب بیاورند و عزت نفس خود را حفظ نمایند از عنوان تنهای تنها برای این رمان استفاده شده است.
قسمتی از کتاب تنهای تنها:
در حالی که دکتر مدن همراه دخترش در دشت ساحلی کنار کلیودان گام میزد، گفت: «آلیس فردا اقداماتی خواهم کرد تا با هزار پوند خود را بیمه عمر کنم.»
این نتیجه گفتگویی بلند و خودمانی بود. آلیس مدن، دختری نوزده ساله، ساده آزرمگین و مهربان بود با قامتی کوتاه و حرکاتی که از زیبایی و ظرافت بهرهای نداشت؛ ظاهری شادمان به خود گرفت و به چهرۀ پدرش نگریست آنگاه چشمانش را در امتداد راه آبی به سوی تپه های ویلز سوق داد از اعتمادی که به او شده بود، به خود میبالید چون دکتر مدن ذاتاً کم حرف بود و هرگز در محفل خانوادگی درباره مسائل مالیاش سخن نمیگفت آدمی بود که عشق را در وجود فرزندانش بر میانگیخت جدی اما مهربان محجوب و صمیمی بود و نشاطی نهفته در چشمان و لبانش وجود داشت و امروز بیش از همیشه سرحال بود؛
برای آلیس توضیح داده بود که از این پس، چشم اندازهای شغلی بهتری وجود خواهند داشت؛ بیست سال در کلیودان طبابت کرده بود ولی چنان دستمزد ناچیزی میگرفت که کفاف نیازهای خانواده بزرگش را نمیداد؛ اینک در سن چهل و نه سالگی – سال ۱۸۷۲ بود – چشم به امیدی بزرگتر دوخته بود. آیا عاقلانه نبود که به ده یا پانزده سال فعالیت بیشتر دل ببندد؟ کلیودان کم کم به عنوان سیاحتگاهی دریایی شهرت فراوانی پیدا میکرد خانههای جدید میشدند؛ بی تردید طبابتش پیوسته رونق میگرفت.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.