تعقیب شبح
درباره نویسنده ریچارد چیزمار:
ریچارد چیزمار (Richard Chizmar) نویسنده کتاب تعقیب شبح، با نام کامل ریچارد توماس چیزمار (زاده ۱۹۶۵) نویسنده آمریکایی، ناشر و سردبیر مجله رقص قبرستان و صاحب انتشارات رقص قبرستان است. او همچنین ویرایش گلچین ها، تولید فیلم، نوشتن فیلمنامه و تدریس نویسندگی را انجام می دهد. ریچارد چیزمار نویسنده پرفروش نیویورک تایمز، یو اس ای تودی، وال استریت ژورنال، واشنگتن پست، آمازون و هفتگی ناشران است.
او نویسنده (همراه با استفان کینگ) رمان، جعبه دکمه گوندی و بنیانگذار/ناشر مجله رقص قبرستان و چاپ کتاب انتشارات گورستان است. او بیش از 35 گلچین را ویرایش کرده است و داستان کوتاه او در ده ها نشریه منتشر شده است، از جمله چندین نسخه از مجله اسرار الری کوئین و 25 بهترین داستان جنایی و رمزآلود سال. او برنده دو جایزه جهانی فانتزی، چهار جایزه بین المللی جوایز انجمن وحشت و جایزه هیئت امنای HWA. شده است.
درباره کتاب تعقیب شبح:
ریچارد چیزمار دانشجویی که به تازگی از دانشگاه فارغالتحصیل شده به زادگاهش باز میگردد. درست زمانی که منع رفت و آمد شبانه مقرر گشته و اهل محل به نوبت مشغول نگهبانی و مراقبت از محله شدهاند. درست وسط تدارکات ازدواجش و شروعش به کار نویسندگی، او خیلی زود خود را درگیر یک داستان ترسناک میکند، ریچارد با الهام از آن حوادث هولناک، دست به نگارش روایتی شخصی از یک قاتل سریالی میزند، غافل از اینکه این رویدادها تا سالها او درگیر خود میکند.
قسمتی از کتاب تعقیب شبح:
طی پنج سالی که در دانشگاه مشغول تحصیل بودم، ناتاشا قطعا بزرگ، و به یک ورزشکار با استعداد و قوی بنيه بدل شده بود. ناتاشا عاشق ورزش و در حرفهی خود بسیار منظم بود و پنج نوبت در هفته در ورزشگاه هارفورد در مرکز تجاری ویلیام پیس تمرین میکرد. حرکات ژیمناستیک و بالانس، از جمله حرکاتی بود که او در آن تخصص زیادی داشت. او همچنین عاشق تشويق بود و تنها دانش آموز سال اولی در کلاسشان بود که یک تیم ورزشی در مدرسهشان در اجوود راه انداخته بود.
اگر از خانواده و دوستان ناتاشا میخواستید که چیزی به یادماندنی درباره ی او بگویند، آنها تصویری از یک نوجوان زیبا و همیشه شاد ترسیم میکردند. او به آدامس دارچینی و سنجاقسرهای رنگارنگ به شدت علاقهمند و دیوانهوار عاشق زندگی بود. ناتاشا دوست داشت همیشه بخندد و دیگران را هم به خنده وادارد. او صدای خوبی نداشت، اما هرگز این قضیه موجب نشد که بلندترین صدا در گروه نباشد.
دختری پرجنب وجوش بود و اصلا کمرو نبود که برای دختری در این سن و سال بسیار نادر است. او دوست داشت برای خود آزادانه بچرخد و رویاپردازی کند. عاشق گل بود و به مادرش در باغبانی کمک میکرد. و برای چنین ورزشکار با استعدادی، بعید بود که خارج از تشک ژیمناستیک، بیدست و پا باشد. ناتاشا از آن دست دخترانی بود که وقتی زبالهای روی زمین پیدا میکرد آن را بر میداشت و دور میانداخت و وقتی غریبهای میدید، میگفت روز خوبی داشته باشید. ناتاشا فوقالعاده دختر با احساس و مهربانی بود و هنگام تماشای فیلمها اشکش سرازیر میشد.
اعلامیهی درگذشتش هم همین را نشان میداد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.