تریستسا
درباره نویسنده جک کرواک:
جک کرواک (Jack Kerouac) نویسنده کتاب تریستسا، با نام اصلی ژان-لوئی کرواک، رمان نویس و شاعر آمریکایی فرانسوی تبار در ۱۲ مارس ۱۹۲۲ در لوول، ماساچوست به دنیا آمد و در همان جا بزرگ شد، سپس در دانشگاه کلمبیا و در رشتهی فوتبال تحصیل کرد. در این دانشگاه او با آلن گینزبرگ و ویلیام اس. باروز آشنا شد و این سه تبدیل به اعضای مرکزی نویسندگان نسل بیت شدند. او بت شکنی ادبی در کنار ویلیام باروز و آلن گینزبرگ به حساب میآید. کرواک به خاطر فی البداهه نویسی، شهرت بسیاری یافته بود. بیشتر آثار وی در قالب موضوعاتی چون معنویت کاتولیک، بودیسم، مواد مخدر و مسائل اخلاقی و جنسی قرار میگرفت. وی در سال ۱۹۶۴ با نیل کسدی که الهام بخش دین موریاتی، شخصیت اصلی رمان تأثیر گذارش به نام «در راه» (۱۹۵۷) بود، آشنا شد.
وی برخلاف اولین رمانش «شهر و ولایت» (۱۹۵۰) که عامه فهمتر بود، رمان «در راه» را با سبک فی البداهه گویی جاز نوشته است، اثری که کرواک بعدها آن را «عروض رقص فی البداهه» نامید. او در مقاله کوتاه خود با عنوان «اصول نثر فی البداهه» نوشت: “نه «گزینش» بیان، بلکه تداعی آزاد ذهن در دریای بی حد و مرز تفکر، شنا کردن در دریای زبان بیهیچ نظمی به جای پرداختن به عبارتهای بیان گرانه و خطابی بلاغی، به مانند یک مشت که کوبیده میشود بر روی میز با بیانی کامل، بنگ! هرگز نباید تصمیم به «بهبود» یا تأثیرگذارتر کردن شعر گرفت… بهترین نوشتار همیشه با بیرون کشیدن شخص از گهوارهی گرم و نرم ذهن محافظه کار حاصل میشود.”
روش فی البداهه نویسی کرواک بر شاعران نسل بیت تأثیر گذاشت، «زوزه» و «kaddish» و کلا بیشتر شعرهای بلند گینز برگ تحت تأثیر آن چیزی است که کرواک در «سرچشمههای لذت در شعر» در مورد نوعی شعر جنون مند ذن گونه میگوید: «روش نشان دادن چیزها به طور مستقیم، صریح، ناب، بدون گزینش و یا توضیح، دنگ دنگ آوای آبی حقیقی انسان».جک کرواک در سال ۱۹۶۹ بر اثر خونریزی داخلی به خاطر مصرف بیش از حد مواد الکلی در گذشت.
درباره کتاب تریستسا:
نیویورک تایمز: «خواندن یک رمان جک کرواک همیشه لذت بخش است. . . اهمیت واقعی کرواک این است که او سنت فوق رمانتیک را در زمانی که نیاز به احیای مجدد داشت، احیا کرد. او یک نویسنده متولد شده است. . . او عاشق زبان است و بدیهی است که احساس عمیقی نسبت به نوع بشر دارد. . . در نهایت او از بسیاری از نویسندگان در صحنه آمریکا صادقتر، سرگرم کنندهتر و واقعنگر است»
سان فرانسیسکو : «تازه باید بفهمیم که نویسنده بزرگی در دست داریم. این بار ما داریم دل گمشده معصوم را درست میکنیم»
قسمتی از کتاب تریستسا:
کنار تریستسا نشستهام تو تاکسی؛ گیج، با یک بطری بزرگ ویسکی توساکم، همان خورجین راه آهنی که تو ۱۹۵۲ تو خط آهن به خاطرش کلی بهام تهمت دزدی زدند. من اینجام، تو مکزیکوسیتی، شنبه شبی بارانی، رازورمزها، کوچه پس کوچههای عتیقهی بینام و نشان و وهم آلودی که پیچ میخورند تودل هم، خیابان باریکی که قبلا هم آنجا را با پای پیاده کلی گز کرده بودم، از دل اشباح سرگردان سرخ پوستهای ولگردی که فرورفته بودند لای شالهای بلند غم باری که میتوانست اشکت را در بیاورد و به خیالت چاقوهایشان را میتوانستی از زیر آستینهایشان ببینی که برق میزنند.
رؤیاهای ماتم زدهای به غم انگیزی رؤیای آن شب دور راه آهنی؛ جایی که بابام باسن گندهاش را وسط ماشین بخاری تو دل شب بزند زمین و آن بیرون لکوموتیورانی با چراغ قرمز و سفیدش هلک هلک پیچ وخم غمگین و ابدی و مه آلود زندگی را بگیرد و برود. به هر جهت، حالا دیگر رو بلندای سرسبز مکزیکم؛ رو ماه سیتلا پولم که چند شب قبل هم رو شیروانی های خوابزدهای، تو راه مستراح سنگی عتیقهای که همه جایش به چکه افتاده بود، چشمم بهاش خورده بود. تریستسا لول لول است؛ به زیبایی همیشه. دلیدلی کنان میرود خانه که بیفتد رو تختش و برود سراغ مورفینش.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.