ارتش تک نفره
درباره نویسنده موآسیر اسکلیر:
موآسیر اسکلیر نویسنده کتاب ارتش تک نفره. موآسیر اسکلیر (23 مارس، ۱۹37 – ۲7 فوریه، 2011) از شناختهشدهترین نویسندگان معاصر برزیل؛ متولد سال ۱۹۳۷ و درگذشته به سال ۲۰۱۱ است. او در محله یهودیان پورتو آلگره در مرکز جنوبیترین استان برزیل به دنیا آمد و در همان شهر نیز درگذشت. اسکلیر در سال ۱۹۶۲ همزمان با فارغالتحصیلی در رشته پزشکی، اولین کتاب خود را منتشر کرد. البته بعدها از چاپ آن ابراز پشیمانی کرد. او از سال ۱۹۶۸ علاوه بر نوشتن مقاله درباره موضوعات مختلف، مجموعهداستانها، رمانها و کتابهای کودکان و نوجوانان زیادی را به چاپ رساند.
این نویسنده در سال ۲۰۰۳ عضو مادامالعمر آکادمی ادبیات برزیل شد. علاوه بر جوایز مختلفی که به خاطر آثارش به دست آورد، ۴ بار نیز برنده جایزه ادبیات برزیل شد.
درباره کتاب ارتش تک نفره:
مایر گوینزبیرگ مصمم است به ساختن جهانی دیگر. میخواهد یکتنه دست به پیکاری بیامان بزند و جهان جور و بند را یکسره از ریشه براندازد. میخواهد با ارتشی تک نفره دژ مستحکمی بسازد در برابر جهانخواری امپریالیسم. اما در این رزم چندان هم تنها نیست. رفیق خوک و رفیق بُز و رفیق مرغ در این پیکار بیامان همراه اویند و همصدا میگویند: “اینک میآغازیم به ساختن جامعهای نوین!”
قسمتی از کتاب ارتش تک نفره:
فورا تخم مرغ را برمیدارد. هنوز گرم است تخم مرغ. هفتههاست که بیروبیجان فقط غذای گیاهی میخورد و مواد غذایی ناچیزی که از مغازه تهیه میکند. ناگهان دچار تردید میشود. آیا حقی دارد بر این تخم مرغها؟ آیا پای مالکیت اشتراکی در میان نیست. بیروبیجان افسرده مینشیند. یک تخم مرغ… برای چهار نفر خیلی کم، اما برای او کافیست. البته که نمیتواند بدون هیچ توضیح اضافی تخم مرغ را تصاحب کند. علاوه بر این اگر قبل از این که کار بکند، تخم مرغ را بخورد، دچار عذاب وجدان خواهد شد. ناگهان ایدهای به ذهنش میرسد که او را به خنده وامیدارد و باعث میشود دستها را بزند به هم و خاطرش بابت انتصاب خودش به رهبری جمع بشود.
به بالای سنگی میرود، تقاضا میکند همه ساکت بشوند و اعلام سخنرانی میکند. میگوید: «در سال جدید تلاش مضاعف ضروریست. البته پاداش هم داده میشود. همین حالا.» اعلام میکند: «پاداشی ویژه به آن رفیقی اعطاء میشود که بیشتر از همه در باغ سبزی کار کرده باشد… یک تخم مرغ.» مسابقه آغاز میشود. بیروبیجان به تاخت میرود و با تمام قوا حمله میبرد به بیلچه مخصوص علفهای هرز. آواز میخواند و میافتد به جان خاک… یک تخم مرغ! نهار میخوردش. چه بسا سوپ درست کند برای خودش.
ناگهان زنی را میبیند که ایستاده کنار دیرک پرچم.
«لیا!»
میدود سمتش. در آغوشش میگیرد و اشکریزان او را میبوسد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.