آنان که نمیمیرند
درباره نویسنده کلوئی بنجامین:
کلوئی بنجامین (Chloe Benjamin) نویسنده کتاب آنان که نمیمیرند، نویسنده کتابهای پرفروش نیویورک تایمز، بارنز و نوبلز و بهترین کتاب ماه آمازون است. اولین رمان او جایزه کتاب داستان ادبی فربر را دریافت کرد و در لیست بلند جایزه اولین رمان 2014 قرار گرفت. رمانهای او به بیش از بیست و سه زبان ترجمه شدهاند. وی فارغ التحصیل در رشته داستان نویسی دانشگاه ویسکانسین ،کالج Vassar و M.F.A است. کلوئی به همراه همسرش در مدیسون زندگی میکند.
درباره کتاب آنان که نمیمیرند:
اگر میدانستید که قرار است در زمان مشخصی بمیرید، چگونه به زندگیتان ادامه میدادید؟ چه کارهایی در زندگی انجام میدادید؟ اصلا چه تاثیری بر زندگیتان داشت؟ سال 1996 در بخش شرقی نیویورک، صحبت از زنی مرموز و دارای علم غیب است که قادر است به هر شخص زمان دقیق مرگش را بگوید. بچههای گلد- چهار کودک با غریزه خودآگاهی- مخفیانه برای شنیدن طالعشان به سراغ آن زن میروند. پیش گویی آنها را از پنج دهه پیش رویشان آگاه میسازد.
سایمون پسر کوچک خانواده گلد در جستجوی عشق در سان فرانسیسکوی دهه 80 به وست کوست میگریزد؛ کلارا خیالپرداز تبدیل به یک تردست در لاس وگاس میشود ضمن اینکه ذهنش بین یک واقعیت مبهم و خیال در گذار است؛ پسر بزرگتر دانیل به عنوان دکتر ارتش بعد از حادثه یازده سپتامبر به دنبال امنیت میگردد و امید دارد که بتواند سرنوشت را کنترل نماید؛ و واریای کتاب دوست خود را به دنیای پژوهش در زمینه طول عمر پرتاب میکند که در آن مرزهای بین علم و جاودانگی را مورد آزمایش قرار میدهد. یک رمان سرتاسر خیال و جاه طلبی، جاویدها خط بین سرنوشت و انتخاب، واقعیت و توهم، این جهان و جهان دیگر را نشان میدهد. این کتاب گواهی عمیقا جاری به قدرت داستان، ذات باور و کشش خونی پیگیر خانوادگی است.
قسمتی از کتاب آنان که نمیمیرند:
دست آخر، همان پسرانی که دانیل خبر را اول از آنها شنیده بود آدرس زن را به او دادند. آخر هفته آنها را در مسیر پیادهروی ویلیامزبرگ بریج۳۷ دید که درحالیکه به نردهها تکیه داده بودند مواد میکشیدند. آنها بزرگتر از او بودند ـ شاید چهارده سال داشتند ـ و دانیل قبل از اینکه بپرسد که آیا چیز دیگری میدانند خودش را وادار کرد که به گوش ایستادنش اعتراف کند. به نظر نمیرسید که پسرها ناراحت شده باشند. آنها به راحتی شمارهٔ آپارتمانی که گفته بودند زن آنجا ساکن است را دادند، گرچه نمیدانستند چطور باید وقت ملاقات گرفت. آنها به دانیل گفتند شایع شده که باید هدیهای برایش ببرند. برخی مدعی بودند که باید پول نقد باشد، اما بقیه میگفتند آن زن همین الان هم هر چقدر پول که لازم باشد دارد و شما باید خلاقیت به خرج دهید. پسری سنجاب خونآلودی را که کنار جاده پیدا کرده بود برایش برد، آن را با انبرک برداشته بود و در کیسهٔ پلاستیکی گره زده تحویل داد.
اما واریا جروبحث کرد که هیچکس چنین چیزی نمیخواهد حتی اگر یک پیشگو باشد، بنابراین در نهایت پول توجیبیهایشان را در یک کیف کیسهای بنددار جمع کردند و امیدوار بودند که کافی باشد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.