آتالا و رنه
درباره نویسنده شاتوبریان:
فرانسوا رنه دو شاتوبریان (۱۷۶۸–۱۸۴۸ میلادی) معروف به (شاتوبریان) نویسنده، شاعر و سیاستمدار فرانسوی در سن ملو متولد گردید. او را به عنوان بنیانگذار رمانتیسیسم در ادبیات فرانسه میشناسند.
شاتوبریان نویسنده و شاعر معروف فرانسه در چهارم سپتامبر ۱۷۶۸ در سن ملو در خانوادهای سرشناس و ثروتمند به دنیا چشم گشود او یکی از درخشانترین چهرههای ضدانقلاب در فرانسه بود فطرت شاعرانه او در کودکی تحت تأثیر عوامل خاصی مانند «خودداریهای اسرارآمیز پدر» و تقدس زیاد از حد مادر و سنتهای خاندان قدیمی و همچنین افسانههای محلی و مظاهر طبیعت بخصوص دریا ظهور کرد او میخواست کشیش بشود بههمین جهت بهمدرسه کشیشان رفت اما پس از چندی منصرف شد او پس از تحصیلات مقدماتی به خدمت ارتش درآمد. در سال ۱۷۸۸ فرمان عضویت در هنگ (شوالیههای مالتا) را دریافت داشت. او در پاریس با بسیاری از شخصیتهای بزرگ آشنا شد که از همهٔ آنان خاطراتی در کتابهایش داشتهاست. در سال ۱۷۹۱ به آمریکا رفت تا در کشف نقاط شمالغربی آن سرزمین شرکت کند و در همان سال با یک دختر هفده ساله ازدواج کرد که ثروت هنگفتی بخانه شوهر آورد. پس از چندی به انگلستان سفر کرد و او در موقع تبعید در انگلستان یکی از بهترین آثارش را که تصویر زندهای از زندگی سرخپوستان آمریکاست خلق کرد. درآثار شاتو دو چهره بارز و اخلاقی دربارهٔ انقلاب بود و او در مورد مذهب آزاداندیش و از مریدان روسو بود. برادرش در سال ۱۷۹۴ بهدار آویخته شد، خواهرش و زنش به زندان افتادند. خواهرش در زندان درگذشت و همهٔ اینها موجب افسردگی خاطر شدید او شد. او در سال ۱۸۰۰ به پاریس برگشت و جلال مسیحیت را نوشت این اثر یک شاهکار ارزندهٔ هنری میباشد.
تالیران وزیر خارجه ناپلئون او را در سال ۱۸۰۳ به سمت وابسته سفارت فرانسه در رم منصوب نمود در آنجا مادام دوبسون با او بود و در همین شهر درگذشت. او بزودی پس از مرگ معشوقه از سمت خود کنارهگیری کرد و در سال ۱۸۰۷ از ناپلئون انتقاد شدیدی کرد و او را به نرون تشبیه کرد و در نتیجه روزنامه او توقیف شد. شاتو در سال ۱۸۱۴ آثار سیاسی خود را که بر ضد ناپلئون نوشته انتشار داد لذا لوئی هجدهم او را ارزندهترین مرد معرفی کرد و او را وزیر خارجه نمود؛ ولی او پس از مدتی با خاندان سلطنتی نیز درافتاد و در سپتامبر ۱۸۱۶ مغضوب واقع شد. در زمان سلطنت لوئی فیلیپ وی در عین ناامیدی میزیست اثر معروف میلتون شاعر انگلیسی را به نام «بهشت گمشده» در زمان سلطنت لوئی فیلیپ ترجمه نمود و در آخر عمرش خاطرات پس از مرگ را نوشت و به یک ناشری داد که پس از مرگش آن را منتشر کند ولی ناشر در زمان حیاتش آن را منتشر ساخت.
او در این کتاب غرور، خودپرستی و عدم صداقت خود را بهخوبی نشان میدهد. آثار او آمیختهای از سبک کلاسیک و رماتتیک است و در آنها لطافت، احساس قوی، ظرافت هنری و دلشکستگی و نومیدی به چشم میخورد چنانکه بسیاری از جوانان در قرن نوزده پس از خواندن آثار او خودکشی میکردند.
وی در پایان زندگی سفرهایی به یونان، قسطنطنیه، فلسطین و اسپانیا کرد و در بازگشت به فرانسه به مبارزه با ناپلئون پرداخت.
آتالا عنوان نخستین اثری بود که از شاتوبریان در سال ۱۳۱۰ به هم عباس بنی صدر به فارسی ترجمه و منتشر شد.
شهرت عمده شاتوبریان مدیون اشعار رومانتیک و نثر شاعرانه اوست. او از پیشروان مکتب رومانتیسم فرانسه بهشمار میرود. بعدها ویکتور هوگو این مکتب را رواج داد. شاهکار او رنه است.
درباره کتاب آتالا و رنه:
آتالا را پیوندی تنگ با کتاب ناچیزها است. شاتوبریان، بدان سان که گفته بود، از سفر به جهان نو با انبانی سرشار از خاطرات بازآمده؛ او از دیدهها و شنیدههای خویش یادداشتها برداشته بود. در گیراگر گشت و گذارها، ستیز و گریزهای خویش، انبان یادهایش را چنانکه در “یادمانهای آن سوی گور” مینویسد، به همراه میبرد:
ما تفنگ در دست، در میانهی ویرانهها می نشستیم؛ دست نوشته ی سفرم به آمریکا را از خورجین بدر می آوردم؛ برگهای پراکنده اش را بر گیاهان پیرامون خویش می گستردم؛ وصفی از جنگل را، بخشی از کتاب آتالا را، در میانه ی ویرانههایی، مانده از سرسرایی رمی، باز میخواندم و اصلاح میکردم. سپس گنجینهی گرانبهایم را که گرانی آن، پیوسته با وزن بار و بنه به ستوهم می آورد در آغوش می فشردم. آنگاه می کوشیدم آتالا را با اثاثه ی دیگر در ابنان خود فرو کنم؛ دوستانم مرا ریشخند میکردند…
سپس ماجراهایی دیگر بر این دست نوشته رفت؛ بخشی از آن گم شد؛ دیگر بار نوشته آمد؛ آنگاه که شاتوبریان به فرانسه بازآمد، دست نوشته در لندن باز ماند؛ نویسنده تنها دو بخش از آتالا و رنه را به همراه با خود آورده بود. چهارده سال پس از آن، بخشهای گم شده یافته آمد؛ شاتوبریان بر بنیاد آنها، دو کتاب: ناچیزها و سفر به آمریکا را نوشت. انتشار آتالا همآهنگ با دگرگونیهای درونی نویسنده، دیگرگونی پذیرفت.
آتالا را اثری تند و پایدار بود. نویسندگان و سخنسرایانی چون نودیه، سنانکور و لامارتین به ژرفی از آن اثر پذیرفتهاند و بدان وامدارند. خاطرهی آتالا را به آسانی میتوان در سرودهها و نوشتههای لامارتین از نخستین اندیشههای شاعرانهی وی دید و دریافت. نمونه را، میتوان از سرآغاز سرودهی دریاچه سخن گفت که گریز آتالا و شاکتا را بر رودخانه فرایاد میآورد. تئوفیل گوتیه، نگارگر طبیعت نیز از اثر شگرف شاتوبریان بر کنار نمانده است. هم اوست که میگوید: شاتوبریان درهای طبیعت سترگ را که دیری بسته مانده بود بر رخ مردمان باز گشود.
افزون بر آن، اثر آتالا تنها بر پهنهی ادب به پایان نمیرسد؛ آتالا بر دیگر رشتههای هنری، چون نگارگری نیز اثر نهاده است. تصویرهای بسیار بر بنیاد داستان آتالا نگاشته شده است که یاد کردنشان سخن را به درازا خواهد کشانید.
پس از انتشار آتالا به پایمردی یکی از خواهران ناپلئون، بانو باکیوشی شاتوبریان توانست نام خویش را از سیاههی رانده شدگان و کوچندگان بزداید. انتشار کتاب والایی مسیحیت که بر بنیاد به هم در پیوستن و یکپارچگی نیروهای ترسایی، نوشته شده بود و با سیاست زمان سازگاری داشت، شاتوبریان را چونان نویسندهای رسمی، پر آوازه گردانید. بخش قهرمانی رنه در این کتاب که چونان نگینی بر تارک: از خیزاب شوریدگیها، میدرخشد، بنیاد و سرآغازی گردید بر مکتبی نوین در ادبیات جهان.
کتاب رنه نخستین بار در چهاردهم آوریل 1802 ، همراه با والایی مسیحیت به چاپ رسید. چنانکه در یادمانهای آن سوی گورآمده است، رنه در سالیان رانده شدگی و تبعید، پس از سفر به آمریکا نوشته شده است. رنه در آغاز انتشار، در سنجش با آتالا با کامیابی اندکتری روبرو گردید؛ آنگاه که داستان، چونان پارهای از والایی مسیحیت عرضه گردید، فر و فروغی چندان نیافت. اما دوشادوش زمانه، بر فروغ و آوازهی این داستان برافزود. پس از سرنگونی امپراتوری، انبوهی از جوانان، اندوهگین و بیتکاپوی، اما با دلی که هنوز از پندارهای شکوه و ناماوری آکنده بود، به رنه روی آوردند. درد رنه اندک اندک درد قرن شد. بیشتر جوانان 1815 پنداشتند که خویشن خویش را در سیمای رنه باز مییابند. آنان کوشیدند که خود را با او همساز و همآهنگ گردانند؛ بدین سان نوادگان و پسینیان رنه بیشماره شدند.
قسمتی از کتاب آتالا و رنه:
در میان مردمان، راستکارانی نیکاندیشاند که وجدانشان آنچنان بر آسوده و آرام است، که آدمی نمیتواند به آنان نزدیک شود، مگر آنکه در آرامش و سکونی که میتوان گفت از دلهایشان، و از سخنانشان بر میتراود، دمساز و انبازشان میگردد. همچنان که پارسای زاهد سخن میگفت، من در مییافتم که هوسها و شوریدگیهایی که درونم را به آشوب میکشید، فرو مینشیند و آرامی میپذیرد؛ حتى توفان نیز، در آسمان، چنان مینمود که از آوای او، میگریزد و از تاب و تب میافتد.
اندکی پس از آن، ابرها آنچنان از هم پراکندند که ما توانستیم از نهانگاه خویش بدر آییم، از جنگل برون آمدیم؛ به فرا رفتن از شیب کوهستانی بلند، آغاز نهادیم. سگ، پیشاپیشمان، میجهید و فانوس خاموش را، آویخته از پارهای چوب، به دندان میبرد؛ من دست آتالا را در دست میفشردم؛ هردو، دوشادوش یکدیگر، به دنبال پارسای دین گستر، راه میسپردیم. او گهگاه برمیگشت تا ما را بنگرد، در آن هنگام، از سر مهر و مردم دوستی، بر بینوایی و برناییمان، دل میسوخت و دریغ میبرد. کتابی از گردنش آویخته بود؛ در راه سپردن از عصایی سپید یاری میجست. بالایش برافراشته، چهرهاش رنگ باخته و نزار مینمود؛ فروغ پاکی و پارسایی از هنجار و رفتارش برمی تافت.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.