یاغی مجموعه اسطوره کتاب چهارم
درباره نویسنده مری لو:
مری لو، زادهی 11 جولای 1984، نویسندهای چینی – آمریکایی است. لو در جیانگسوی چین به دنیا آمد و در سال 1989 و در زمانی که پنج سال داشت، به همراه خانواده به ایالات متحده آمد. او در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی به تحصیل پرداخت و در برنامههای آموزشی و تعاملی استودیوهای دیزنی شرکت کرد. لو سپس به نوشتن داستانهای نوجوان روی آورد و در این عرصه به موفقیت دست یافت.
درباره کتاب یاغی:
داستان این مجموعه در سال 2142 میگذرد و از اینقرار است که جایی که زمانی غرب ایالات متحدهی آمریکا محسوب میشده، حالا پایتخت یک جمهوری و کشوری شده و پیوسته با همسایگانش جنگ دارد. جون پانزدهساله یکی از شخصیتهای اصلی اینمجموعه که در خانوادهای برتر و یکی از ثروتمندترین مناطق اینجمهوری به دنیا آمده، اعجوبهای است که از بچگی برای موفقیت در بالاترین درجات نظامی آماده شده است. شخصیت دیگر قصه، دی پانزده ساله است که در منطقه فقیرنشین کشور به دنیا آمده و از هر مجرمی در کشور بیشتر تحت تعقیب است. اما خواستههایش از آن چه که به نظر میرسد، خیرخواهانهترند.
جون و دی که در دو دنیای کاملاً متفاوت بزرگ شدهاند، تا روزی که برادر جون متیاس، کشته شده و دی به عنوان متهم اصلی اینجرم شناسایی شود، هیچدلیلی برای مواجه شدن با یکدیگر ندارند.
در ادامه قصه دی برای نجات خانوادهاش تلاش میکند و جون به دنبال گرفتن انتقام متیاس است. اما در گذر زمان، این دو متوجه میشوند حقیقتی ترسناک باعث رسیدنشان به همدیگر شده و کشورشان حاضر است برای محافظت از رازهایش کارهای بسیاری کند…
قسمتی از کتاب یاغی:
اگر بخواهید از خودم بگویم، اولین چیزی که میگویم این است که دوست دارم همه چیز را بفهمم.
همیشه همین طور بودهام. از زمانی که بچه بودم، یک همه فن حریف بودم. اجزای لوازم کهنه را از هم باز میکردم و دل ورودهی یک رادیو خراب یا ساعت یا تستر را بیرون میریختم و از اینکه قطعات پازل را کنار هم بچینم و از ابزار به دردنخور وسایل جدیدی بسازم، لذت میبردم. حتما هم لازم نبود که یک ماشین ساخت دست انسان باشد. عاشق این هستم که به صف مورچههایی که به سمت تکهای غذا ردیف شدهاند؛ نگاه کنم، صف را به هم بریزم و رد آنها را تا لانهشان دنبال کنم. عاشق این هستم که ببینم چطور گلها شکوفه میدهند و بعد پژمرده میشوند، اینکه چطور میشود آنها را برای همیشه نگه داشت و فقط کافی است که آنها را بین صفحات یک کتاب فشار بدهی.
از اینکه از همه چیز سر در آورم خوشم میآید، از فهمیدن چگونه و چراها. مادرم یک بار من را کیمیاگر کوچک خودش خوانده و به من گفته بود که میداند میتوانم خاک را به طلا تبدیل کنم و آنقدر در مورد جزئیاتی که یک چیز را میسازد، پشت سر هم حرف بزنم تا نفسم بند بیاید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.