گلولهای که خطا رفت
درباره نویسنده ریچارد آزمن:
ریچارد آزمن (Richard Osman) نویسنده کتاب گلولهای که خطا رفت، زاده 28 نوامبر سال 1970، مجری، تهیه کننده، کمدین و نویسندهای انگلیسی است که بیش از هر چیز به خاطر تهیه و اجرای برنامههای تلویزیونی در BBC شناخته شده است.
درباره کتاب گلولهای که خطا رفت:
کتاب گلولهای که خطا رفت، ادامۀ مستقل رمانهای «انجمن قتل پنجشنبهها» و «مردی که دوبار مُرد» است.
بوک پیج: «غیرممکن است که بتوان یک ویژگی خاص را برای منحصربهفرد بودن این رمان ذکر کرد. داستانی جذاب با شخصیتهای جادویی، دیالوگهای خندهدار، روابط واقعی و دوستیهای محکم که در کنار هم اثری درخشان ساختهاند.»
«گلولهای که خطا رفت» سومین رمان ریچارد آزمن کمدین و نویسندۀ انگلیسی است که اولین رمانش «انجمن قتل پنجشنبهها» با یک میلیون نسخه، پرفروشترین کتاب بینالمللی در حوزه آثار جنایی بود. او آمده تا نام خود را در کنار آگاتا کریستی، آرتور کانن دویل و یان فلمینگ ثبت کرده و شهرتی جهانی برای مهارتش در نوشتن آثار جنایی کسب کند، شهرتی که به حق سزاوار آن است. دومین رمان این مجموعه، «مردی که دوبار مُرد» نیز با استقبال بی نظیری روبرو شده است.
آثار او ریتم تند آثار آگاتا کریستی و شخصیتهایی سرزنده مثل شخصیتهای آثار فردریک بکمن را دارد و دیالوگهای کوتاه و نیشدار، بافت روانشناختی، عمق هیجانی و صمیمیت و گرمای داستانش باعث میشود خواننده از پیگیری ماجراهای آن لذت ببرد.
قسمتی از کتاب گلولهای که خطا رفت:
ران میگوید: «نیازی به آرایش ندارم.» روی یک صندلی با پشتی صاف نشسته، چون ابراهیم به او گفت نباید جلوی تلویزیون قوز کند.
مسئول گریمش، پائولین جنکینز، پالتها و قلمها را از کیفش بیرون میآورد و میگوید: «جدی؟» یک آینه روی میز اتاق پازل گذاشته. دورش پر از لامپ است و نورشان به گوشوارههای سرخش میتابد.
ران کمی هیجان زده میشود. قضیه همین است: حضور در تلویزیون. ولی بقیه کجا هستند؟ به آنها گفت که «اگر دوست دارند» میتوانند بیایند. اگر پیدایشان نشود، حسابی ناراحت میشود.
ران میگوید: «باید همین جوری قبولم کنن. با تلاش و زحمت به این صورت رسیدهم. پشتش هزار تا قصهس.»
پائولین به پالتش و صورت ران نگاه میکند و میگوید: «حتماً همه قصههاش ترسناکن» بعد برایش بوسه میفرستد.
«لازم نیست همه خوشگل باشن.» دوستانش میدانند مصاحبه ساعت چهار شروع میشود. حتماً خیلی زود میرسند مگر نه؟
پائولین میگوید: «ما به توافق رسیدیم، عزیزم. قرار نیست معجزه کنم. ولی یادمه قبلا چه شکلی بودی. کثافت خوشتیپی بودی، درسته؟ خوشت میآد؟»
ران غر میزند.
«راستش، من که واقعاً خوشم میآد. مدام برای طبقه کارگر می جنگیدی و قدرتت رو نشون میدادی درسته؟» پائولین در پودر را باز میکند. «هنوز به اون چیزها باور داری؟ به کارگرها؟»
ران شانههایش را کمی عقب میبرد، مثل زمانی که گاو نری میخواهد وارد میدان شود. «به چی؟ به برابری؟ به قدرت حزب کارگر؟ اسمت چیه؟»
«پائولین.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.