کینگکنگ خادم کلیسا
درباره نویسنده جیمز مک براید:
جیمز مکبراید (James McBride) نویسنده کتاب کینگکنگ خادم کلیسا، زادهی 11 سپتامبر 1957، نویسنده و نوازندهی آمریکایی است. مک براید در بروکلین بزرگ شد. او به عنوان یک روزنامه نگار با نهادهای شناخته شده و بزرگی همچون بوستون گلوب، واشنگتن پست و مجلهی People همکاری داشته است.
درباره کتاب کینگکنگ خادم کلیسا:
جین سیمور: «اغلب کاراکترهای اصلی داستان در انزوای خاصی به سر میبرند که طلسم آن به دست شخصیت دیگری از جامعه شکسته میشود»
لس آنجلس تایمز: «شخصیت اصلی داستان، اسپورت کت، گرچه در ابتدا دلپذیر به نظر نمیرسد، اما به تدریج به نقطه عطف الهام بخش و اصلاحگر داستان مبدل میشود»
واشنگتن پست: «داستان جدید مک براید، نمونه بارز زندگی در جامعه بروکلین است»
نیویورکر: «مک براید، در کتاب جدید خود، سرنوشت و پایان انتقامجویی را به نمایش میگذارد. قصهای لطیف و شیرین که در پشت چهره خشونتبار و جنایت آمیز نیویورک نهفته است»
هاوارد کریمسون: «مک براید در کتاب جدید خود، درخشش نور از دل تاریکی را به زیبایی بیان مینماید»
سپتامبر سال 1969 است و هیچکس احتمال نمیدهد که در مقابل شانزده شاهد در یکی از ناحیههای پرجمعیت «بروکلین»، یک خادم کلیسای پیر، لنگان، بداخلاق و معمولا مست به نام «کافی جسپر لمکین» ناگهان تفنگی را از لباسش بیرون بکشد و به گوش یکی از خطرناکترین موادفروشان منطقه شلیک کند. قربانی نوزده ساله، «دیمز کلمنز» نام دارد و «لمکین» زمانی به او آموزش میداد تا «کلمنز» به «بهترین بازیکن بیسبال که ناحیه به خود دیده» تبدیل شود. حالا همه تصور میکنند «لمکین» خیلی زود به همسر درگذشتهاش، «هتی» خواهد پیوست، و سرنوشتی جز مرگ در انتظارش نخواهد بود. اما انواع و اقسام آدمهای به ظاهر نامرتبط، در مسیر سرنوشت قرار میگیرند و آن را تغییر میدهند.
قسمتی از کتاب کینگکنگ خادم کلیسا:
سال ١٩٦٩، بود یک بعد از ظهر پاییزی در ماه سپتامبر، خادم کافی لمب کین از کلیسای فایو اندز باپتیست در چنین روزی دستگیر شد. همان روزی که خادم سالخورده یا به قول دوستانش «اسپورت کت»، به سمت پروژههای خانه سازی کاوزوی در شرق بروکلین راه افتاد و با کلت قدیمی 38 اش سر یک مواد فروش ۱۹ ساله به نام دیمز کلمنز را نشانه گرفت و ماشه را کشید.
هر کسی در مورد آن ماجرا در پروژههای خانه سازی یک نظر میداد و دلیلی برای کار اسپورت کت میآورد. چطور ممکن بود مردی شکیبا، خندهرو، با پوستی تیره مثل اسپورت کت در حال سرفه و خس خس و قاه قاه خندیدن همانند آدمهای لاابالی در اطراف خانههای کاوز پرسه بزند و با شلیک گلولهای به سمت بی رحم و مروت ترین مواد فروشی که پروژههای خانه سازی تا آن موقع به خود دیده ،بودند تمام اعتبار هفتاد و یک ساله خودش را به باد بدهد او که دشمنی نداشت تازه چهارده سال هم مربی تیم بیس بال پروژه ها بود همسر مرحومش هتی خزانه دار کلوپ کریسمس کلیسا بود. او مرد بسیار مهربان و صلح دوستی به شمار می آمد و همگان دوستش داشتند. چرا چنین اتفاقی افتاد؟
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.