کلیسای شیطان
درباره نویسنده ماشادو د آسیس:
ماشادو د آسیس (Machado de Assis) نویسنده کتاب کلیسای شیطان، با نام اصلی ژواکیم ماریا ماشادو د آسیس (Joaquim Maria Machado de Assis) (زاده ۲۱ ژوئن ۱۸۳۹ – درگذشته ۲۹ سپتامبر ۱۹۰۸) که با نام ماشادو د آسیس شناخته شده است، نویسنده، شاعر، نمایشنامهنویس و نویسنده داستان کوتاه بود. او به عنوان بزرگترین نویسندهٔ ادبیات برزیل شناخته شدهاست، هر چند در زمان حیات به محبوبیت گستردهای خارج از مرزهای برزیل دست نیافت. او به زبانهای فرانسه، انگلیسی و آلمانی تسلط داشت و در اواخر عمر زبان یونانی را نیز آموخت. آثار وی تأثیر بسزایی در ادبیات برزیل در مدارس و دانشگاهها در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم داشتهاست. از جمله تحسینکنندگان وی میتوان ژوزه ساراماگو، کارلوس فوئنتس، وودی آلن، سوزان زونتاگ و هارولد بلوم را نام برد.
درباره کتاب کلیسای شیطان:
داستانهای ماشادو اغلب شامل تصویری چیره دستانه و طنزآمیز از ارزشهای طبقه متوسط و ساختار اجتماعی برزیل در دوره امپراتوری دوم و نخستین سالهای جمهوری در این کشور است. اگر ماشادو خود را به نوشتن داستانهای عاشقانه اخلاقی و مطبوع و نیز حکایاتی در باب دسیسهچینیهای محافل بالای جامعه محدود میکرد، میراث او برای نسلهای آینده چیزی نمیبود جز تصویر مینیاتوری اندکی طعنه آمیز و البته دلنشین و سرگرمکنندهای از دوران خوش جامعه برزیل.
اما از اواخر دهه ۱۸۷۰ داستانهای او رفته رفته بدل شد به حملهای هجوآمیز و ویرانگر به جامعه آن روز برزیل و البته کل بشریت. چنان که یکی از منتقدان به نام هلن کالدول میگوید، «در داستانهای ماشادو چیزی نمیبینیم که نشان دهد او از عصری که در آن میزیست و نیز از وطن خود چندان رضایتی داشته است.»
«کلیسای شیطان» شامل ۱۷ داستان به ترتیب با این عناوین است: «پرستار»، «آدم و حوا»، «داستانی از اسکندریه»، «حیات»، «ماریانا»، «دخترعموها»، «دونا پائولا»، «دیپلمات»، «کلیسای شیطان»، «عمر دوباره»، «فصل آخر»، «ماجرایی عجیب»، «مارش عزا»، «غلت بزن حیوان»، «عقاید قناری»، «جناب استاد» و «تکامل».
قسمتی از کتاب کلیسای شیطان:
پس به عقیدهی شما بلاهایی که در سال ۱۸۶۰ به سر من آمد قابل چاپ کردن توی کتاب هست؟ هر کاری دلتان میخواهد بکنید اما فقط به یک شرط تا وقتی خودم زنده هستم، یک کلمهاش هم به بیرون درز نکند. البته این قدرها هم طول نمیکشد فوق فوقش یک هفته، شاید هم کمتر. من خوب شدنی نیستم.
ببینید من میتوانستم سر تا ته زندگیام را برایتان تعریف کنم. توی این زندگی خیلی چیزهای جالب اتفاق افتاده. اما همچو کاری وقت میخواهد، روحیه میخواهد، کاغذ میخواهد و من فعلاً فقط کاغذش را دارم. روحیهام که پاک خراب است و وقت هم که انگار چراغ دم صبح. تا چشم به هم بزنی فردا شده و آفتاب درآمده این آفتاب آفتاب اجنه است و آدم ازش سر در نمیآورد، عین خود زندگی.
خب خدا حافظ حضرت آقا اینها را بخوانید و برای من دعا کنید. اگر چیزی دیدید که توی ذوقتان زد، مرا ببخشید. اگر سیر بوی گل سرخ نمیدهد توی سرش نزنید، شما مدرک مستندی از حال و روز من خواستید این هم مدرک، از من توقع نداشته باشید امپراتوری مغول را بهتان بدهم. عکس مکابیها را هم از من توقع نداشته باشید. اما اگر چشمتان دنبال مال و منال من است خیالتان راحت به هیچ کس نمیبخشمش الا به شما.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.