کشتن مرغ مینا
درباره نویسنده هارپر لی:
نل هارپر لی (زاده ۲۸ آوریل ۱۹۲۶ – درگذشته ۱۹ فوریه ۲۰۱۶) رماننویس اهل ایالات متحده آمریکا بود که در سال ۱۹۶۰ به خاطر نگارش کتاب کشتن مرغ مقلد برنده جایزه پولیتزر برای رمان شد.
او در مونروویل در غرب ایالت آلاباما به دنیا آمد. پدرش یک وکیل بسیار معروف بود. تحصیلات خود را در «رشتهٔ حقوق» در دانشگاه آلاباما به اتمام رساند. در سال ۱۹۵۰ میلادی به نیویورک آمد و تا پیش از شروع کار نویسندگی، در یک مؤسسهٔ هواپیمایی کار میکرد. دلبستگیهای او، گذشته از نویسندگی، گردآوری خاطرات روحانیون سده نوزدهم میلادی، جرمشناسی و موسیقی است.
هارپر لی که زنی خجالتی بود، سالها به زندگی آرام و بسیار خصوصی خود ادامه داد و همواره تقاضاها برای مصاحبه را رد میکرد. او گاهی در آپارتمانش در نیویورک و سایر اوقات همراه خواهر وکیلش به نام آلیس لی، در مونروویل آلاباما زندگی میکرد.
وی پس از سکته و از دست دادن بخشی از شنوایی و بینایی خود، در سالهای پایانی عمرش در یک خانهٔ سالمندان زندگی میکرد.
هارپر لی در ۱۹ فوریه ۲۰۱۶ و در سن ۸۹ سالگی درگذشت.
درباره کتاب کشتن مرغ مینا:
رمان کشتن مرغ مینا یا کشتن مرغ مقلد از زبان دختری به نام اسکات فینچ روایت میشود که دختر وکیل سفیدپوستی به نام اتیکاس فینچ است که دفاع از جوان سیاهپوستی به نام تام رابینسون را که به اتهام ناروای تجاوز به یک دختر سفیدپوست در در شهر کوچکی به نام مِیکوم، آلاباما محاکمه میشود، به عهده میگیرد. مردم این شهر در رمان، مردمی خودپسند و نژادپرست معرفی شدهاند. اتیکاس فینچ، وکیلی انساندوست، جسور و شجاع و پدری مهربان و دوستداشتنی است. او با قدرت و بیباکی از عدالت و انسانیت دفاع میکند و در مقابل تعصب، نفرت و خشونت نژادی و ریاکاری مردم میایستد. تم اصلی رمان، معصومیت و قربانیشدن آن در برابر بیعدالتی و تعصب نژادی است و عنوان آن برگرفته از صحنهای است که در آن اتیکاس تفنگ بادیای بهعنوان هدیهٔ کریسمس برای فرزندانش میخرد و از آنها میخواهد که به خاطر داشته باشند که هیچگاه به مرغ مقلد شلیک نکنند، چون کشتن مرغ مقلد «گناه» است.
قسمتی از کتاب کشتن مرغ مینا:
همینکه پدرم جواز وکالت گرفت، به میکمب مراجعت کرد تا شروع به کار کند. میکمب در فاصلهٔ تقریباً بیست میلی مشرق آبادی فینچ، مرکز استان میکمب، بود. اثاثیهٔ دفتر آتیکوس در عدلیه از یک جالباسی، یک سلفدان، یک تخته شطرنج و یک کتاب دستنخوردهٔ قانون آلاباما تجاوز نمیکرد. نخستین مشتریان او آخرین دو نفری بودند که در زندان استان میکمب به دار آویخته شدند. آتیکوس اصرار کرد مساعدت مقامهای رسمی را که به آنها اجازه میداد بهعنوان مجرم درجهٔ دوم شناخته شوند تا زندگیشان را نجات دهند بپذیرند، ولی آنها از خانوادهٔ هورفورد بودند و در استان میکمب این نام مرادف با کلهخر است. هَوِرفوردها بهترین آهنگر شهر را در منازعهای بر سر یک مادیان کشتند. ادعایشان این بود که آهنگر مادیان را بهقصد دزدی نزد خود نگاه داشته است و آنقدر بیپروا بودند که عمل قتل را در حضور سه نفر شاهد مرتکب شدند. برای دفاع از خودشان در قبال جنایتی که مرتکب شده بودند، به عقیدهٔ آنها کافی بود تکرار کنند «پدرسگ حقش همین بود» میخواستند حتماً بهعنوان مجرم درجهٔ اول، بیتقصیر اعلام شوند و در نتیجه تنها کاری که آتیکوس میتوانست برای مشتریانش انجام دهد، این بود که در مراسم خداحافظی ابدی آنها حضور یابد و شاید از همین جا بود که تنفر عمیق پدرم نسبت به وکالت در مدافعههای جنایی شروع شد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.