کتاب دوست من
درباره نویسنده آناتول فرانس:
آناتول فرانس (Anatole France) نویسنده کتاب کتاب دوست من، (۱۶ آوریل ۱۸۴۴ – ۱۲ اکتبر ۱۹۲۴) با تخلص ژاک آناتول فرانسوا تیبو از نویسندگان برجسته فرانسوی است. نام اصلی او آناتول فرانسوا تیبو (François-Anatole Thibault) است. این نویسنده را پادشاه نثر فرانسه لقب دادهاند. او در ۱۸۴۴ در پاریس زاده شد و در سال ۱۹۲۴ درگذشت. وی پسر کتاب فروشی به نام «فرانسوا» بود که نام مستعار «فرانس» را از او گرفتهاست. او تحصیلات خود را بهطور رسمی ادامه نداد و شخصاً مطالعه میکرد. فرانس در سال ۱۸۷۳ یعنی در ۲۹ سالگی چکامههای طلایی خود را چاپ کرد. او در انجمنهای ادبی پاریس رفتوآمد میکرد و به جریانات ادبی علاقهٔ فراوان داشت. فرانس کمکم به داستاننویسی و نگارش آثار منثور علاقهمند شد.
فرانس در سال ۱۸۷۹ ژوسکات و گربه لاغر را نوشت و در سال ۱۸۸۱ جنایت سیلوستر بونار را چاپ کرد. وی در سال ۱۸۸۵ کتاب دوست من را که گلچینی از خاطرات زیبای کودکی اوست نوشت. او از سال ۱۸۸۷ تا ۱۸۹۳ صفحه ادبی نشریه تان را اداره میکرد که مجموعههای خود را در چهار جلد چاپ کرد. بعد از این وی دوباره به نگارش داستان پرداخت؛ و در سال ۱۸۸۹ بالتازار، در سال (۱۸۹۰) تائیس و در (۱۸۹۳) عقاید ژروم کوانار و در (۱۸۹۴) چنگ قرمز را نوشت و در ۱۸۹۶، وارد آکادمی فرانسه شد و به عضویت فرهنگستان فرانسه درآمد. در این زمان وی مجله «تاریخ معاصر» و «آقای برژه در پاریس» (۱۹۰۱) را نوشت که مانند داستانها و رمانهای او مورد استقبال قرار گرفت و سپس کمکم قدم به صحنه سیاست گذاشت.
او در کتابهای «روی سنگ سپید» و «جزیره پنگوئنها» و «عصیان فرشتگان» مضحکه نبرد سیاسی و اجتماعی و بنبستهای فناناپذیر اندیشه بشر را منعکس ساخت. کتاب «خدایان تشنهاند» که در سال ۱۹۱۲ نوشته شده آئینهای است که آناتول فرانس در آن فاجعه انقلاب فرانسه را با رنگ و لعاب خاصی منعکس کردهاست. فرانس در سال ۱۹۰۸ کتاب «زندگی ژاندارک» را نوشت که یک شاهکار شگفتانگیز تاریخی میباشد.
پس از جنگ جهانی اول که ضربه بزرگی به روح حساس او وارد ساخت، او در دام هرجومرجهای فکری روشنفکران عصر گرفتار شد. در نگارش دو جلد کتابی که آخرین آثار او هستند، از خاطرات شیرین کودکی الهام گرفت. این دو کتاب عبارتند از: «پیر کوچک» که در سال ۱۹۱۸ نوشته شد و «زندگی در آغوش گلها» که در سال ۱۹۲۱ به رشته تحریر درآمد و به وسیله این دو جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۲۱ را گرفت. به سال ۱۹۲۲ به علت حملاتش به مسیحیت چاپ آثار وی تحریم گردید.
او سنگین، قوی، سهل و ممتنع مینوشت و سنتهای کلاسیک را رعایت میکرد. در دهه ۱۹۲۰ برخی از آثار فرانس در فهرست کتابهای ممنوع فرانسه بودند. گوشو در دیباچه کتاب “گردشهای آناتول فرانس” میگوید: آناتول فرانس افلاطونی بود از نو زنده شده، افلاطونی که از خواندن کتابهای رابله، راسین و ولتر پخته و معتدل شده بود.
پن لوه رئیس مجلس شورا و یکی از استادان بزرگ دانشگاه پاریس در روز مرگ آناتول فرانس در طی نطق خویش گفت: آناتول فرانس پس از عمر طولانی و رسیدن به بلندترین درجات مفاخر علمی و ادبی که بشر ممکن است به آن برسد وفات کرد، اما در شب دوازدهم اکتبر که خبر مرگ او در دنیا انتشار یافت در تمام جهان متمدن هر صاحب نظری از شنیدن این خبر وحشتانگیز برخود لرزید، زیرا بلندی فکر او به مقامی بود که در شب مرگش سطح خرد و دانایی پایین آمد.
درباره کتاب کتاب دوست من:
خاطره و خاطره نویسی به تنهایی آن قدر موضوع جذابی هست که اگر این امر توسط نویسنده، شاعر و منتقد ادبی بزرگ و شاخصی همچون آناتول فرانس (۱۸۴۴-۱۹۲۴) صورت پذیرد، جایگاه و ارزش مطالعه آن را صد چندان خواهد کرد آن هم روایت خاطراتی از کودکی او.
پاریس قرن نوزدهم و رشدونمو در خانه پدری کتاب فروش برای او فرصتی فراهم آورد تا تمام کودکی و نوجوانی خود را در میان کتابها بگذراند. آنگونه که خود نیز بارها اذعان کرد، این موقعیت نقشی مستقیم در نویسنده شدن او داشته است. فرهنگ، روابط انسانی و کتاب از عناصر جدایی ناپذیر آثار آناتول فرانس به شمار میروند.
او چنان مقام رفیعی به ادبیات معاصر فرانسه بخشید که نثر فرانسوی، زیبایی اسلوب و شیوایی و روانی متأخر خود در ادبیات جهات را مدیون آناتول فرانس است تا آنجا که او را پادشاه نثر فرانسه لقب دادهاند.
تنوع کتابهایش از شعر و داستان و نمایشنامه تا نقدهای ادبی و اجتماعی به حدی گسترده است که این پرکاری، ترجمههای بسیاری از کتابهایش در سراسر دنیا و همچنین جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۲۱ را در پی داشته است.
قسمتی از کتاب کتاب دوست من:
در آن اوقات دو خانم در همان منزلی که ما بودیم سکونت داشتند، یکی از آنها ملبس به جامه سفید و دیگری سیاه پوش بود. درباره جوانی آنها سؤالی از من نکنید زیرا این موضوع خارج از حد ادراک من بود ولی همین قدر میدانم که آنها ظاهر خوبی داشته و هرگونه ظرافتی را دارا بودند.
مادرم که همه روز را مشغول کار بود و همسایگی با اشخاص را دوست نمی داشت، هرگز پیش آنها نمی رفت ولی من در عوض اغلب نزد آنها می رفتم و این رفت وآمد بیشتر در موقع چیز خوردن بود زیرا خانم سیاه پوش به من نان قندی میداد و به این ترتیب من تنها از ایشان ملاقات میکردم و برای این کار مجبور بودم از حیاط منزل عبور نمایم. مادرم که از پنجره مراقب بود، وقتی مدت مدیدی میگذشت و من فراموش میکردم مرد درشکه چی که اسب هایش در اصطبل مجاور راتیمار می کند تماشا نمایم، با دست به شیشه میزد تا مرا متوجه سازد.
بالا رفتن از پلکان عمارت با نرده های آهنی، که پله هایش برای ساق پای کوچولوی من ساخته نشده، کار مشکلی بود ولی وقتی وارد اتاق خانمها میشدم مزد این همه زحمتم را دریافت می داشتم زیرا در آنجا هزارها چیز پیدا می شد که مرا سرگرم و مشغول می ساخت ولی هیچ چیز به خوبي در مجسمه بارفتنی که طرفین ساعت روی بخاری قرار داشت نبود. آنها هم سر خود را تکان داده و هم زبانشان را بیرون میآوردند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.