کتابخانه نیمهشب
درباره نویسنده مت هیگ:
مت هیگ (Matt Haig) نویسنده کتاب کتابخانه نیمهشب، زادهی 3 جولای 1975، رمان نویس و روزنامه نگار انگلیسی است. هیگ در شفیلد به دنیا آمد. او در دانشگاه هال به تحصیل در رشتهی زبان انگلیسی و تاریخ پرداخت. هیگ تا به حال آثاری داستانی و غیرداستانی را هم برای کودکان و هم برای بزرگسالان به رشتهی تحریر در آورده است. او در بیست و چهار سالگی به افسردگی شدیدی مبتلا شد اما توانست آن را پشت سر بگذارد.
درباره کتاب کتابخانه نیمهشب:
وقتی نورا سید خود را در کتابخانه نیمه شب مییابد، فرصتی برای درست کردن اوضاع پیدا میکند. زندگی او تاکنون پر از بدبختی و پشیمانی بوده است. او احساس میکند همه را ناامید کرده است، از جمله خودش. اما همه چیز در شرف تغییر است.
کتابهای موجود در کتابخانه نیمه شب، نورا را قادر میسازد طوری زندگی کند که گویی کارهای دیگری را انجام داده است. با تلاش یك دوست قدیمی، حالا كه میخواهد زندگی كامل خود را انجام دهد، میتواند همه پشیمانیهای خود را برطرف كند. اما اوضاع همیشه آن چیزی که تصور میکرد نیست و به زودی انتخابهای او کتابخانه و خودش را در معرض خطر جدی قرار میدهد.
قبل از اینکه زمان تمام شود، او باید به این سوال نهایی پاسخ دهد: بهترین راه برای زندگی چیست؟
در این کتابخانه که بین مرگ و زندگی قرار گرفته است، قفسههای بینهایت کتاب وجود دارد که فرصتی را برای تجربه زندگی دیگری فراهم میکند. فرصتی برای کشف اینکه چه اتفاقی میتوانست افتاده باشد اگر فقط یک بار انتخاب متفاوت انجام شود. و پس از پایان زندگی نورا، او خود را در درب کتابخانه میبیند. گرچه نورا برنامه اولیه خود را برای متوقف کردن برنامه موجود، نورا راهی برای وجود در هر نسخه از جهان مییابد. من بخاطر فرضیه منحصر به فرد و مبتکرانه من جذب این کتاب شدم. من انتظار یک ماجراجویی سرگرم کننده در سفر در زمان را داشتم، شاید یک جهان موازی به اینجا و آنجا پرتاب شود، اما کتابخانه نیمه شب خیلی بیشتر است. در حالی که مانند داستان میخواند، پیام اساسی آن کامل و درست است.
یکی از کتابهای موجود در کتابخانه کتاب حسرت است و من واقعاً برای مفهوم موجود در آن ارزش قائل هستم. بعضی از پشیمانیها کوچک است و به راحتی فراموش میشود، برخی دیگر بسیار عظیم هستند و بیشتر شبیه بارهای جسمی هستند. عکسالعمل نورا در مواجهه با پشیمانی گذشته او واقعاً او را به عنوان یک شخصیت انسانی میکند. و من او را میپرستم! او شخصیتی سه بعدی دارد که فقط با طرح کتاب پیشرفت میکند، به این معنی که خواننده بدون زحمت در سفر خود سرمایه گذاری میکند.
قسمتی از کتاب کتابخانه نیمهشب:
نورا سید نوزده سال پیش از آنکه تصمیم به مردن بگیرد، در گرمای کتابخانه کوچک مدرسه چيزلدین در شهر بدفورد پشت میز کوتاهی نشسته بود و خیره به صفحه شطرنج نگاه میکرد.
چشمان خانم الم، کتابدار کتابخانه، برقی زد و گفت: «نورا، عزیزم، طبیعیه که راجع به آیندهت نگران باشی.»
خانم الم نخستین حرکتش را انجام داد. اسبی از روی ردیف مرتب سربازان پیاده سفیدرنگ پرید. «معلومه که به خاطر امتحانهات نگران میشی، اما میتونی هر چیزی که دلت بخواد بشی، نورا. به احتمالات ممکن فکر کن. هیجان انگیزه.»
«آره. فکر کنم همین طوره.»
«تمام عمرت هنوز پیش روته.»
«تمام عمرم.»
«میتونی هر کاری بکنی، هرجایی زندگی کنی. مثلا جایی که مثل اینجا این قدر سرد و مرطوب نباشه.»
نورا مهره سرباز را دو خانه جلو برد.
سخت بود خانم الم را با مادرش مقایسه نکند؛ مادری که بانورا جوری رفتار میکرد که گویی اشتباهی بود که نیاز به تصحیح شدن داشت. برای مثال، در دوران نوزادي نورا مادرش نگران این بود که گوش چپ او بیشتر از گوش راستش بیرون زده و برای برطرف کردن مشکل به چسب نواری روی آورد و بعد آن را با کلاهی پشمی پوشاند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.