ژنرال دلا روره
درباره نویسنده ایندرو مونتانللی:
ایندرو مونتانللی (Indro Montanelli) نویسنده کتاب ژنرال دلا روره، با نام کامل ایندرو آلِـساندرو رافائلو اسکیتزوجنه مونتانللی (1909 – 2001) روزنامهنگار و تاریخنویس ایتالیایی، یکی از روزنامهنگاران برجستۀ ایتالیا در تمامی قرن بیستم بهشمار میرود. مونتانللی در اوایل دهۀ ۱۹۳۰ از دانشگاه فلورانس در رشتۀ حقوق فارغالتحصیل شد. پایاننامۀ او دربارۀ اصلاحات انتخاباتی بود که حزب فاشیست موسولینی بهراه انداخته بود. پایه و اساس نظریۀ او در این پایاننامه این بود که فاشیستها بهجای هر گونه اصلاحات، کل فرایند انتخابات را از میان برداشتهاند. اما مونتانللی طی اقامتی کوتاه در شهر گرونوبل (فرانسه) و تحت تأثیر فضای فرهنگی آن دیار، به این نتیجه رسید که بهجای حقوق، بایستی به کار روزنامهنگاری بپردازد.
پس از ۱۹۳۵، وقتی موسولینی دستور توقیف «اونیورساله» و سایر مجلهها و روزنامههای افشاگر را صادر کرد، مونتانللی از فاشیسم رویگردان شد. با شروع جنگ جهانی دوم از جبهههای گوناگون با چند روزنامه به همکاری پرداخت. چندی بعد عازم بالکان و یونان شد و از مشارکت نیروهای ایتالیایی در آن جبههها گزارشهایی فرستاد. اینجا بود که وی تصمیم گرفت به پارتیزانها بپیوندد و علیه فاشیستها سلاح برگیرد. او در سال ۱۹۹۵ میلادی برندهٔ نشان شایستگی از جمهوری ایتالیا شد.
درباره کتاب ژنرال دلا روره:
مونتانللی در رمان «ژنرال دلا رُوِره» به ترسیم شخصیتی میپردازد که زمانی نقشی اساسی در مناسبات میان آلمانیها و ایتالیاییها، اعم از فاشیست و آزادیخواه، در جنگ دوم جهانی داشته است. دلا رُوِره، از همان آغاز داستان، با شکوهِ یک رهبر کاریزماتیک به تصویر کشیده میشود، کسی که وقتی وارد زندان میشود دوست و دشمن را به احترام و ستایش وامیدارد و ممکن نیست که کلام نافذش در کسی بیتأثیر بماند.
وقتی زندانیان بیتاب را پیش او میبرند آرامشان میکند و محکومان به اعدام را نیز قوّت قلب میبخشد و به آنها انگیزه و انرژی سلحشوری تزریق میکند. راوی داستان نیز تحتتأثیر این شخصیت جذاب قرار گرفته، حتی از اینکه چرا زودتر او را نیافته حسرت میخورد. دلا رُوِره کاملاً قابلیت هدایت افراد را به هر سمت و سویی دارد. کافی است اراده کند تا خیل عظیمی از آدمها را مرید و همراه خود سازد. به نظر میرسد که این مسأله موجب ترس فاشیستها شود اما نرمش آنها در برابر دلا رُوِره سؤالبرانگیز است و همه را سردرگم میکند. البته، بهتدریج و طی وقایعی، پرده از راز ژنرال برداشته میشود و همگی متوجه فلسفۀ اصلی حضور او در زندان میشوند.
چهرۀ دلا رُوِره آنچنان موجه و معتبر نشان داده میشود که کوچکترین شکی دربارۀ او باقی نمیگذارد. ژنرالْ مرگ را برای سربازان به نامزدی تشبیه میکند که در نهایت باید به او رسید. پس بهتر آن است با سربلندی به استقبالش رفت و از شکنجه و آزار دشمن نهراسید. دلا رُوِره آنقدر در زندان فاشیستها میماند که هیچکس در صدق کلامش تردید نمیکند. او تمام ویژگیهای یک افسر سوارهنظام را دارد: لباس مرتبی دارد و به تمام رسوم و آداب نظامی آگاه است. او با وقاری که در رفتارش نشان میدهد همه را شیفتۀ خود میسازد. حتی آلمانیها و هموطنان فاشیستِ ژنرال تأییدش میکنند.
به همین خاطر است که بسیاری جذب او میشوند و همراهیاش میکنند و او را الگوی خود قرار میدهند. اما در پس این تصویر، وقایع به گونهای دیگر رقم میخورد و مناسبات به شکلی متفاوت جریان مییابد. دلا رُوِره همان عامل نفوذی در نیروی مقاومت ایتالیایی است که با حاکمیت فاشیستی قرار همکاری و انتقال اطلاعات گذاشته و به همین مقصود هم در زندان به سر میبرد و، با تظاهر به رشادت، اعتماد مبارزان را به خود جلب میکند. این مأموریت دلا رُوِره یا همان برتونه است که چندان هم بر وفق مراد فاشیستها پیش نمیرود. او در نهایت بر سر یک دوراهی اخلاقی قرار میگیرد و راهی را انتخاب میکند که سرانجامِ روشنی هم در پیش رو ندارد.
مونتانللی، که خود از نزدیک شاهد مشی و رفتار دلا رُوِره بود، همواره بعد از جنگ کوشید چهرۀ واقعی او را به تصویر بکشد. در این میانه، بسیاری او را سرزنش کردند که از یک خائن حمایت میکند. برای آنها ماهیت ستونپنجمیِ برتونه محرز بود و با این داستانها تغییری در آن ایجاد نمیشد. اما مونتانللی با ارائۀ شواهدی سعی در نشان دادن تغییر روّیۀ او داشت. چرخش برتونه به سمت نیروهای مقاومت باعث نجات جان بسیاری از مبارزان شد. بهرغم وعدههایی که به او از جانب فاشیستها داده شده بود، برتونه ترجیح داد در سنگر سوسیالیستها باقی بماند و دوشادوش آنها بجنگد.
منتقدان نمیتوانستند تفاوت لحن و نیت دلا رُوِره را، وقتی سربازان را به پایداری دعوت میکرد و از نتایج روحیۀ قهرمانی بر سایر همرزمانشان میگفت، بهدرستی درک کنند. آیا ژنرال با این کارش میخواست آنها را به کام مرگ بفرستد یا شهامتشان را تقویت کند؟ در پاسخ به این پرسش که آیا دلا رُوِره خائن بود یا نه، مونتانللی پاسخی قطعی نمیدهد. او تنها به مستنداتی که ارائه داده اشاره میکند و قضاوت را بر عهدۀ مردم میگذارد. ژنرال، چه خائن و چه خادم، چه قهرمان و چه ضدقهرمان، در همان صفی قرار گرفت که برای گلوله سینه سپر کرده بودند و از آنها جدا نشد.
داستان او همواره جذابیتها، پیچیدگیها و ظرایفی دارد که خواننده را مجذوب و پیگیر نگه میدارد و این داستان را همچنان پس از گذشت دهههای متمادی درخور تأمل میسازد.
قسمتی از کتاب ژنرال دلا روره:
«در ماه ژوئن ۱۹۴۵ اجساد شصت و هشت تن را که در زندان فوسولی تیرباران شده بودند از محلی که به صورت گروهی دفن شده بودند درآوردند، تابوتها را به میلان منتقل کردند و پس از مراسمی رسمی به ریاست کاردینال شوستر و با حضور مردم در صومعۀ دوئوموی میلان به خاک سپردند. تنها بر یکی از تابوتها بود که نه خویشاوندی قطره اشکی ریخت و نه دوستی جلو رفت تا دستهگلی بر آن بگذارد. این تابوت، اندکی دورتر از سایر تابوتها قرار داده شده بود. فکر میکنم من تنها کسی بودم که لحظهای در برابر آن مکث کردم و تعدادی گل داوودی را که از دمِ صومعه خریده بودم بر آن نهادم. باید اعتراف کنم که این کار را اندکی هم دزدکی انجام دادم زیرا میترسیدم کسی متوجه این کار من بشود. هر کسی ممکن نبود این حرکتِ حاکی از غمخواری در قبال ژنرال دلا رُوِره را درک کند…»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.