پروندههای راکد
درباره نویسنده سیمون سنت جیمز:
سیمون سنت جیمز (Simone St. James) نویسنده کتاب پروندههای راکد، (زاده ۱۴ آوریل ۱۹۵۹) نویسنده پرفروش نیویورکتایمز است که به دلیل تألیف آثار جنایی-معمایی با محوریت زنان شهرت دارد. او بعد از بیست سال فعالیت در برنامههای تلویزیونی، شغل خود را برای نوشتن تمام وقت ترک کرد که دستاورد آن جوایز و معرفی شدن بهعنوان نامزدی بسیاری از جوایز و افتخارات و همچنین محبوبیتی جهانی در میان خوانندگان است.
از کتابهای پرفروش و پرطرفدار سیمون سنت جیمز میتونیم «دختران در هم شکسته» و «پروندههای راکد» و به شما عزیزان معرفی کنیم.
درباره کتاب پروندههای راکد:
بوکلیست: «قابلیت تحسینبرانگیز سنت جیمز در به هم رساندن داستانهایی از دهههای مختلف بهوضوح به تصویر کشیده شده است… داستانی گیرا که برای طرفداران داستانهای جنایی و دنیای ماوراءطبیعه خلق شده است.»
رمان «پروندههای راکد»، شرح ماجرایی از سلسله قتلهایی هولناک است. دو قتل مروز، تکاندهنده و مشابه در سال ۱۹۷۷ در منطقه اُرگان در کِلرلِیک فصل افتتاحیه کتاب است. از سوی دیگر، دختری جوان به نام شِی که منشی است، وبسایتی را به نام پروندههای راکداداره میکند. پروندههایی با رازهایی مگو که هرگز بهجایی نرسیدهاند. در این میان زنی ثروتمند و مرموز به نام بث گریر که پیش از این توانسته بهخاطر جرمهایی مشابه تبرئه شود و از مهلکه بگریزد، توجه شی را به خود جلب میکند. او طی یک اتفاق میتواند به بث گریر نزدیک شده و به خانه مجللاش راه یابد، با این منظور که قصد دارد برای وبسایت خود با او مصاحبه کند. این رفت و آمدها شروع اتفاقات نامتعارف، نابهنجار و هولناک و نیز شروع احساسات دوگانه شخصیت اصلی رمان در تلاش برای یافتن منشا خطرات و اتفاقات است.
رمان «پروندههای راکد» علاوه بر هیجان، معما، وحشت و ترس، موضوعی جسورانه نیز دارد. کتاب در سال ۲۰۲۲ منتشر شده و توانسته افق جدیدی در ذهن مخاطبان رمان ژانر ایجاد کند و با استقبال کمنظیری در سراسر جهان مواجه شود.
قسمتی از کتاب پروندههای راکد:
توی اتوبوس، تلفن همراهم را درآوردم، گوشیهای هدفونم را توی گوش گذاشتم و یک کتاب صوتی را که تا نیمههایش گوش داده بودم، پخش کردم. یک رمان مهیج، یعنی: زنی در خطر، دروغگویی بیشتر شخصیتها، هیچچیز آنطور که به نظر میرسید نبود و باز هم یک پیچیدگی که تقریباً اواخر داستان اتفاق میافتاد، حالا یا من را شوکه میکرد یا نه. کتابهای زیادی این روند را پیش میگرفتند، شاید تعدادشان به صدها مورد میرسید، اما اینها موسیقی متنِ زندگی من بودند.
صدای آن زن در گوشم زمزمه میکرد: دربارهی مرگ، قاتل، رازهای تاریک خانوادگی، آدمهایی که نباید مورد اعتماد قرار میگرفتند، دروغهایی که به قیمت جان آدمها تمام میشد. اما همیشه رمانها به پایان میرسند، دروغها برملا میشوند و مرگها توجیهی پیدا میکنند. شاید یکی از شخصیتهای بد داستان یک جوری قسر دربرود الآن این یکی خیلی باب شده اما تو باز هم حس میکنی همهچیز به تعادل رسیده، سیاهی جای خودش را به روشنی داده و آن آدم بد داستان به احتمال زیاد به بدبختی و فلاکت دچار میشود.
دلگرمی مبهمی داشتم، اما به هر حال یک جور آرامش به حساب میآمد. ته دلم حسابش را داشتم: آن آدمِ به اصطلاح قاتل من، نوزده سال و هفت ماه در زندان بود. وقت آزادی مشروطش هم شش ماه دیگر سر میرسید.
محل کار من، مطب یک دکتر در مرکز شهر کلِرلِیک بود. من منشی بودم، تماسها را جواب میدادم، جدولهای زمانبندی را پر میکردم، وقت ملاقات میگذاشتم. از در که وارد شدم، گوشیها را از توی گوشهایم درآوردم، به همکارانم لبخند زدم و تمام آن تاریکی و مرگ را از سرم بیرون کردم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.