وحدت نافرجام
درباره نویسنده شیوا فرهمند راد:
شیوا فرهمندراد نویسنده کتاب وحدت نافرجام، مهندسی کاردان و ورزیده است، اما دستی نیز در نویسندگی دارد. در گذشته از او مقالات و کتابهایی منتشر شده و امروزه در اینترنت تارنمایی پرخواننده دارد و برخی از کارهای او را میتوان در سایتهای گوناگون دید. فرهمندراد نویسندهای باذوق است، قلمی روان و آمیخته به طنز دارد و بیشتر از یادماندهها و آزمونهای خود مینویسد. برخلاف بیشتر نویسندگان که در پایان عمر به نگارش زندگینامه دست میزنند، او زندگانی چنان پرفراز و نشیبی داشته که توانسته از حدود چهلسالگی به اینسو خاطراتی جذاب و خواندنی به روی کاغذ بیاورد.
«چند روزی پیش از نوروز ۱۳۳۲ زاده شدم در گذرگاه زیبای ابرهای دریای خزر به جلگهی اردبیل، در هوایی نمین و مهآلود، در جایی که بجا آن را نمین نام نهادهاند. مهندس مکانیک دانشآموختهی دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف) هستم. برای گریز از زندان و اعدام احتمالی به “جرم” فعالیت سیاسی، در سال ۱۳۶۲ آغوش سرد مام میهن را ترک کردم. چندی در مینسک پایتخت بلاروس زیستم (زیستن که چه عرض کنم) و سپس به سوئد پناه آوردم. از سال ۱۹۹۰ کارمند یک شرکت صنعتی قدیمی سوئدی در استکهلم و در فاصلهی سالهای ۱۹۹۹ و ۲۰۰۹ رئیس بخش محاسبات فنی این شرکت بودهام. »
درباره کتاب وحدت نافرجام:
چهار سال پس از تشکیل حزب توده ایران (۱۳۲۰) حزب تازهای در آذربایجان پدیدار شد به نام فرقه دموکرات آذربایجان (۱۳۲۴). رهبران حزب توده ایران از همان آغاز پیدایش فرقه دموکرات آذربایجان مطابق اسنادی که خواهیم دید با موجودیت آن و حتی نام آن هیچ سر آشتی نداشتند و معتقد بودند که موجودیت حزب خودشان برای سراسر ایران کافی است و نیازی نیست که یک حزب تازه با برنامهها و اهداف کم و بیش مشابه در آذربایجان ایجاد شود به ویژه از آن رو که حزب توده ایران خود، بر پایه آماری که خواهیم دید سازمانی ۶۰ هزار نفری در آذربایجان داشت.
مخالفت حزب توده ایران با موجودیت فرقه دموکرات آذربایجان چندان شناخته شده نیست شاید از آن رو که در نوشتهها و مطبوعات و رسانههای حزبی همواره همه چیز «عالی» و «ایده آل» و شسته و رفته است و کمتر چیزی از ژرفای درگیریها و کشمکشهای درون حزبی و به ویژه در این مورد، بیرون از حزب نشان میدادند.
پس از مهاجرت رهبران و اعضای فرقه دموکرات آذربایجان (۱۳۲۵)، و سپس حزب توده ایران به اتحاد شوروی (سابق) از سال ۱۳۳۱ فکر وحدت میان این دو حزب به میان آمد و از همان هنگام کشمکشهای میان آنها نیز ابعاد تازهای به خود گرفت. در اسناد رسمی حزب توده ایران چندان نشانی از عمق آن کشمکشها نیز نمیبینیم.
قسمتی از کتاب وحدت نافرجام:
هنگام خلع رضاشاه از سلطنت در شهریور ۱۳۲۰ در میان مردم به جان آمده آذربایجان آتش زیر خاکستر انقلاب مشروطیت و خیزش شیخ محمد خیابانی هنوز سرد نشده بود. آنان هنوز داغ تحقیرها و آزارهای دستگاه رضاشاهی و عوامل و روشنفکران ناسیونالیست آن دستگاه و سیاست زبان کشی آنان با شعار یک کشور، یک ملت، یک زبان را در دل و جان داشتند.
یرواند آبراهامیان مینویسد که در این هنگام «تعدادی از عوامل آذربایجان را به طور خاصی بی ثبات کرده بود.»
بیتوجهی رضاشاه به این منطقه به دلیل تشویق وی به ایجاد صنایع در ،تهران، اصفهان مازندران و گیلان؛ دلسردی وی از تجارت با اتحاد جماهیر شوروی شریک تجاری طبیعی آذربایجان؛ وجود یک آگاهی ملی قوی در بین جامعه آذری […] وجود روشنفکری ترک زبان آموزش دیده در باکو و استانبول پیش از توسعه سیستم آموزشی ایرانی؛ نارضایتی مهاجران گروهی از شهروندان ایرانی که سه سال قبل از اتحاد جماهیر شوروی به خانه برگشته بودند اما نتوانسته بودند کار پیدا کنند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.