واقعیت ناپیدا
درباره نویسنده کارلو روولی:
کارلو روولی نویسنده کتاب واقعیت ناپیدا (زاده ۳ مهٔ ۱۹۵۶) فیزیکدان ایتالیایی و استاد فیزیک دانشگاه اکسمارسی است. روولی از جمله پیشروان در پژوهش جاذبهٔ کوانتوم است. این شاخه از علوم بهدنبال ترکیب نظریهٔ عمومی نسبیت اینشتین با مکانیک کوانتوم بهوسیلهٔ حذف ایدهٔ زمان از این نظریه است. روولی کتابی به نام هفت درس کوتاه از فیزیک نوشته است که یکی از پرفروشترین کتابهای جهان شده و حتی فروش آن به زبان اصلیاش یعنی ایتالیایی از فروش کتابهای محبوبی مانند پنجاه سایهٔ گرِی نیز پیشی گرفت. همچنین کتاب دیگری دارد به نام حقیقت آن چیزی نیست که به نظر میآید و در این کتاب گسترش فیزیک از یونان قدیم تا امروز را توضیح میدهد.
درباره کتاب واقعیت ناپیدا:
بوکلیست: زبان شاعرانهٔ روولی، وضوح اندیشهاش و اشتیاقش به علم و تاریخ آن، کتابی لذتبخش و شگفتانگیز پدید آورده است.
این کتاب بهبهترین نحو نشان میدهد که یک دانشمند چطور میتواند نویسنده هم باشد؛ میتواند همانقدر که عدد و فرمول بلد است، تکنیک نوشتن هم بلد باشد؛ همانقدر که ذرات بنیادی و میدانهای کوانتومی را میشناسد، ادبیات و تاریخ هم بداند و همه را نهایتاً در قلهٔ بلند «تخیل» به هم برساند. بتواند نقاط اوج نبوغ اینشتین و دانته را نه دو نقطهٔ متفاوت از دو جهان دوردست که دو خورشید هممدار ببیند و فوتونهای شباهتشان را نشان بدهد.
«واقعیت ناپیدا» با بنیادها سر و کار دارد. بنیادهای ماده، بنیادهای فکر، بنیادهای دانش، بنیادهای تخیل. بعید میدانم که چیزی از باورها و تصوراتتان از جهان وجود داشته باشد که بعد از خواندن این کتاب به ارتعاش و تلاطم نیفتد [بماند که گرانش کوانتومی میگوید همان تصورات هم چیزی جز ارتعاشات کوانتومی نیست، همانطور که این کتاب و گوشی شما و اینستاگرام و این کلمات و انگشت شما روی صفحهٔ موبایل!].
آیا معتقدید که «زمان وجود دارد»؟ باور دارید که «فضا وجود دارد»؟ خیال میکنید که «جهان بیانتهاست»؟ تصور میکنید که «بیگبنگ نقطهٔ آغاز هستی است»؟ شنیدهاید که «هرچه به سیاهچاله برسد نابود میشود و دیگر برنمیگردد»؟ از کلماتی مانند «بیشمار» و «بینهایت» زیاد استفاده میکنید؟ اگر نتوانید طاقت بیاورید، این کتاب همهٔ این تصورات شما را از آنچه «واقعیت» تلقی میکنید شخم میزند. سعی کنید بخوانید و تاب بیاورید. «واقعیت ناپیدا» کتابیست توأمان مهاجم و قصهگو، توأمان بیرحم و نوازشگر، بیاعتنا و شیدا، توأمان فیزیک و ادبیات، مارش و رقص، تشر و تَسلیٰ. شما را به تماشای جهانِ عمیقاً تکاندهندهای دعوت میکند که هم این جهانِ پیش چشمتان هست هم نیست. هم آن جهانی هست که خواندهاید و شنیدهاید، هم نیست.
روولی جنون دانته در نوشتن و خطرپذیری فیزیکدانهای مدرن را در هم آمیخته و با نثری چنان ساده و زنده دموکریتوس و آناکسیماندر را قدمزنان تا مرزهای سیاهچاله و کیهان پیش برده است که مخاطب هر لحظه ممکن است از خود بپرسد که این نویسندهایست کارکشته با چند رمان یا یکی از بزرگترین فیزیکدانهای نظری زندهٔ جهان؟ و ممکن است از خود بپرسد که چه میشد اگر همه کتابهای علمی همینطور نوشته میشد؟ چطور میتوان تخیل را تا چنین مرزهای باورناپذیری به حرکت وا داشت؟
نثر مترجم به صلابت و شورمندی نثر نویسنده است، و خوشحالم که میتوانیم این اثر را به فارسی بخوانیم.
قسمتی از کتاب واقعیت ناپیدا:
ینشتین در سال آخر تکمیل نظریهاش متوجه شد. که در حال رقابت با دیوید هیلبرت، یکی از بزرگترین ریاضیدانان تاریخ است. هیلبرت در سخنرانیای که اینشتین در گوتینگن داشت شرکت کرد. و بلافاصله فهمید که اینشتین در مسیر کشفی بسیار بزرگ قرار گرفته است. او ایده را گرفت و سعی کرد از اینشتین پیش بیفتد. و اولین کسی باشد که معادلاتی صحیح برای نظریهای مینویسد که اینشتین به کندی سرگرم ساخت آن بود.
رقابت دو غول برای رسیدن به خط پایان نفسگیر بود و تکلیف آن سرانجام ظرف چند روز مشخص شد. کار اینشتین به آنجا رسید که در کلاسی که در برلین داشت، تقریبا هر هفته، نگران از اینکه هیلبرت زودتر از او به جواب برسد، معادلهای جدید ارائه میکرد. هر بار هم معادلات اشتباه بود. تا اینکه به فاصله یک تار مو جلوتر از هیلبرت، اینشتین به معادله درست رسید. او مسابقه را برده بود.
ترجمههای دیگر این کتاب:
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.