هیچکس هرگز گم نمیشود
درباره نویسنده کاترین لیسی:
کاترین لیسی (Catherine Lacey) نویسنده کتاب هیچکس هرگز گم نمیشود، نویسندهی امریکایی، زادهی نهم آوریل ۱۹۸۵ در شهر توپلوِ ایالت میسیسیپی است. تاکنون چهار رمان از او منتشر شده است. هیچکس هرگز گم نمیشود نخستین رمان اوست که در سال ۲۰۱۴ نوشته شد و در فهرست بهترین کتابهای سال ۲۰۱۴ نیویورکر قرار گرفت. لیسی رمان دومش، پاسخها، را در ۲۰۱۷، سومین رمانش، نیمکت، را در ۲۰۲۱ و آخرین رمانش، بیوگرافی خانم اِکس، را در ۲۰۲۳ نوشت. افزون بر اینها یک مجموعهداستان و چند اثر غیرداستانی هم در کارنامهی خود دارد. مجلهی ادبی گرانتا در سال ۲۰۱۷ لیسی را در زمرهی برترین رماننویسان جوان امریکا معرفی کرد.
جیمز وود، نویسنده و منتقد ادبی، در مقالهای در مجلهی نیویورکر به بررسی کارهای لیسی پرداخته و مینویسد «شخصیتهای داستانهای لیسی همه با ازخودبیگانگیشان در پی رمزگشایی از واقعیتاند و در نهایت به این نتیجه میرسند که واقعیتی وجود ندارد. داستانهای لیسی به گونهایاند که گویی شخصیتهایشان از داستانهای بکت رها شدهاند و در فضایی آشنا و حتی رئالیستی سرگرداناند. دنیایش کاملاً قرصومحکم است، اما قهرمانهایش شبحمانندند. در داستانهای لیسی آشکارا صدای بکت را در کارهای آخرش میشنویم، هنگامی که چیزهایی را به داستانهایش اضافه میکند فقط برای آنکه نفیشان کند.»
درباره کتاب هیچکس هرگز گم نمیشود:
راوی نخستین رمان لیسی، هیچکس هرگز گم نمیشود، ناگهان زندگیاش را در نیویورک رها میکند تا به سفری بیبرنامه برود و، بدون آنکه به کسی چیزی بگوید، بلیتی یکطرفه به نیوزیلند میخرد و با سواری مفتی گرفتن و خوابیدن توی پارکها و جنگلها خودش را به خانهی مرد غریبهای میرساند که او را بهعمرش تنها یکبار دیده است. الیریا، شخصیت اصلی رمان، در رویارویی با عشق، مرگ، خطر و خودشناسی سردرگم است؛ گاهی کاملاً بیحس میشود و گاهی بیمارگونه درگیر دغدغههای ذهنیاش میشود. این رمان، همچون آثار هاروکی موراکامی و آملیا گرِی، سرشار از طنزی گزنده و بینشی غریب است. هیچکس هرگز گم نمیشود تاکنون به زبانهای هلندی، اسپانیایی، ایتالیایی، فرانسوی و آلمانی منتشر شده.
قسمتی از کتاب هیچکس هرگز گم نمیشود:
ممکن است آدمهایی در این دنیا باشند که بر خلاف میلشان بتوانند ذهن افراد را بخوانند و اگر چنین آدمهایی وجود داشته باشند کاملاً مطمئنم که همسرم یکی از آنهاست. اگر این طور خیال میکنم به دلیل اتفاقهایی است که در آن هفتهای افتاد که خودم میدانستم به زودی خانه را ترک میکنم اما او خبر نداشت. میدانستم در این باره باید با او حرف بزنم اما تصورش هم برایم محال بود که بتوانم واژههایی برای بیانش پیدا کنم، و از آنجا که همسرم بیآنکه بخواهد میتواند ذهن آدمها را بخواند، آن هفته خیلی بیشتر از معمول نوشید و پشت سرهم شیشههای جین و آبجو را خالی کرد. جرعه جرعه از قوطی پنهان شده توی پاکتی مینوشید و راه میرفت و لبخند میزد، انگار همه چیز شوخی بود.
من میخندیدم.
او میخندید.
خندههایی که واقعی نبود.
صبح روزی که رفتم از خواب بیدار شد، لباس پوشید و از خانه بیرون رفت. پشت پلکهای بستهام بیدار بودم و آن قدر منتظر ماندم تا صدای بسته شدن در آپارتمان را شنیدم. ظهر بود که کولهپشتیام را برداشتم و بیرون رفتم. آنقدر ناخوش بودم و احساس پوچی میکردم که به جای رفتن به ایستگاه مترو رفتم بار…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.