همه ما شبی در تختهایمان خواهیم سوخت
درباره نویسنده جوئل توماس هاینز:
جوئل توماس هاینز (Joel Thomas Hynes) نویسنده کتاب همه ما شبی در تختهایمان خواهیم سوخت، رماننویس، فیلمنامهنویس، بازیگر، تهیهکننده، کارگردان و نوازنده کانادایی است. هاینز به خاطر خلق شخصیتهای ناسازگار و اغلب خشن، همچنین ارائه چشماندازی واقعی و غیرقابل پیشبینی از زندگی خلافکاران و اقشار سطح پایین جامعه و دستوپنجه نرم کردنشان در دنیای مدرن کانادا شناخته شده است.
درباره کتاب همه ما شبی در تختهایمان خواهیم سوخت:
نشریۀ کویلاندکوایر: «نویسنده از سبک مونولوگگونهای استفاده کرده که میتوانسته داستان را دچار سکون کند اما با هوشمندی ماجراهای سفر را سر راه شخصیت اصلی قرار داده و داستان مهیجی خلق کرده است. او زبان خاص و فضاسازی تلخ اما شوخطبعانۀ نویسنده را ستوده است.»
جانی به اتهام حمله به دوستدخترش در انتظار محاکمه است، او ممکن است سه تا پنج سال حبس بگیرد. اما ناگهان اتفاقی روی میدهد؛ دوستدخترش، مدونا، در دادگاه حاضر نمیشود. او تصادفی مرگبار کرده و از دنیا رفته است. کتاب همهی ما شبی در تختهایمان خواهیم سوخت دربارهی جانی و سفری است که برای رساندن خاکستر مدونا به ساحلی در حومهی ونکوور انجام میدهد.
جوئل توماس هاینز در این کتاب از زبان مردی سخن میگوید که نمیتواند زندگی خود را سروسامان دهد. تکگوییهای این مرد، با زبانی خشن و جذاب، سرشار از تلاش برای بازگشت به زندگی است، تلاش برای بازگشت از مسیری که در آن کارهای وحشیانهای انجام داده، تلاش برای بازگشت از مسیری که از آن پشیمان است.
همهی ما شبی در تختهایمان خواهیم سوخت رمانی چندلایه پر از داستانهای مختلف است، از تصادف با گوزن گرفته تا ملاقات با پدر واقعی در زندان. این کتاب همچون دیگر کارهای جوئل توماس هاینز شخصیت نابهنجار و خشنی را به تصویر میکشد که در کانادای امروزی در حال دستوپنجه نرم کردن با مشکلات اقشار طبقهی پایین جامعه است.
هاینز در کتابش ما را با شخصیتی همراه میکند که شاید از نظر ما نفرتانگیز باشد، اما با همسفر شدن با او در سفری طولانی است که میتوانیم جهان را از زاویهی دید جانی تماشا کنیم و او و مشکلاتش را بیش از گذشته درک کنیم.
قسمتی از کتاب همه ما شبی در تختهایمان خواهیم سوخت:
وکیل تسخیری. دفتر تنگ مربعیشکل با بوی ترشیدگی. نیم ساعتی میشد که جانی آنجا بیکار نشسته بود. درست است. اینجا را نگاه کن، وقتی جانی میگوید قرار است جایی برود حتماً آنجا خواهد بود. اگر نبود موضوع فرق میکرد. این جماعتو به خودت زحمت نده به من بگویی این جماعت وکلای تسخیری، قضات و دادستانها، همه مثل هم نیستندسروته یک کرباساند. و همه با هم در دنیای خودشان زندگی میکنند و نفس میکشند. بیوقفه تو را ماهها منتظر میگذارند. زمان ملاقات را عوض میکنند، کنسل میکنند. نیروهای پلیس هر ساعتی از شبانهروز سراغت میآیند. وکلای تسخیری با کنفرانسهای خارج کشور و بستههای سفر.
دو ماه میگذرد از وقتی من را گرفتند. واقعاً نمیتوانند همهچیز را در چند دقیقه بگویند و انجام دهند؟ ساعت ورود و خروج را بزن و برو گم شو. یا بازداشتم کنید یا بگذارید بروم. اگر جانی جایی حاضر نشود آنوقت موضوع فرق میکند، همهچیز خیلی سریع به گند کشیده میشود. فرض کن، فقط فرض کن دیروز برای اعلام حضور در ادارهٔ پلیس حاضر نمیشد، مطمئناً برای پیدا کردنش تیم ضربت سرازیر میشد، نقطههای فراقرمز سلاحها پیادهروها را میگشتند، گاز اشکآور، بلندگو. تابلوی اعلانات لعنتی و باقی چیزها. حقیقت دارد. هفتهای دو بار، دوشنبهها و جمعهها، چاپلوسی نیروهای پلیس را میکند. آنها همین بالای تپه هستند، فقط یک سفر کوتاه لازم است.
چند هفته پیش، وقتی جانی اعلام حضور میکرد کمی مست بود، چندتا از آن قرصهای مسخره هم بالا انداخته بود. خیلی بیاحتیاطی کردی جانی. موضوع اینجاست که اگر اصلاً حاضر نمیشد میآمدند دنبالش و اگر هم بلافاصله پیدایش نمیکردند یک تعقیب بزرگ به راه میافتاد و به هر حال بازداشتش میکردند. بعد هم وقتی مچت را بگیرند و دهانت بوی مشروب بدهد، حداقل تا روز دادگاه بازداشت میشوی. و هیچوقت نمیدانی، هیچوقت نمیدانی ولی شاید هفتهها و ماهها تاریخ دادگاهت را عقب بیندازند و دوباره برت گردانند به بازداشتگاه و درنهایت وقتی جلسهٔ دادگاهت برگزار میشود از آن اتهامات اولیه قسِر در بروی.
پس همهٔ این زمان را بیخودی در بازداشت بودهای. تمام کاری که میکند این است که هوشوحواست را سر جا میآورد و عصبانیات میکند. بنابراین جانی تصمیم گرفت در حالی که دهانش بوی مشروب میدهد اعلام حضور کند و دل را به دریا بزند که شاید بوی مشروب را متوجه نشوند. در هر صورت به نفعش میشد. آنجا در پاسگاه از سر شانس، یک حرامزادهٔ پیر خرخرو را دید که آنفولانزا گرفته بود و جانی وانمود کرد که او هم آنفولانزا گرفته.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.