هلنا
درباره نویسنده ماشادو د آسیس:
ماشادو د آسیس (Machado de Assis) نویسنده کتاب هلنا، با نام اصلی ژواکیم ماریا ماشادو د آسیس (Joaquim Maria Machado de Assis) (زاده ۲۱ ژوئن ۱۸۳۹ – درگذشته ۲۹ سپتامبر ۱۹۰۸) که با نام ماشادو د آسیس شناخته شده است، نویسنده، شاعر، نمایشنامهنویس و نویسنده داستان کوتاه بود. او به عنوان بزرگترین نویسندهٔ ادبیات برزیل شناخته شدهاست، هر چند در زمان حیات به محبوبیت گستردهای خارج از مرزهای برزیل دست نیافت. او به زبانهای فرانسه، انگلیسی و آلمانی تسلط داشت و در اواخر عمر زبان یونانی را نیز آموخت. آثار وی تأثیر بسزایی در ادبیات برزیل در مدارس و دانشگاهها در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم داشتهاست. از جمله تحسینکنندگان وی میتوان ژوزه ساراماگو، کارلوس فوئنتس، وودی آلن، سوزان زونتاگ و هارولد بلوم را نام برد.
درباره کتاب هلنا:
رمان هلنا با مرگ پدر خانواده شروع میشود که در وصیتنامهاش هلنا را بهعنوان دختر و وارث خود معرفی کرده است. هلنا نزد خانواده، عضوی ناهمگون و نامشروع است اما حضورش خیلی زود همهچیز را تغییر میدهد. نگاههای پرنفرت از یکسو و تمایلات عاشقانه از سوی دیگر، هلنا را وارد موقعیتی دشوار میکند. ماشادو د آسیس، در این کتاب با طرح مضامینی چون عشق، خانواده، روابط اجتماعی و قدرت تقدیر، به نقد سنتها و باورهای کهنهگرای جامعه پرداخته است. هلنا، به عنوان سومین اثر چاپی نویسنده، در سال 1876 ابتدا در قالب پاورقی در روزنامه گلوبو و سپس در همان سال به صورت کتاب منتشر شد. این رمان سه بار در شبکههای تلوزیونی برزیل به سریال تبدیل شده است.
ماجرا از این قرار است که پدر استاسیو پیش از مرگ، در وصیت خود، دختری که تا پیش از این برای خانواده ناشناخته و نا مشروع بوده را به عنوان وارث خود انتخاب میکند. با این حال استاسیو به گرمی از او استقبال میکند در حالی که عمهاش نسبت به این شخص ناشناس مردد است. در حالی که استاسیو بیش از پیش به خواهر ناتنی خود علاقه نشان میدهد ، هلنا در مجموعه ای از رویدادها موفق می شود محبت دونا اورسولا عمه خشن را نیز جلب کند. زندگی در خانه آنها پیش میرود و در همین حال، استاسیو، به طور ضمنی به دلیل علاقه به هلنا، نامزدی خود با اوژنیا را به تعویق میاندازد. در رمان مشخص میشود که هلنا رازی دارد، رازی که به نظر میرسد مربوط به خانهای است که در نزدیکی آن استاسیو و هلنا هنگام اسب سواری از آن عبور میکنند.
بعداً معلوم میشود که پدر بیولوژیکی هلنا در آن خانه اما با فقر و بدبختی زندگی میکند. در ادامه، دوست استاسیو، مندونسا از هلنا خواستگاری میکند، با اینکه در تمام متن داستان علاقه استاسیو به هلنا برای خواننده مشهود است اما این محبت هرگز توسط استاسیو به طور رسمی بیان نمیشود تا زمانی که کشیشی به استاسیو هشدار میدهد که حواسش باشد که نسبت به خواهر جدید خود احساس عشق میکند! با آشکار شدن این موضوع، خواننده متوجه میشود که هلنا در واقع دختر کنسلیرو واله نیست و در نتیجه نسبتی خونی با استاسیو ندارد. با این حال، غفلت هلنا از اعتراف به اینکه او واقعاً با خانواده ارتباط خونی ندارد و ترس از اینکه هرگز نباید به رسمیت شناخته میشد، باعث بیماری او میشود.
هلنا بهبود نمییابد و در بستر مرگ میافتد و ادامه ماجرا… در آثار قبلی ماچادو د اسیس، عاشقانه، نقش شخصیت زن یک موضوع مهم و مداوم است. هلنا در این اثر از جهات مختلف یک شخصیت انتقالی بین ارزشهای اشرافی در حال محو شدن، الیگارشی زمیندار و طبقه متوسط شهری نوظهور است. هلنا دختری است که از نشانههای تحولات در زنان آن زمان است. او تحصیل میکند و این مهارت جدید زنان است که طبقه متوسط رو به رشد آن را ستایش میکند. برخلاف ارزشهای اشرافی که به زیبایی و آراستگی گرایش داشتند، صنعت جدید اخلاقی و منفعت خانگی در شخصیت زن ارزش قائل شد و هلنا سمبل این تغییرات است. با این حال، هلنا تحت فشارهای ساختار اجتماعی موجود اجازه پیدا نمیکند جایی در جامعه داشته باشد. همینها باعث میشود او در ناامیدی گرفتار و بیمار شود و در نهایت او ایثارگری برای این نسل از زنان شناخته میشود.
قسمتی از کتاب هلنا:
روز بعد، وصیت نامه پس از انجام تمامی مراحل قانونی باز شد. مشاور واله، استاسيو، دکتر کامارگو و کشیش ملكیور را به عنوان مجری و قاریان وصیت نامه تعیین کرده بود. بندها و مسائل عمومی وصیت نامه چندان قابل توجه نبودند: به موضوعات کلی ارث و به کسانی که از آن منتفع میشدند اشاره کرده بود، به خاطرات با دوستان و یا موقوفات و حتی به مراسم مذهبی برای آرامش روح و خانواده و آشنایان پرداخته بود.
تنها یکی از بندهای وصیت نامه واقعا مهم بود. مشاور اعلام کرده بود دختری به نام هلنا که حاصل ارتباط او با زنی به نام دونا آنجلا بوده را به عنوان فرزند مشروع خود به رسمیت میشناسد. این دختر در کالجی در بوتافوگو تحصیل میکرد. مشاور آن دختر را وارث بخشی از اموالش معرفی و اعلام کرده بود که باید با خانوادهاش زندگی کند، خواسته بود که با هلنا با محبت و احترام مثل حاصل یک ازدواج شرعی و قانونی، رفتار شود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.