نبرد شرکا
درباره نویسنده جان گریشام:
جان گریشام (John Grisham) نویسنده کتاب نبرد شرکا، زادهی 8 فوریهی 1955، نویسندهی آمریکایی است. او ابتدا به تحصیل در رشتهی حقوق روی آورد و پس از اخذ مدرک این رشته از دانشگاه ایالتی می سی سی پی، مدتی به کار وکالت در شهر آکسفورد مشغول شد. مدتی نمایندهی مجلس در پارلمان ایالتی بود و پس از چند سال از کار کناره گیری کرد.
گریشام سالهاست به عنوان نویسندهی رمانهای حقوقی پرفروش در آمریکا مطرح است و آثار او به بسیاری از زبانهای زندهی دنیا از جمله فارسی هم ترجمه شدهاند و از اکثر کتابهای وی یک نسخه سینمایی نیز ساخته شده است. او تا کنون 23 رمان، یک کتاب غیرداستانی، یک مجموعه داستانی و یک کتاب نوجوانانه منتشر کرده است. «محافظان»، «شریک»، «تسویه حساب»، «بارانساز»، «شرکت» شماری از رمانهای موفق این نویسندهاند. کتابهای گریشام به 38 زبان ترجمه شده و 250 میلیون جلد از آنها در سراسر جهان به فروش رسیده است. گریشام در ویرجیانا و می.سی.سی.پی زندگی میکند.
درباره کتاب نبرد شرکا:
«بازگشت به خانه» ما را به شهرستان فورد بازمیگرداند، فضای تخیلی بسیاری از داستانهای فراموش نشدنی جان گریشام. جیک بریگانس بازگشته است، اما او در دادگاه نیست. از او خواسته میشود تا به یک دوست قدیمی، مک استافورد، وکیل سابق در کلنتون کمک کند، که سه سال قبل با دزدیدن پول از مشتریانش، طلاق همسرش، اعلام ورشکستگی، و ترک خانوادهاش در اواسط زندگی، به یک اسطوره محلی تبدیل شد. شبی که دیگر خبری از آن نشده است – تا کنون. اکنون مک برگشته است و به دوستان قدیمی خود، جیک و هری رکس، تکیه کرده است تا به او کمک کنند تا برگردد. بازگشت او به خانه طبق برنامه پیش نمیرود.
در «ماه توت فرنگی»، ما با کودی والاس، یک زندانی جوان محکوم به اعدام آشنا میشویم که تنها سه ساعت تا اعدام فاصله دارد. وکلای او نمیتوانند او را نجات دهند، دادگاه در را به هم میزند و فرماندار به درخواست عفو در لحظه آخر نه میگوید. با پایین آمدن ساعت، کودی یک درخواست نهایی دارد.
“نبرد شرکا” برادران مالوی، کرک و راستی، دو وکیل جوان موفقی هستند که زمانی که بنیانگذار آن، پدرشان، به زندان فرستاده شد، وارث یک شرکت پررونق شدند. کرک و راستی از یکدیگر متنفرند و فقط در صورت لزوم با یکدیگر صحبت میکنند. با از هم پاشیدگی شرکت، شکست به دامان دیانتا بردشاو، تنها فردی که شرکا به آن اعتماد دارند، میافتد. آیا او میتواند مالویها را نجات دهد یا برای اولین بار در زندگی حرفهای خود موضع میگیرد و سعی میکند خود را نجات دهد؟
قسمتی از کتاب نبرد شرکا:
از آن بعدازظهرهای طوفانی، سرد، پرسوز و دلتنگ کننده دوشنبه ماه فوریه بود، از آن روزهای دلگیر که افسردگی فصلی در آن بیداد میکرد. دادگاه تعطیل بود. تلفن زنگ نمیزد. خرده خلافکاران و دیگر مراجعان بالقوه سرشان جای دیگری گرم بود و پی وکیل نمیگشتند. تماس گیرندگان گاه و بیگاه به احتمال زیاد زنان و مردانی بودند که به تازگی از تعطیلات پر هزینه بازگشته و خسته و فرسوده به دنبال مشاوره درباره بدهی کارت اعتباری بودند و به سرعت به اتاق مجاور یا آن سوی میدان، یا جایی دیگر فرستاده میشدند.
جک پشت میزش در طبقه بالا نشسته بود، با انبوهی از کارهای اداری که هفتهها و حتی ماهها پشت گوش انداخته بود. از آن جا که روزهای متوالی میشد از هیچ دادگاه یا جلسهای خبری نبود، فرصت مغتنم و خوبی بود برای رسیدگی به کارهای عقب مانده به پروندههایی که هر وکیلی بنا به دلایلی در سال گذشته به آنها پاسخ مثبت داده بود و اکنون خیال نداشت انجامشان دهد. مزیت انجام کارهای حقوقی در شهری کوچک، به خصوص در زادگاه، این بود که همه شما…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.