مو حنایی و چند داستان کوتاه
درباره نویسنده ژول رنار:
ژول رنار (Jules Renard) نویسنده کتاب مو حنایی و چند داستان کوتاه، با نام کامل پییر – ژول رِنار، متولد 1864 و درگذشته بهسال 1910، نویسنده فرانسوی و از اعضای آکادمی گنکور است. از رنار مجموعهای از آثار داستانی و نمایشنامه و نیز دو اثر غیرداستانی، که یکی از آنها مجموعۀ یادداشتهای روزانۀ اوست، بهجا مانده است. ژول رنار در شالون – دو – مِن به دنیا آمد. دو ساله بود که همراه خانوادهاش به زادگاه پدرش، نییِور، رفت. پدرش پیمانکار ساختمان بود و در نییِور شهردار شد و خود ژول رنار هم بعدها شهردار نییِور شد.
رنار از سال 1881 ساکن پاریس شد. ابتدا میخواست در پاریس ادامۀ تحصیل دهد اما در رشتۀ فلسفه آنقدرها موفق نبود و همین باعث شد که تحصیل را رها کند. اما در پاریس ماند. با شغلهایی پراکنده و اندکپولی که پدرش برایش میفرستاد زندگیاش را بخورونمیر سپری میکرد و با سختکوشی میخواند و مینوشت. سرانجام توانست به محافل ادبی راه یابد و بعضی شعرهایش هم در کمدی فرانسز خوانده شد. در سال 1888 رنار با دختری به نام ماری مورنو ازدواج کرد. حاصل ازدواج او پسری به نام پییر فرانسوا و دختری به نام ژول ماری بود. ازدواج با ماری مورنو، که سیصد هزار فرانک به او ارث رسیده بود، شرایطی برای رنار فراهم کرد که بتواند مجموعهای از داستانهایش را به نام «جنایت در دهکده» چاپ کند و همچنین بهطور مداوم به نوشتن بپردازد.
از آثار رنار میتوان به «شبانیها»، «طفیلی» و «تاریخ طبیعیها» اشاره کرد. کتاب «تاریخ طبیعیها»ی او، که تصویرگر آن تولوز لوترک، نقاش معروف فرانسوی، بود، از دید منتقدان بهترین اثر ژول رنار است. موریس راول، آهنگساز مشهور فرانسوی، برای پنج داستان این کتاب آهنگ ساخته و خود رنار بر اساس این کتاب نمایشنامهای به نام «آقای ورنه» نوشته است. ژول رِنار نویسندهای است که آندره ژید از او بهعنوان نویسندهای کلاسیک یاد کرده و نوشته است که آثار رنار را با لذت میخواند.
درباره کتاب مو حنایی و چند داستان کوتاه:
کتاب مو حنایی و چند داستان کوتاه از زندگی کودکی و نوجوانی رنار مایه گرفته و در واقع کتاب خودنوشتی از اوست. خود او گفته که آن را به تلافی برای مادرش نوشته است. شخصیت داستان پسر بچهای موحنایی است، محروم از محبت مادری. مادر همهی کارهای سخت را به او میدهد و تنها او را به خاطر خطاهایش تنبیه میکند در حالیکه با دو بچهی دیگرش کاری ندارد. البته پسرک موحنایی، برخلاف آنچه در اینگونه داستانها میآید، چندان هم معصوم و بیگناه نیست و او نیز بدجنسیها و موذیگریهای خودش را دارد.
نویسنده میخواهد بگوید که این نقطه ضعفها کوچک و بزرگ نمیباشد و کودک نیز فردی از افراد اجتماع است با همهی خوبیها و بدیهایش. لحن نویسنده، ترحمانگیز نیست. او در توصیف ماجراها تلخی و شیرینی را در هم آمیخته و همین موجب جذابیت متن شده است بهطوری که هنوز هم در فرانسه خوانندگان بسیاری دارد. نویسندهی بزرگی همچون آندره ژید دربارهی ژول رنار نوشته است که او را نویسندهای کلاسیک میداند و آثارش را با لذت میخواند.
قسمتی از کتاب مو حنایی و چند داستان کوتاه:
خانم لوپیک میگوید:
– شرط می بندم که هونورین باز یادش رفته در مرغدانی را ببندد.
درست است. با نگاهی از پنجره، میتوان از این بابت مطمئن شد. شب است و در ته حیاط بزرگ، زیر سقف کوچک مرغدانی که از تیرکها ساخته شده، در چهارگوش سیاهش که باز مانده است به نحوی مشخص به چشم میخورد. خانم لوپیک به فلیکس که در میان سه فرزندش از همه بزرگ تر است، میگوید:
– فلیکس، میروی در را ببندی؟
فلیکس، پسری رنگ پریده، تنبل و ترسو میگوید:
– به من چه که بروم به مرغها برسم.
– تو چی، ارنستين؟
– اوه! من، مامان، من خیلی می ترسم!
داداش فلیکس و آبجی ارنستين، آرنجها روی میز، پیشانی ها کم و بیش کنار هم، با علاقه بسیار سرگرم خواندن اند و سرشان را برای جواب دادن به زور بلند میکنند. خانم لوپیک میگوید:
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.