معجزههای خواربارفروشی نامیا
درباره نویسنده کیگو هیگاشینو:
کیگو هیگاشینو (Keigo Higashino) نویسنده کتاب معجزههای خواربارفروشی نامیا، سال 1958 در شهر اوساکای ژاپن متولد شد. او یکی از شناختهشدهترین نویسندگان امروز ادبیات آسیای شرقی به شمار میرود. او در رشتهی مهندسی برق دانشگاه زادگاهش تحصیل نمود و پس از اتمام درس خود، به عنوان مهندس در شرکتی بزرگ مشغول به کار شد. در همان ایام بود که نویسندگی را نیز به طور جدی آغاز کرد و با نگارش داستانهایی کوتاه و بلند، در عالم ادبیات به آوازهای فراوان رسید.
کیگو هیگاشینو نویسندهای پرفروش و پرافتخار است. از معروفترین و پرفروشترین کتابهای او میتونیم «معادله نیمه تابستان»، «رستگاری یک قدیسه»، «خانهای که در آن مرده بودم»، «تازهوارد»، «فداکاری مظنون x»، «شگفتیهای همهچیزفروشی نامیا» و «بدخواهی» را به شما معرفی کنیم.
درباره کتاب معجزههای خواربارفروشی نامیا:
معجزههای خواربارفروشی نامیا، نوشتهی نویسندهی مشهور کیگو هیگاشینو، اثری است که به قلب خوانندگان بسیاری در سراسر جهان نفوذ کرده و جوایز بیشماری، از جمله جایزهی معتبر نائوزاکی، را از آنِ خود کرده است. تاکنون بیش از چهاردهمیلیون نسخه از این کتاب به فروش رفته و در بین دوستداران این کتاب، چهرههای مشهوری همچون اعضای گروه کرهای BlackPink، Got7 ،BTS و… نیز به چشم میخورد. همچنین سه اجرای تئاتر و دو فیلم سینمایی، به زبان ژاپنی و چینی، از روی آن اقتباس شدهاند.
بوک لیست: «جذاب و مسحورکننده.»
کرکس ریویز: «کتابی که بهسختی میتوان آن را زمین گذاشت.»
پابلیشرز ویکلی: «داستانی هیجانانگیز و کاملا رضایتبخش برای طرفداران هیگاشینو!»
کتاب معجزههای خواربارفروشی نامیا روایتگرِ ماجرای فروشگاهی است که مردم نامههایشان را به داخل آن میاندازند و از صاحب آنجا کمک میخواهند؛ درحالیکه سالهاست هیچکس به آن مکان عجیب پا نگذاشته است. این اثر پرفروش در سال ۲۰۱۲ جایزهٔ Chūōkōron را به دست آورد. در کتاب کیگو هیگاشینو، ابتدا با «شوتا»، «آتسویا» و «کوهی» آشنا میشویم؛ ۳ دزد تحتتعقیب که بهدنبال جایی برای گذراندن شب میگردند.
دست سرنوشت مغازهٔ «نامیا» را در مقابلشان میگذارد و آنها هم از این فرصت استقبال میکنند؛ بیخبر از آنکه زندگیشان پس از این شب کاملا دگرگون میشود. «نامیا» بهنظر متروک میآید. مجلههای موجود در فروشگاه به چندین دهه قبل تعلق دارند و اگر شمعی برای روشنکردن نبود، ۳ دوست مجبور میشدند تمام شب را در تاریکی بگذرانند. آنها بعد از بررسی شکاکانهٔ همهچیز، مشغول شوخی دربارهٔ محصولات بهداشتی و نوشتافزاری که همهجا به چشم میخورد هستند که ناگهان پاکتی وارد مغازه میشود. صاحب این بستهٔ مرموز کسی به اسم «خرگوش ماه» است، اما صرفنظر از اسم عجیب فرستنده چرا باید کسی در نیمهشب نامهای به درون فروشگاهِ نامیا بیندازد؟
قسمتی از کتاب معجزههای خواربارفروشی نامیا:
کوسوکه واکو از ایستگاه خارج شد و از خیابانی که پر از مغازه بود پایین رفت. در سینهاش احساس بیقراری بیشتر و بیشتر میشد. او درست حدس زده بود. همانطور که واهمه داشت، دوران سخت بهسراغ این شهر نیز آمده بود. زمانی مردم به اینجا هجوم آورده بودند تا ساکن شوند و ایستگاه قطار و مغازههای اطرافش را به قطب تجاری تبدیل کردند؛ اما این قضیه مربوط به دههٔ ۱۹۷۰ بود. حالا چهل سال گذشته بود. زمانه عوض شده بود. در حومهٔ شهر، همهجا مغازههای تعطیل به چشم میخورد و این شهر قدیمی نیز از این قاعده مستثنی نبود.
کوسوکه همانطور که راه میرفت، دنبال ردی آشنا از گذشتهاش بود. او فکر میکرد احتمالاً هیچچیز را به خاطر نخواهد آورد، اما در کمال تعجب، حالا که اینجا بود خیلی از این مکانها را میشناخت. اینطور نبود که شهر هیچ تغییری نکرده باشد. مغازهٔ ماهیفروشی که مادرش همیشه از آن خرید میکرد، از خیابان ناپدید شده بود. اصلاً اسمش چه بود؟ آها! درست است، اوماتسو. صاحب مغازه پوست آفتابسوختهای داشت. او همیشه رو به مشتریانی که از کنار مغازهاش رد میشدند با اشتیاق میگفت: «هی خانم! صدفهای امروزمون حرف نداره! به خودت یه لطفی کن و چند تایی بخر. شوهرت بعداً ازم تشکر میکنه!»
چه اتفاقی برای صاحب مغازه افتاده بود؟ یادش آمد که از جایی شنیده بود قرار است پسرش مسئولیت مغازه را بر عهده بگیرد، اما خاطراتش واضح نبود. شاید آن را با مغازهٔ دیگری اشتباه گرفته بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.