مردی که دوبار مرد
درباره نویسنده ریچارد آزمن:
ریچارد آزمن (Richard Osman) نویسنده کتاب مردی که دوبار مرد، زاده 28 نوامبر سال 1970، مجری، تهیه کننده، کمدین و نویسندهای انگلیسی است که بیش از هر چیز به خاطر تهیه و اجرای برنامههای تلویزیونی در BBC شناخته شده است.
درباره کتاب مردی که دوبار مرد:
کیت آتکینسون: «ریچارد ذاتا شوخ طبع است و طنز را در شخصیت پردازی و دیالوگ هایش نمایان می کند.»
هارلن کوبن: «داستانی سرشار از خنده و دلگرمی، آزمن رمان دیگری چاپ کرده است که بی شک باید آن را بخوانید، دوستش دارم.»
گاردین: «رمانی پر از تعقیب و گریز.»
الیزابت از همکار قدیمیاش نامه دارد، مردی که خیلی خوب او را میشناسد. او مرتکب اشتباه بزرگی شده و به کمک الیزابت نیاز دارد؛ درگیر الماسهای دزدی و یک گروه جنایتکار شده و حالا جانش در خطر است.
کمکم جسدها روی هم تلنبار میشوند و الیزابت، جویس، ابراهیم و ران دنبال قاتلی بیرحم میافتند. آیا میتوانند الماسها را هم پیدا کنند؟ خب، اینطوری اوضاع جالبتر میشود! ولی این بار در مقابل دشمنی قرار دارند که بهراحتی جلوی چهار پیرمردوپیرزن میایستد. آیا اعضای «انجمن قتل پنجشنبهها» میتوانند قاتل را بیابند؟
ریچارد آزمن اینبار هم با چهار عضو محبوب و کنجکاوش بازگشته است. کارآگاههای مسنی که هیچ فرصتی را از دست نمیدهند. شوخطبعی آزمن به شخصیتها و ماجراهای کتابش هم منتقل شده است.
«مردی که دو بار مُرد»، کتاب دوم مجموعۀ «انجمن قتل پنجشنبهها»، به اندازۀ کتاب اول هوشمندانه و دوستداشتنی است، داستانی جذاب و خندهدار که از همان ابتدای انتشار با استقبال چشمگیر مخاطبان مواجه شده است.
قسمتی از کتاب مردی که دوبار مرد:
جویس شرابش را سر میکشد و می گوید: «توی راسکین کورت یه زنه رو دیدم که میگفت رژیم گرفته. هشتاد و دو سالشه!»
ران میگوید: «واکر باعث میشه آدم چاق به نظر برسه. به خاطر پایههای باریکشه.»
جویس میگوید: «آخه چرا باید توی هشتاد و دو سالگی رژیم بگیره؟ مگه یه ساندویچ سوسیس چه بلایی سر آدم میآره؟ میکشتمون؟ خب، این شتریه که دم خونه هر کسی میخوابه.»
آخرین جلسه انجمن قتل پنجشنبهها تمام شده است. این هفته سراغ پرونده باز هیستینگز روزنامه فروش رفتهاند که یک مزاحم را با تیر کمان کشته است. پلیس دستگیرش کرد، ولی رسانهها پا پیش گذاشتند و همه به این نتیجه رسیدند که هر کسی میتواند با تیر کمان از دانش محافظت کند. پس روزنامه فروش با غرور آزاد شد.
یکی دو ماه بعد، پلیس فهمید آن مزاحم با دختر نوجوان روزنامه فروش قرار میگذاشته است. این آدم سابقه طولانی ضرب و شتم شدید هم داشت ولی آن موقع همه آن ماجرا را فراموش کرده بودند. سال ۱۹۷۵ این طوری بود. خبری از دوربینهای مداربسته نبود و هیچ کس نمیخواست قشقرق به پا کند.
جویس میپرسد: «به نظرتون سگ همراه خوبی برای آدمه؟ یا باید سگ بگیرم یا اینستاگرام نصب کنم.»
ابراهیم میگوید: «من که توصیهش نمی کنم.»
ران می گوید: «اوه، تو که هیچی رو توصیه نمیکنی.»
ابراهیم موافق است. «آره. بیشتر اوقات همین طوره.»
ترجمه دیگر این اثر
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.