مردگان زر خرید (نفوس مرده)
درباره نویسنده نیکولای گوگول:
نیکولای گوگول (Nikolai Gogol) نویسنده کتاب مردگان زر خرید (نفوس مرده)، با نام کامل نیکلای واسیلیویچ گوگول، زادهی 31 مارس 1809 و درگذشتهی 4 مارس 1852، نویسندهی اوکراینی الاصل روس بود. گوگول در روستای ساروچینتسی واقع در اوکراین کنونی به دنیا آمد. او در کودکی به عمویش در اجرای نمایشهایی به زبان اوکراینی کمک میکرد. گوگول در سال 1820 به مدرسهی هنری نیژین رفت و تا سال 1828 در آن جا ماند. او در همین مدرسه، نویسندگی را آغاز کرد و به بازیگری نیز علاقه مند شد.
گوگول در سال 1831 اولین مجموعه از داستانهای خود را به چاپ رساند و خیلی زود با بازخوردهای بسیار مثبتی روبهرو شد. او بعد از این، داستانها و نمایشنامههای متعددی نوشت که همگی در زمرهی آثار موفق ادبیات روسیه قرار دارند. وی در شب 24 فوریهی 1852 برخی از دست نویسهای خود را سوزاند. اندکی پس از این اتفاق، نیکلای گوگول به بستر رفت، هیچ غذایی نخورد و نه روز بعد چشم از جهان فرو بست.
درباره کتاب مردگان زر خرید (نفوس مرده):
داستان کتاب مردگان زر خرید در روسیه اتفاق میافتد. روسیهای غرق در فساد و تباهی و روسیهای که هنوز سالها فاصله دارد تا به انقلاب اکتبر برسد. این کتاب اوج فساد در سیستم تزار را نشان میدهد. سیستمی که مذبوحانه تلاش میکند همچون یک کشور موفق و پیشرفته عمل کند اما در انجام آن ناتوان است.
قضیه از این قرار است که حکومت روسیه برای جلوگیری از مهاجرت روستاییان به شهرها، اقدام به فروش روستاییان میکند به این گونه که روستاییان را به عنوان سرف به ملاکان میفروشد. واژه سرف عموما به برده اطلاق میشود اما سرفها برده نبودند و بعضی حقوق حیاتی خود را داشتند. در حقیقت سرفها جایی میان انسان آزاد و برده بودند. همچنین سرفها عموما با خود زمین معامله میشدند اگرچه میشد سرفی را بدون خریدن زمین نیز خریداری کرد اما احتمالا آن سرف یا به درد نخور و دزد بوده است یا مانند داستان ما مرده.
در این دوران است که قهرمان داستان ظهور میکند و به دنبال خرید سرفهای مرده میگردد. چرا؟ به این خاطر که بتواند با وثیقه گذاشتن بردهها از مزایای دولتی استفاده کند.
در این سفر، ما با روسیه زمان گوگول به خوبی آشنا میشویم. شخصیتهایی که در این داستان میبینیم همگی تیپهای شخصیتی خاصی از اقشار سرشناس روسیه بودهاند. شخصیت کوروبچکا، زنی طماع و کودن که هیچ خیری از او به بقیه نمیرسد و تنها به مدد طمع و خساستی که دارد همچنان یک ملاک باقی مانده است. مانیلوف ساده و البته مجیزگو که از تنهایی رنج میبرد. کسی که حسابی کتاب خوانده اما نمیداند این دانش خود را کجا به نمایش بگذارد. سوباکوویچ طماع و البته خلاق که در نگاه اول به نظر میرسد شخصیتی مثبت است (و شاید زمانی بوده است) اما سپس مشخص میشود که او نیز فرق چندانی با سایر ملاکان ندارد. نوزدیوف معتاد به قمار، دروغگو، نامرد و خودنما و در نهایت پلوشکین، خسیس، حریص و البته کسی که دنیا به خوبی با او تا نکرده است.
تمام شخصیتهایی که در کتاب ساخته و پرداخته میشوند قصد دارند نقطهای از روسیه زمان گوگول را برای ما آشکار کنند. اما نکته مهمتر انتقادی است که گوگول در پشت کلمات ظریف و نغز خود پنهان کرده. انتقاد از وضعیت موجود روسیه به طوری که هیچکس نمیتواند بگوید که گوگول در حال سیاهنمایی است. اگرچه خودش بعدها گفته است که عدهای چنین خردههایی به کتاب خواهند گرفت اما هیچ کجا ما سیاهنمایی نمیبینیم.
قسمتی از کتاب مردگان زر خرید (نفوس مرده):
بامداد، خیلی پیش از موقع معمولی دیدوبازدید، بانویی که شنل شطرنجی زیبایی پوشیده بود، از خانهی چوبی نارنجیرنگی که بالکنی نیمطبقه و ستونهایی به رنگ آبی آسمانی داشت، با عجله خارج شد. شاطری با کت بلند و یقهی سهطبقه و کلاه گرد براق با یراقهای زردوزیشده به دنبالش میآمد. خانم پس از خروج از خانه بلافاصله به کالسکهای که پلکان آن را پایین آورده بودند سوار شد. شاطر در کالسکه را بست. پلکان را بالا برد. روی رکاب پشت ایستاد و خطاب به راننده فریاد زد: «برو!» بانوی مزبور خبر دستاولی دریافت کرده بود و با بیتابی وسوسه شده بود که آن را برای کس دیگری بازگو کند. مرتباً از کالسکه سرک میکشید و هر بار از این که درمییافت بیش از نصف راه باقی مانده است، ناامید میشد.
خانهها طویلتر از آنچه باید به نظر میرسیدند. خصوصاً عبور از کنار ساختمان سنگی سفید نوانخانه با پنجرههای باریکش آنقدر طولانی شده بود که دیگر نمیتوانست خودداری کند و زیر لب گفت: «ساختمون احمق! تمومی نداره.» و دوباره به کالسکهچی پرید: «یالا بجنب آندری! امروز چقدر یواش میری!» سرانجام به مقصد رسیدند. کالسکه مقابل در خانهی چوبی خاکستریرنگ یک طبقهای که بالای پنجرههایش گچکاری مختصری شده بود، توقف کرد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.