مدار راس الجدی
درباره نویسنده هنری میلر:
هنری میلر (Henry Miller) نویسنده کتاب مدار راس الجدی، با نام کامل هنری ولنتاین میلر، زادهی 26 دسامبر 1891 و درگذشتهی 7 ژوئن 1980، نویسندهی آمریکایی بود که دوران شکوفایی خود را در پاریس گذراند. او در منهتن نیویورک، چشم به جهان گشود و پدرش، خیاط بود. خانوادهاش در سال 1900 به منطقهی بوشویک در بروکلین نقل مکان کردند. میلر پس از اتمام سالهای اولیهی تحصیل، به دبیرستانی در ویلیامزبورگ رفت. او در جوانی، فعالیتهایی در حزب سوسیالیست آمریکا داشت. میلر به شکستن قالبهای ادبی متعارف شهرت داشت و در رمانهایش، شخصیت پردازی، نقدهای اجتماعی، تفکرات فلسفی و عرفان را با هم ترکیب میکرد. این نویسنده همچنین، سفرنامه و نقد ادبی مینوشت و به نقاشی با آبرنگ نیز علاقهمند بود.
درباره کتاب مدار راس الجدی:
او یاغیترین یاغیهای آمریکایی بود. نسل بیت به قطع متأثر از همهی وجوه او بودند، چه سبک زندگی بیقید، جنونآمیز و بدون اندکی آیندهنگریاش، چه تکتک نوشتههایش و شخصیتهایی که خلق کرد و به تاریخ ادبیات هدیه داد. شخصیتهایی که همگی خود تکثیرشدهی او بودند در لحظههای بیبدیل زندگی سرشار از ناآرامیاش. از مکس تا سهگانهی تصلیب گلگون و مدار رأسالسرطان و مدار رأسالجدی، هنری والنتین میلر، یک آمریکایی اروپاییزده بود که از آمریکا و آمریکایی زیستن تنفر داشت و ذهن و تن آشوبگر و بیقرارش هر آن رو به سویی داشت، از شمالیترین عرض جغرافیایی زمین تا جنوبیترینش! کتاب «مدار رأسالجدی» یکی از همان قصههای آشنای میلر است، سرشار از تنانگی و ازهمگسیختن ارزشهای کنترلگر مدرنیته.
این رمان به مثال یک خودزندگینامه است که ضدّ خودش عمل میکند؛ داستان آشوبیدن علیه تبار و ارزشهای تثبیتشدهاش که از کهنترین افسانهها تا همین امروز بر حفظ ارزشهایشان پافشاری کرده و هنر و ادبیات را به آن فراخواندهاند. مدار رأسالجدی یکی از آن داستانهاست که میتوان در زمرهی سردمداران آشوب بزرگ علیه ستایش فلسفهورزی انسان سفیدپوست غربی دانستش، داستانی که نسبش به مارکی دوساد و دیگر راندهشدگانی مانند او میرسد!
قسمتی از کتاب مدار راس الجدی:
من موجودی بدسرشتم که زادهی کشوری دیوسیرت است. اگر به قولی خویشتن خویش فناناپذیر نبود، آن «من»ی که اکنون دربارهاش مینویسم مدتها پیش نابود شده بود.
از نظر برخی از افراد این گفته شاید ساخته و پرداختهی ذهن من به نظر برسد، اما هرآنچه تصور میکنم اتفاق افتاده است، واقعا اتفاق افتاده است، حداقل در مورد من.
از آن جا که نقشی در تاریخ کشورم ندارم، تاریخ اگر دلش بخواهد میتواند حرف مرا تکذیب کند. اما حتی اگر هرآنچه میگویم اشتباه یا تعصبآمیز یا کینه توزانه یا از روی بدسیرتی باشد، حتی اگر من دروغگو و مسموم کنندهی اذهان باشم، حرفهایم باید تحمل و پذیرفته شوند چون حقیقت را میگویم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.