مادمازل شنل
درباره نویسنده سی.دابلیو.گورتنر:
سی دابلیو گورتنر (C. W. Gortner) نویسنده کتاب مادمازل شنل، نویسنده آمریکایی داستان های تاریخی، از جمله رمان های آخرین ملکه، اعترافات کاترین دی مدیچی، و مثلث Spymaster است. رمان های او به بیش از 25 زبان ترجمه شده است. The Queen’s Vow یک کتاب پرفروش بین المللی در لهستان بود. مادامازل شانل پرفروش ایالات متحده امروز، پرفروش ترین انجمن فروشندگان کتاب آمریکایی بود و هر دو آخرین ملکه و مارلین پرفروش ترین مجله مارین مستقل بودند.
درباره کتاب مادمازل شنل:
گابریل شنل که در فقر و در منطقهای روستایی به دنیا آمد، بعد از مرگ مادر، همراه با خواهران و برادرانش به یتیمخانه فرستاده شد. در آنجا راهبهها استعداد استثنائی او را در خیاطی پرورش دادند؛ استعدادی که بعدها زندگی این زن جوانِ پرشور را در مسیری سوق داد که با دوران مشقتبار کودکیاش کاملاً متفاوت بود. او خود را به کوکو_خیاط زنانه و گاهی خوانندهی اشعار عاشقانه تبدیل میکند. دختر موخرمایی ریزنقشی مالامال از آرزو؛ با درخششی که توجه یک جوان ثروتمند که بعدها عشق زندگیاش میشود را به خود جلب میکند.او خود را غرق در ثروت و رفاه میکند و تجربهی آزادی و آسایش، خلاقیتش را شکوفا میکند. اما سرنوشتش را زمانی کشف میکند که معشوقش او را به پاریس میبرد.
طرحهای شیک و مینیمالیستی کوکو شنل که در تضاد با مدلهای پرتکلف و کرستی قدیمیست، نشاندهندهی شادابی و اعتمادبهنفس زن مدرن دههی 1920 است. همزمان با افزایش شهرت و توسعه یافتن کسبوکارش وارد جرگهی سطح بالای جامعه و محافل هنری میشود، اما در تمام این سالها شهرت و ثروت نمیتواند او را از اندوه برهاند. وقتی نازیها پاریس را تسخیر میکنند، کوکو وادار به انتخابهایی دشوار میشود.
رمانی جذاب دربارهی زنی استثنایی که زندگی دلخواهش را میسازد. مادمازل شنل دنیای درونی زنی بلند پرواز را به کنکاش می کشد که قدرت،شور و بینش هنرمندانه خصلت بارزش بود.
قسمتی از کتاب مادمازل شنل:
ویچی نخستین شهری بود که به عمرم میدیدم. شهری بازسازیشده با بلوارهای پهن و به گفتۀ عمه لوئیز پر از هتلها، قمارخانهها و آدمهای پولداری که به اشتیاق آبهای درمانی اسپاها شهر را شلوغ نگه میداشتند. بعد از اینکه در مسافرخانۀ ارزانی که هر تخت را به سه نفر کرایه میداد، جا گرفتیم، همراه لوئیز برای تحویل سفارشات آمادهشده به مغازههای مختلف سر زدیم و بعد از آن تمام بعدازظهر را به خرید خردهجات موردِنیاز لوئیز و کلاههای من گذراندیم. پولم تنها به خرید سه کلاه رسید، اما آنقدر ذوقزده بودم که گویی دوازدهتا خریدهام. بعد از غروب خورشید لوئیز اجازه داد من و آدرین تنهایی به گردش در شهر برویم و خودش در مسافرخانه ماند تا کمی استراحت کند. البته به ما اخطار داد که با هیچکس، بهخصوص مردان صحبت نکنیم و وارد هیچ کاباره یا میخانهای، هرچند جالبِتوجه نشویم.
من هرگز چنین جمعیتی ندیده و اینهمه سروصدا نشنیده بودم. گمان میکردی همۀ مردم همزمان باهم در حال گفتوگو هستند. آدرین که قبلاً آن جا بوده و آن ناحیه را بهتر میشناخت، دستش را در دستم حلقه کرده بود تا بیشتر مراقبم باشد و مرا در پیادهرو چنان راه میبرد، انگار ملکهای قصرش را نشان میدهد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.