ماجرای اقامت پنهانی میگل لیتین در شیلی
درباره نویسنده گابریل گارسیا مارکز:
گابریل خوزه گارسیا مارکِز (زادهٔ ۶ مارس ۱۹۲۷ در دهکدهٔ آرکاتاکا درمنطقهٔ سانتامارا در کلمبیا – درگذشته ۱۷ آوریل ۲۰۱۴ مکزیکو سیتی) رماننویس، نویسنده، روزنامهنگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی بود. او بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام گابو یا گابیتو (برای تحبیب) مشهور بود و پس از درگیری با رئیس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی میکرد.
گابریل خوزه گارسیا مارکز روز ۶ مارس ۱۹۲۷ به دنیا آمد و پدربزرگ و مادربزرگش او را در شهر فقیر آراکاتاکا در شمال کلمبیا بزرگ کردند. وی در بوگاتا، پایتخت کلمبیا، به مدرسه رفت و به زودی به نوشتن روی آورد. به تشویق خانواده به تحصیل حقوق پرداخت، اما به زودی دریافت که روح و روان او تنها با نوشتن و ادبیات آرام میگیرد. او بعدها در اولین کتاب خاطراتش با عنوان زندهام که روایت کنم نوشت که دوران کودکی سرچشمه الهام تمام داستانهای وی بودهاست. او تحت تأثیر پدربزرگش که شخصیتی آزادیخواه بود و در هر دو جنگ داخلی کلمبیا شرکت کرده بود، آگاهی سیاسی پیدا کرد. مارکز از سالهای جوانی در نیمه دهه ۱۹۴۰ به حرفه روزنامهنگاری پرداخت و در کنار گزارشهای واقعی، نخستین داستانهای کوتاه خود را منتشر کرد.
او در سال ۱۹۴۱ اولین نوشتههایش را در روزنامهای به نام Juventude که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود،منتشر کرد و در سال ۱۹۴۷ به تحصیل رشتهٔ حقوق در دانشگاه بوگوتا پرداخت و همزمان با روزنامه آزادیخواه الاسپکتادور به همکاری پرداخت. در همین روزنامه بود که گزارش داستانی سرگذشت یک غریق را به صورت پاورقی چاپ شد. گارسیا مارکز که به شدت تحت تأثیر ویلیام فالکنر، نویسنده آمریکایی، بود، نخستین کتاب خود را در ۲۳ سالگی منتشر کرد که از سوی منتقدان با واکنش مثبتی روبرو شد.
در سال ۱۹۵۴ به عنوان خبرنگار الاسپکتادور به رم و در سال ۱۹۵۵ پس از بسته شدن روزنامهاش به پاریس رفت. در سفری کوتاه به کلمبیا در سال ۱۹۵۸ با نامزدش مرسدس بارکاپاردو در سیزده سالگی تقاضای ازدواج کرد و بیش از نیم قرن با یکدیگر زندگی کردند؛ بخش اعظم این سالها را در مکزیک گذراندند. در سالهای بین ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۱ به چند کشور بلوک شرق و اروپایی سفر کرد و در سال ۱۹۶۱ برای زندگی به مکزیک رفت. در سالهای پایانی زندگی و به مرور زمان خلاقیت و توان نویسندگی مارکز رو به کاهش گذاشت. او برای نوشتن کتاب خاطرات روسپیان غمگین من، چاپ ۲۰۰۴ حدود ده سال وقت صرف کرد. در ژانویه ۲۰۰۶ اعلام کرد که دیگر تمایل به نوشتن را از دست دادهاست.
میراث او مجموعه بزرگی از کتابهای داستانی و غیرداستانی است که با پیوند دادن افسانه و تاریخ در آن هر چیز ممکن و باورکردنی مینماید. تمام داستانهای وی به نثری نوشته شدهاند که از نظر رنگارنگی و جاذبه غریبشان فقط میتوان آنها را با کارناوالهای آمریکای جنوبی مقایسه کرد. آخرین اثری که از او منتشر شد، کتابی است به عنوان «نیامدم که سخنرانی کنم»، که ۲۲ سخنرانی او را که به مناسبتهای گوناگون در سراسر جهان ایراد کرده، در بر میگیرد. پزشکان در سال ۲۰۱۲ اعلام کردند که مارکز به بیماری آلزایمر مبتلا شدهاست. گابریل گارسیا مارکز، در روز پنجشنبه ۱۷ آوریل ۲۰۱۴ (۲۸ فروردین ۱۳۹۳)، در سن ۸۷ سالگی، در خانهاش در مکزیکو سیتی درگذشت. دو سال پیش از مرگ، برادر گابریل گارسیا مارکز اعلام کرد او از بیماری فراموشی (دمانس) رنج میبرد و دیگر نمینویسد. جسد وی فردای آن روز در روز آدینه در مکزیکوسیتی سوزانده شد، بخشی از خاکستر جسد وی به کلمبیا زادگاهش منتقل شد.
درباره کتاب ماجرای اقامت پنهانی میگل لیتین در شیلی:
در سال 1973، کارگردانی به نام میگل لیتین پس از کودتایی که موجب سرگونی دولت سوسیالیست سالوادور آلنده شد، از شیلی فرار کرد. لیتین در سال 1985 با تغییر هویت خود به عنوان تاجری اهل اروگوئه به کشورش بازگشت. او با کمک سه نفر، تحت استتار این که مشغول ساختن فیلمی دربارهی گردشگری هستند، شروع به ساختن فیلمی کرد که از حقایق مخوف شیلی تحت حکومت پینوشه، پرده برمیداشت. پس از این، رمان نویس بزرگ، گابریل گارسیا مارکز با لیتین دیدار کرد تا قصهی فرار او را با تمامی فراز و نشیبهای ترسناک و طنزآمیزش از زبان خود لیتین بشنود. مارکز سپس با همان نثر جادویی و کم نظیر خود، داستان فرار لیتین را در کتاب ماجرای اقامت پنهانی میگل لیتین در شیلی برای مخاطبین روایت کرد.
مارکز: شش ماه پیش، هنگامی که میگل لیتین ماجرای خودش را در مادرید برای من نقل کرد و چگونگی آن را شرح داد، به نظرم رسید که پشت سر فیلم دیگری به حالت تعلیق وجود دارد که اگر بدان پرداخته نشود ممکن است داستان آن برای همیشه ناگفته بماند. این بود که لیتین را قانع کردم که یک هفتهی تمام به پرسشهای من جواب دهد و در گفتوگویی با من که نوار اصلیاش بیش از ۱۸ ساعت طول میکشد شرکت کند. این گفتوگو در بر دارنده خاطرهی کامل این ماجرای انسانی است، با همهی مسائل حرفهای و سیاسیاش که فشردهای از آنها را در ده فصل آوردهام.
قسمتی از کتاب ماجرای اقامت پنهانی میگل لیتین در شیلی:
جمعهی دومین هفته ماموریت ما، فرانکی و من تصمیم گرفتیم روز بعد را با گشت و گذار با اتومبیل در داخل کشور شروع کنیم و پیش از هر جا به کونسپسیون برویم. تا اینجا همهی کارهای مربوط به سانتیاگو را انجام داده بودیم مگر برخی ملاقاتها با رهبران زیر زمینی یا یا علنی، و فیلمبرداری در داخل کاخ مونهدا.
برای رسیدن به بخش اول مقدمات پیچیدهای لازم بود و النا با همشمندی ستایش انگیزی سرگرم تهیه همین مقدمات بود. ولی فیلمبرداری در داخل کاخ ریاست جمهوری، علی الاصول پذیرفته شده بود، گیرم اجاره نامهی کتبیاش را هفتهی بعد به ما میدادند.
این بود که فرانکی و من برای اتمام کار در ولایات وقت داشتیم. به همین منظور، به گروه فرانسوی تلفن کردیم که به محض پایان گرفتن کارش در شمال به سانتیاگو برگردد و با گروه هلندی هم تماس گرفتیم که کارش را در جنوب تا بندر پوتر تو مونت ادامه دهد و همان جا منتظر دستورهای بعدی بماند. من نیز به سهم خود میبایست کارم را با گروه ایتالیایی دنبال کنم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.