قطبنمای برنجی
درباره نویسنده الن باتلر:
الن باتلر نویسندۀ کتاب قطبنمای برنجی، رمان نویس پرفروشی است که با نوشتن تعلیق تحسین شده و رمان های عاشقانه برنده جایزه در ماه مه – اولین معمای کارینا کاردینال ، در مورد یک لابیست باهوش دی سی با ذکاوت تیز، و کنجکاوی برای رقابت با جسیکا فلچر، شد. کنجکاوی کارینا او را یکی پس از دیگری به سمت ماجراجویی سوق می دهد که گاهاً خود یا کسانی را که دوست دارد به خطر بیندازد. الن همچنین نویسنده تعلیق تاریخی پرفروش، قطب نما برنجی در مورد یک جاسوس زیبای آمریکایی است که پوششش در پشت خطوط دشمن دمیده شده است. او به شب فرار می کند و به تنهایی باید با عقل زندگی کند تا از دستگیری فرار کند و به امنیت نیروهای متفقین برسد. عاشقانه های برنده جایزه الن از سری عشق، سبک کالیفرنیا است که شامل قلب طراحی، برنامه ریزی برای عشق و هنر محبت است.
درباره کتاب قطبنمای برنجی:
نقد کتاب منهتن: “باتلر از منظری که به ندرت سرگرم میشود، یک رمان کاملاً جذاب ایجاد کرده است. شخصیت قهرمان او نه تنها با عمق و انسانیت بسیار زیاد ترسیم شده است، بلکه شخصیتهای فرعی او نیز بسیار زیبا و جالب هستند. این یک خواندن جالب است که خواننده را تا دیر وقت نگه میدارد. شب نمیخواهم آن را زمین بگذارم. من منتظر بسیاری از ماجراهای دیگر با لیلی سنت جیمز هستم! “
مجله ایندتل: “کتاب قطب نمای برنجی باید به عنوان یکی از بهترین کتابهای این دهه رتبه بندی شود! خانم باتلر با هنر نوشتن، با درک زیبایی از تاریخ، از خود پیشی گرفته است. لیلی سنت جیمز یک قهرمان قهرمانانه درخشان است. … طرح بسیار شدید است و کاملاً خواننده را به خود جلب میکند، شروع به اتمام کنید. “
قسمتی از کتاب قطبنمای برنجی:
« اسمش چیه؟!» شبح تاریک افسر اس اس بر روی قربانیاش سایه افکنده بود. و همچنان در حال فریاد کشیدن بر سر مردی بود که در بالکن طبقه سوم داشت عقب عقب میرفت. افسر به زبان آلمانی ادامه داد: «ما میدونیم که شما برای هم پیام میفرستادین. بگو رابطتون کیه؟»
لنز با آن موهای جوگندمیاش همچون یک موش وحشت زده میلرزید. پشتش به من بود و من هم آنقدر از او فاصله داشتم که نمیتوانستم پاسخ زیرلب او یا سؤال بعدی آن نازی را بشنوم. کت پشمی تیره رنگم را محکم تر به دور خودم پیچیدم و بیشتر در سایه درگاه آن آپارتمان فرورفتم. درست روبهروی خیابانی که رابط من آنجا تحت بازجویی قرار گرفته بود. صدای تپش قلبم در گوشهایم طنین افکن شد. نفسم را نگه داشتم بلکه بتوانم حرفهایشان را بشنوم. یک مرسدس بنز سیاه که چراغهای جلویش روشن بود، مقابل خانه لنز قرار داشت. بدون شک، سربازان ام اس با همان خودرو آمده بودند. ساکنان ساختمانهای اطراف بدون اینکه چراغی روشن کنند، پشت درهای بسته، خود را از ترس جمع کرده و خداخدا میکردند اس اس بر در آنها نکوبد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.