قاتل آجری (مشاهیر مرگ)
درباره نویسنده هارولد شکتر:
هارولد شکتر (Harold Schechter) نویسنده کتاب قاتل آجری، (متولد ۲۸ ژوئن ۱۹۴۸) یک نویسندهی جنایی امریکایی است که تخصصش خلق رمانهایی است که در آنها قتلهای زنجیرهای زمینهی اصلی روایت است. شکتر پروفسور ممتاز در کالج کوئینز دانشگاه نیویورک است، جایی که ۴۲ سال در آنجا کلاسهای ادبیات امریکایی و نقد اسطوره تدریس کرده است. مقالات شکتر در نشریات متعددی از جمله نیویورک تایمز، وال استریت ژورنال، لسآنجلس تایمز و اینترنشنال هرالد تریبون منتشر شده است.
شکتر علاوه بر کار خود بهعنوان یک مورخ جنایی، نویسندهی مجموعهای از رمانهای پلیسی تحسینشده براساس آثار ادگار آلن پو است. او با نام مستعار اچ سی چستر «سهگانهی خانهی کنجکاوی» را نیز به همراه دخترش، لورن الیور نوشته است. اولین کتاب از این مجموعه، «خانهی کنجکاوی: سر کوچکشده» (۲۰۱۶)، نامزد دریافت جایزه ادگار در بخش «بهترین معمای نوجوانان» شد.
این نویسنده علاوه بر آثار جنایی و داستانهای رازآلود، آثار زیادی دربارهی فرهنگ عامه نوشته است. در فولکور و هنر عامهپسند، او رابطه بین سرگرمیهای تجاری معاصر و کهنالگوهای روایی فولکور سنتی را بررسی میکند. «سرگرمیهای وحشیانه: تاریخچه فرهنگی سرگرمیهای خشونتآمیز»، بحثهای کنونی دربارهی خشونت رسانهای را در یک زمینهی تاریخی گسترده قرار میدهد. این کتاب با بررسی همهچیز از تصنیفهای قتل دوره ویکتوریایی گرفته تا تولیدات گراند گیگنول در قرن نوزدهم، این استدلال تا حدی متضاد را مطرح میکند که سرگرمیهای رایج امروزی نسبت به انحرافهای وحشتناک گذشته ظاهراً ورسیونی خشونتآمیزتر هستند.
پابلیشر ویکلی شکتر را «متخصص قتلهای زنجیرهای» و «نویسندهای ماهر» نامیده و توانایی او در چیدمان مستندات و خلق روایتهای جذابی از قتل و اغواگری را ستوده است. بوکلیست آثار او را «شرح درجه یکی از جنایات» توصیف کرده و جیمز پولک، منتقد نیویورک تایمز دربارهی رمانهای این نویسنده مینویسد: «آثاری با مقدماتی سرگرمکننده که درنهایت به روایاتی غنی منتهی میشوند.»
درباره کتاب قاتل آجری:
قسمتی از کتاب قاتل آجری:
میکی و دوستپسرش، سید شَپس، از جیمی استقبال کردند. سید شپس متأهل بود، پسری چهارساله داشت و در همان کاباره مجری بود. وسایل جیمی را به اتاق مادرش در طبقهٔ پنجم هتل دِوونشایر بردند که دو چهارراه بیشتر با مرکز تفریحی و تجاری شیکاگو فاصله نداشت. بعد از آن میکی و شپس جیمی را به سینما بردند، روی دریاچهٔ میشیگان قایقسواری کردند و در رستورانی پرزرقوبرق شام خوردند. جیمی بعدها گفت «مثل شاهزادهها شده بودم.» حوالی ساعت ۷ شب، شپس آن دو را به هتل رساند و خداحافظی کرد و رفت. میکی کنار پسرش روی تخت دراز کشید و برایش ساندِی فانیز خواند تا اینکه جیمی خوابش برد.
چند ساعت بعدبنا بر تخمین پزشکی قانونی، حوالی ۱ بامداد جیمی با تکانهای شدید تخت از خواب بیدار شد. بعدها به پلیس گفت: «یک مرد سیاهپوست گنده نشسته بود روی مامان و با یک وسیلهای هی میزد کنار گوشش و من هم فهمیدم دارد مامان را اذیت میکند. بعد دستهایش را گذاشت رو گلوی مامان و همانجا نگه داشت. مامان اصلاً تکان نمیخورد و من هم ترسیده بودم.»
مرد از روی تخت بلند شد، سمت میز آرایش رفت، کشوها را گشت و کیف پول میکی را پیدا کرد. جیمی بعدها تعریف کرد «یک عالمه پول برداشت و از پنجره رفت بیرون. از ترس نتوانستم بلند شوم. مامان جوابم را نداد و من هم خوابم برد.»
جیمی سر صبح بیدار شد. «معلوم بود مامان یک مشکلی دارد، چون بالش خونی بود و مامان هم خیلی ساکت بود، برای همین پا شدم، لباسهایم را پوشیدم و رفتم پایین.»
مسئول شیفت جوانی به نام الوین ریچاردسون بود. جیمی نزد او رفت و گفت: «یکی مامانم را خفه کرده. بالش پر از خون است. به مامانبزرگم توی ویلکسبار زنگ بزنید. دیگر نمیخواهم پیش مامان بمانم.»
ریچاردسون بلافاصله به مدیر هتل اطلاع داد و او هم پلیس را خبر کرد.
پلیس جسد بیجان میکی را ولو روی تخت پیدا کرد. کنار سرش آجری خونآلود بود که درنتیجهٔ آن حملهٔ فجیع از وسط شکسته بود.
باتوجهبه گذشتهٔ پرفرازونشیب روابط جنسی کسلبهقول شیکاگو تریبیون «روابط گسترده و همهجانبه با مردان» فهرستی بلندبالا از مظنونان درست شد و نام سید شپس هم در صدر فهرست قرار گرفت. گرچه شپس آفریقاییآمریکایی نبود و با توصیف جیمی جور درنمیآمد، پلیس معتقد بود شاید «قاتل هواخواه حسودی بوده که صورتش را سیاه کرده تا وانمود کند یک سیاه، بهقصد تعرض و سرقت، این جنایت را مرتکب شده است.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.