فینلی داناوان کلکش را میکند
درباره نویسنده ال کاسیمانو:
ال کاسیمانو (Elle Cosimano) نویسنده کتاب فینلی داناوان کلکش را میکند، نویسنده پرفروش USA Today، برنده جایزه بین المللی هیجان انگیز و نامزد جایزه Edgar® است. از رمانهای تحسینشده او برای بزرگسالان میتوان به «تقریباً از بین رفته»، «دود نگه داشتن»، «درخت رنجبر» و «فصول طوفان» اشاره کرد. اولین رمان Elle برای بزرگسالان، Finlay Donovan Is Killing It، مجموعهای رازآلود معاصر شوخآمیز و سریع را آغاز کرد که یکی از انتخابهای مجله مردم و یکی از بهترین کتابهای کتابخانه عمومی نیویورک در سال 2021 بود. علاوه بر نوشتن رمان برای نوجوانان و بزرگسالان، مقالات او در هافینگتون پست و تایم ظاهر شده است. کوزیمانو با همسر و دو پسرش در ویرجینیا زندگی میکند.
درباره کتاب فینلی داناوان کلکش را میکند:
فینلی دونوان یک مادر مجرد دو فرزند است و رمان نویسی در حال مبارزه است. وقتی شنیده میشود که فینلی در سر ناهار درباره داستان رمان تعلیق جدیدش با مأمورش صحبت میکند، او را با یک قاتل قراردادی اشتباه میگیرند و ناخواسته پیشنهادی را میپذیرد که از شوهر مشکلدارش خلاص شود تا زندگی خود را تامین کند. . . به زودی، فینلی متوجه میشود که جنایت در زندگی واقعی بسیار دشوارتر از همتای خیالی آن است، زیرا او در یک تحقیق قتل در زندگی واقعی درگیر میشود.
کتاب «فینلی داناوان کلکش را میکند» اولین سری از سری جدید درخشان ال کوسیمانو، نامزد جایزه YA Edgar شده است. خواندن کتاب ال کوسیمانو لذت بخش است که با تمام وجود در به تصویر کشیدن سرخوردگیها و پیروزیهای مادری در تمام آشفتگی، شادی و لحظههای صمیمانهاش شما را همراه خواهد کرد.
قسمتی از کتاب فینلی داناوان کلکش را میکند:
میگویند بیشتر مادرها ساعت هشت صبح هر روز عادی یا غیر عادی قادر به کشتن کسی هستند آن صبح سه شنبه مذکور، هشتم اکتبر، بنده ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه آماده قتل بودم اگر تا به حال برایتان پیش نیامده که بخواهید پوشک پسر دوسالهتان را که شربت تقویتیاش روی سراسر صورتش پخش شده عوض کنید و همزمان به دختر چهار ساله تان که می خواهد برای مهدکودک موهایش را کوتاه کند برسید به پرستار بچه هایتان که قرار بوده بیاید و نیامده فکر کنید و دانه های قهوه پخش شده روی زمین را چون به خاطر خواب آلودگی یادتان رفته فیلتر قهوه ساز را بگذارید ــــ جمع کنید، پس بگذارید این حال را برایتان توصیف کنم.
واقعاً آمادگی کشتن یک نفر را داشتم. مهم نبود چه کسی!
دیرم شده بود.
مدیر برنامهام سوار قطار گرند سنترال به یونیون استیشن بود؛ قرار بود در رستورانی که واقعاً از پس هزینه هایش برنمی آمدم با او ملاقات کنم تا در مورد کتابی که مهلت تحویلش رسیده بود اما علی رغم سه بار شروع کردنش به جایی نرسیده بودم و به احتمال زیاد هم هیچ وقت تمامش نمی کردم صحبت کنیم… می دانید که چرا؟ به اطرافم نگاه کنید. دلایل کاملاً مشخص هستند.
خانه ما در ساوث رایدینگ به قدری به شهر نزدیک بود که زمانی که قرار را برای ساعت ده تنظیم کردم فکر کردم حتماً به آن می رسم. البته به قدر کافی از شهر دور بود که برخی از شهروندان عاقل عروسکهایی با سایز بزرگ خریده…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.