فلسفه، سیاست و خشونت
درباره نویسنده رضا داوری اردکانی:
رضا داوریاردکانی نویسنده کتاب فلسفه، سیاست و خشونت، زادهٔ ۱۳۱۲، فیلسوف و متفکر ایرانی و استاد بازنشستهٔ گروه فلسفهٔ دانشگاه تهران است. داوری اردکانی از بدو تأسیس فرهنگستان علوم (۱۳۶۸) عضو پیوستهٔ فرهنگستان علوم است و از سال ۱۳۷۷، ریاست این فرهنگستان را بر عهده دارد. او از چهرههای شاخص در حوزهٔ نظریهپردازی فرهنگی و اندیشهٔ فلسفی ایران به شمار میآید. او همچنین عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی علمی مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی است. داوری اردکانی همچنین از اعضای هیئت مؤسس انجمن فلسفه میانفرهنگی ایران و یکی از اعضای هیئت مدیرهٔ این انجمن نیز است.
درباره کتاب اسطورهی سوفیا:
داوری اردکانی در این کتاب سعی میکند به این اتهام که برخی فلسفهها خشونت را توجیه میکنند پاسخ دهد. کتاب فلسفه، سیاست و خشونت برای نخستین بار در سال ۱۳۸۵ منتشر شده است.
کتاب در دوازده مجلس گفت و شنود، به نسبت میان فلسفه و خشونت و نقش میانجی سیاست در این میان میپردازد. نویسنده کتاب، فلسفه را سخن نابهنگام میداند و معتقد است که زبان نقادانه فلسفه با زبان سیاست و علم تفاوت بنیادی دارد و احکام این دو را نباید با یکدیگر خلط کرد، از سویی نباید از فلسفه انتظارات بیجا و زیاده از توان داشت. داوری اردکانی میگوید: در فلسفه حقیقی شأن آزادی حفظ میشود، اما فلسفهای که دنباله روی سیاست شود، فلسفه نیست بلکه ایدئولوژی است.
بحث خشونت، خشونت ورزی و ترویج خشونت، بحثی ست که همواره در تاریخ فلسفه بر سر آن اختلاف نظر فراوانی بوده است. از یونان باستان تا امروز جدال بر سر خشونت و چند و چون آن در میان فیلسوفان، اهل فلسفه، علمای علوم اجتماعی و سیاست وجود داشته است. رضا داوری اردکانی در کتاب «فلسفه، سیاست و خشونت» ابتدا نسبت به کسانی که او و اندیشهاش را مروج خشونت میدانند عکسالعمل نشان میدهد و مدعی میشود که خشونت موجود در تاریخ و زندگی انسانها را نمیتوان به اشخاص نسبت داد و این و آن را به خاطرش مقصر دانست.
اردکانی مصداقهایی از افلاطون تا سعدی و مارکس پیش میکشد و تحلیل میکند که ساحت سیاست و فلسفه دو حوزهی زبانی و نقادی جدا هستند که در یک راستا حرکت نمیکنند و فلسفه سعیش این است که بتواند به قدر توانش بر سیاست تاثیر بگذارد. داوری اردکانی در این کتاب سعی کرده مسئلهی خشونت و نسبتش با فلسفه و سیاست را تبیین کند. او در مقدمهی کتاب، اهل فلسفه و خودش را از اتهام آموزگاری خشونت مبرا میخواند و متذکر میشود که اگر اهالی قدرت و سیاست خشونت را از فیلسوفان آموختهاند، چرا آنها که مدعی این سخناند، نمیروند درس رحمت و مهربانی بدهند تا دیگران یاد بگیرند و به کار بندند؟
قسمتی از کتاب فلسفه، سیاست و خشونت:
دوست جوانی از من پرسید که آیا خشونت را توجیه میکنم.
گفتم: چرا چنین سؤالی میکنی؟ آیا سخنی از من در توجیه خشونت شنیدهای یا خواندهای؟
گفت: نه، اما کسی گفته است که کار شما توجیه خشونت حکومت است.
گفتم: کسی که چنین ادعایی کرده یا اتهامی وارد آورده است، لابد باید مورد یا موارد این توجیه را نشان داده باشد.
گفت: نه.
گفتم: شما چرا به گفته کسی که به دیگری افترا میبندد و هیچ دلیلی برای گفته و اتهام خود نمیآورد اعتنا میکنید؟
گفت: یکی گفته و بسیاری آن را پذیرفتهاند، من چگونه از کنار آن بیاعتنا بگذرم؟
گفتم: آنها که پذیرفتهاند لابد خود دلیلی بر صحت گفته یافتهاند و میتوانند به دیگران بگویند.
گفت: از بعضی از آنها پرسیدهام که دلیلشان چیست، ولی آنها هم دلیلی نداشتهاند.
گفتم: اینکه کسی به دیگری بهتان ببندد یک امر عادی است، اما اگر جمعی از مردم تهمتی را که به کسی میزنند بدون تحقیق بپذیرند از راه خرد بیرون رفتهاند.
گفت: مگر شایعه باید راست باشد که مردم آن را بپذیرند؟
گفتم: شایعه در جو غوغا رشد میکند و آن را با بحث و نظر قیاس نباید کرد…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.