عشق اول من
درباره نویسنده ایوان کلیما:
ایوان کلیما متولد (۱۴ سپتامبر ۱۹۳۱) در پراگ است. او نویسنده، مقالهنویس، نمایشنامهنویس و روزنامهنگار اهل جمهوری چک است.
او سالهای دوره کودکی خود را در ترزین اشتات گذراند. کلیما در ۷۹ سالگی در گفتگویی که با مجله مهرنامه کرد دربارهٔ زندگی آن سالها گفته است «در ترزین اشتات که من سه سال و نیم آنجا بودم اتاق گاز نبود. با این حال صدها جسد دیدم. در آنجا مرگ یک تجربه روزانه بود. من به مرگ عادت کرده بودم و حتی دست کشیدن به یک جسد دیگر هیجانی برای من نداشت.»
بعد از بهار پراگ بسیاری از آثار او و دوستانش ممنوعالانتشار شدند. با این حال از چک خارج نشد و به گفته خودش کنار شادیها و غمهای هموطنانش ماند. یک سال قبل از بهار پراگ نیز به دلیل انتقادهایش از حکومت کمونیستی چکسلواکی بازداشت شد.
او سال ۱۹۶۹ برای یک ترم به دعوت از دانشگاه میشیگان آمریکا برای تدریس به این کشور رفت. یک سال بعد دوباره به پراگ بازگشت و به نوشتن نمایشنامه و داستان پرداخت. اما این آثار تا سال ۱۹۸۹ فقط در خارج از چکسلواکی منتشر میشدند. کلیما سال ۲۰۰۲ توانست جایزه فرانتس کافکا را به خاطر یک عمر فعالیت ادبی از آن خود کند.
ایوان کلیما با کتاب روح پراگ در ایران معرفی شد. سال ۱۳۸۷ نسخه فارسی این کتاب همزمان از سوی دو ناشر با نامهای انتشارات آگه و نشر نی منتشر شد. غیر از روح پراگ که خشایار دیهیمی نیز آن را ترجمه کرده است. مترجم بقیه آثار کلیما در ایران فروغ پوریاوری است. کلیما اکنون در کنار میلان کوندرا و واسلاو هاول یکی از بزرگترین نویسندگان ادبیات چک به شمار میرود که عمده آثارش دربارهٔ تاریکیهای دوره حکومت دیکتاتورها بر مردم است.
درباره کتاب عشق اول من:
این چهار گروه از داستانهای ظریفین و تغزلی در مورد عشق، وسواس و دلسردی یکی از قهرمانان را از دوران پسران جنگ جهانی دوم در یک محله یهودی نشین چک دنبال میکند. تا به عنوان یک دانش آموز و نویسنده مشتاق تحت رژیم کمونیست زندگی کند. كلیما (كشتی به نام امید) كه آثارش در چكسلوواكی ممنوع است. مضمون عشق محكوم را به سیاست سیاستهای ابلهانه میزند. شخصیت اصلی “میریام” با ارائه یک جیره مخصوص شیر در محله یهودی نشین، ابراز ارادت به راوی را نشان می دهد. وقتی او دیگر شیفته نشود، او میآموزد که “رنج بردن و دوست داشتن بهتر از این بود که بدون عشق شاد باشد”. این درس برای پسر عموی او نیز صدق میکند. که در اواخر داستان با همسر جدید خود به یک اردوگاه کار اجباری تبعید شده است.
در “کشور من” جنایات جنگ اخیر مورد تأمل قرار گرفته و جلال و خطرات کمونیسم تازه تاسیس شده سنجیده میشود. راوی درون نگر میآموزد که یک زن مسن “میتواند برای من آرزو کند و با دیگری عشق بورزد و برای دیگری گریه کند … اما زندگی به این شکل بود. به یادماندنی ترین “بازی حقیقت” است. جایی که قهرمان اصلی یک ضرر بیگناه را متحمل میشود: او هم خیانتهای معشوق اول خود، یک دروغگو دمدمی مزاج، اجباری اما جذاب و یک رهبر کمونیست چک استبدادی و کاریزماتیک را کشف میکند. صدای منحصر به فرد، گمراه کننده و تصویری تیزبین و حسی، این قصهها را با قدرت مست کننده غوطه ور میکند.
قسمتی از کتاب عشق اول من:
نزدیک باشگاه لیبن سوکول سوار تراموای خط ۱۴ شدم، سه شاخه گل میخک در دستم بود که در گرمای بعد از ظهر داشت به سرعت میپژمرد. دختری که نزدیک یک سال با او بیرون میرفتم و در خلال این مدت دو بار ترکم کرده بود و دوبار به طرفم برگشته بود، سر قرار نیامده بود. احتمالا تصمیم گرفته بود برای سومین بار ترکم کند.
مدتی بود که به عبث سعی میکردم نگذارم یقینهایم فرو بریزد. بعد از خاتمه یافتن جنگ، که چون ماری سمی در سراسر دوران کودکیام ادامه یافته بود، به نظر میآمد که عصر تازهای شروع میشود. عصری که پایان تمام رنجها و بی عدالتیها را خواهد دید. و ناخودآگاه آرزوی بازگشت به پاکی و سادگی و اعتقاد به ذات مهربان دنیایی را داشتم. که در آن خیر بر شر پیروز میشود و حقیقت همیشه پیروز است.
اگر آدم چیزی را با تمام وجود آرزو کند، به آم خواهد رسید و من هم به آنچه میخواستم رسیدم. در یک چنین دنیایی زندگی میکردم. وارد سرزمین موعود شده بود و از این آگاهی ساده که دیگر مجبور نبودم در ترس مدام از محکومیت نهایی زندگی کنم. بی غم و شاد بودم. نفهمیده بودم زمان محکومیتها بار دیگر فرا رسیده است.
اما بعد، چند روز بعد از مرگ فرمانده کل قوای بسیار نامدار، شش مرد امنیتی به سراغمان آمدند تا پدرم را دستگیر کنند. از آن به بعد دیگر او را ندیده بودیم. او که به جرایم اقتصادی حیرت انگیزی متهم شده بود. نزدیک چهار ماه در زندانی در آن طرف کشور انتظار کشید تا پروندهاش برای محکمه رو بیاید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.