شفای آب
درباره نویسنده سوفی مکینتاش:
سوفی مکینتاش (Sophie Mackintosh) نویسنده کتاب شفای آب، (متولد 1988) داستان نویس و داستان کوتاه نویس انگلیسی است. اولین رمان او، شفای آب، نامزد جایزه Man Booker 2018 شد. مکینتاش در جنوب ولز متولد شد و در پمبروکشایر بزرگ شد. هنگامی که او شروع به نوشتن کرد، تمرکز اولیه او بر شعر بود، اما گرایش به داستان نثری داشت، که او در طول مشاغل مختلف در طول 20 سالگی ترکیب شده است. او دوزبانه است و از اسطورههای ولزی و آنجلا کارتر به عنوان الهانات خود یاد میکند. مکینتاش از دویدن و غذا خوردن لذت میبرد و از سال 2018 روی دومین رمان خود کار میکند.
درباره کتاب شفای آب:
کینگ با مهربانی قلمرویی را برای همسر و سه دخترش، گریس، لیا و اسکای اختصاص داده است. اینجا در جزیره او، زنان از هرج و مرج و خشونت مردان در سرزمین اصلی محافظت میشوند. مناسک فرقه مانند و درمانهایی که آنها تحمل میکنند آنها را از سمیت گسترش یک دنیای تحقیرکننده محافظت میکند.
اما وقتی کینگ ناپدید میشود و دو مرد و پسری به ساحل میآیند، دنیای امن خواهران شروع به گشودن میکند. در طول یک هفته داغ، یک بازی روانشناختی موش و گربه اجرا میشود. تنشهای جنسی و رقابتهای خواهر و برادر شعلهور میشوند، زیرا خواهران مجبور میشوند با تهدید بیشکلی که غریبهها نمایندگی میکنند مقابله کنند.
شفای آب که اولین بازی هیجانانگیز و هیجانانگیز است، یک فمنیست انتقامجویانه شاعرانه است که انعکاسی شگفتانگیز از زمانه ماست.
قسمتی از کتاب شفای آب:
روزگاری پدری داریم، اما پدرمان بیاینکه حواسمان باشد میمیرد.
اشتباه است اگر بگوییم حواسمان نیست. فقط در آن بعد از ظهری که او میمیرد، سرمان گرم کار خودمان است. هوا گرمای نابهنگامی دارد. طبق معمول مشغول جروبحث با همیم. مادر به تراس میآید و با تکان دادن دستش – حرکتی سریع در هوا – مشاجرهی ما را متوقف میکند. سپس، تکه پارچههایی روی صورتمان میاندازیم و دراز میکشیم، سعی میکنیم فریاد نزنیم و او میمیرد، بیآنکه هیچ یک از ما زنها شاهد مرگش باشیم؛ بیآنکه همراهیاش کنیم.
ممکن است خودمان او را راهی کرده باشیم؛ که آن نیرو علیرغم تلاشمان برای فرونشاندنش، از تنهایمان خارج و تبدیل به مهى غليظ شده و سراسر خانه و جنگل و ساحل را پر کرده باشد. همان جا بود که برای آخرین بار او را دیدیم. حولهای روی زمین پهن کرد و به موازات دریا، صاف روی ماسهها دراز کشید. داشت استراحت میکرد؛ عرق بالای لبش و روی سر طاسش جمع شده بود.
جست و جو وقتی برای صرف شام حاضر نمیشود شروع میشود. مادر با یک حرکت بازو، از روی نگرانی، غذا و بشقابها را از روی میز به زمین میریزد و ما اتاقهای تمام نشدنی خانه را میگردیم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.