سنت ایروین و زستراتزی
درباره نویسنده پرسی شلی:
پرسی شلی (Percy Shelley) نویسنده کتاب سنت ایروین و زستراتزی، با نام کامل پرسی بیش شلی(Percy Bysshe Shelley) (زادهٔ ۱۷۹۲ مرگ ۱۸۲۲) شاعر غزلسرای انگلیسی بود. او در خانوادهای نجیبزاده و نامدار زاده شد. آموزشش را پدرش و سپس کشیشی به نام ادواردز به عهده گرفتند. همچنین از سوی مادر با شعر انگلیسی آشنا شد. جو سیاسی خانوادهاش در آینده و بر چامههایش اثر نهاد. در ده سالگی او را به دبستان فرستادند. در ۱۸۰۴ روانهٔ مدرسهٔ ایتون که چند عمویش در آنجا آموزگار بودند شد. در طول شش سال آموزش در این مدرسه دانش آموزی کامیاب بود ولی با همکلاسیهایش مشکل داشت و آنها بدو لقب شلی دیوانه را داده بودند. پس از چندی به نشر اثرهای نظم و نثر خود پرداخت و در این راه پدربزرگش وی را یاری داد. او چند داستان نوشت.
او در زمینهٔ شعر دلبستهٔ والتر اسکات و تامس گری بود. در هجده سالگی به دانشگاه آکسفورد رفت و در آنجا با تامس جفرسون هوک آشنا شد که او به شلی در کارهایش یاری بسیار نمود. بیشتر شعرهای او میان سالهای ۱۸۱۲ تا ۱۸۱۳ سروده شد و در آن زمان به چاپ نرسید ولی همسر اولش هریت آنها را گردآوری نمود.او از جمله رومانتیکهای گیاهخوار بود و در سال ۱۸۱۳ نوشتاری با عنوان «دفاعیهای از تغذیهی طبیعی» در حمایت از گیاهخواری و حقوق حیوانات نوشت. نخستین اثر منظوم او ملکه ماب نام داشت که در آن زمان شاعری چون لرد بایرون آنرا تأیید نمودند. او چند سفر هم به ایتالیا و ایرلند رفت.
او بعد ها با مری شلی، ازدواج کرد. سرانجام هنگامی که با چند تن از دوستانش به خلیج اسپزیا رفته بود در آب غرق شد و پیکرش را چند روز پس آن در کرانهٔ دریا یافتند. تن او را سوزاندند و خاکسترش را به کلیسای پرتستان رم سپردند.
درباره کتاب سنت ایروین و زستراتزی:
«سنتایروین و زستراتزی» دربرگیرنده دو داستان بلند با نامهای «سنت ایروین یا روزنکروتسیان» و «زستراتزی» است. اینداستانها سال ۱۸۱۰ نوشته و با یکسال فاصله از هم منتشر شدند. ترجمه فارسی آنها هم براساس نسخهای انجام شده که سال ۱۹۹۳ توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد منتشر شده است.
پرسی شلی خالق ایندو داستان نویسنده و غزلسرای انگلیسی است که سال ۱۷۹۲ متولد شد و ۲۹ سال عمر کرد. او را بهخاطر سرودن غزلهای معروفش بیرقیب میدانند. شلی بهخاطر نوشتههای سیاسی اجتماعی و غزلهایش شناخته میشود اما دو داستان هم دارد که در ژانر وحشت جا دارند و ترجمهشان در مجموعه پیشرو چاپ شده است. او پس از مرگ همسر اولش هریت وستبروک با مری شلی خالق داستان وحشتناک «فرانکشتاین» ازدواج کرد. البته مری شلی فرانکشتاین را سالها بعد نوشت. زندگی مشترک این دو هم تا پایان عمر پرسی یعنی ۶ سال دوام داشت. به اینترتیب از دید برخی از منتقدان و کارشناسان تاریخ ادبیات، خالق اصلی «فرانکشتاین» پرسی شلی است نه مری شلی.
خالق دو داستان مورد اشاره، از نظر اخلاق تاثیر زیادی روی کارل مارکس داشته است. همچنین نوشتههایش درباره مبارزات بدون خشونت، بر افکار و اندیشههای لئو تولستوی و مهماتما گاندی هم تاثیر داشته است. اینشاعر انگلیسی روز ۸ ژوئیه ۱۸۲۲ در حالیکه کمتر از یکماه دیگر وارد سیسالگی میشد، سوار بر قایق بادبانی خود در مسیر خانه گرفتار طوفانی شدید و غرق شد. پیکرش هم ۱۰ روز بعد به ساحل رسید و از روی لباسهایش شناسایی شد.
داستان «سنت ایروین یا روزنکروتسیان» درباره مردی به نام وولفشتاین است که از بدِ حادثه بین طوفان کوههای آلپ، به گروهی راهزن برخورد میکند. سردسته راهزنان از او خوشش میآید و میخواهد با آنها همراه شود. وولفشتاین، که مسیر دیگری در زندگی نمیبیند، به راهزنان میپیوندد و با آنها دست به غارت میزند. تا اینکه شبی بابت جرمهایی که مرتکب شده، خود را ندامت میکند. در همین شب راهزنان کُنتی را میکشند و دختر زیباروی او را به اسیری میگیرند. وولفشتاین و رئیس راهزنان هر دو عاشق دختر کنت میشوند. وولفشتاین تنها راه به دست آوردن دختر را مرگ رئیس میبیند و …
«زستراتزی» هم داستان قانونشکنی بهنام پیِترو زستراتزی است که میخواهد از نابرادریاش بهنام ورتزی انتقام بگیرد. پرسی شلی اینداستان بلند یا رمان را در ۱۷ سالگی نوشت.
قسمتی از کتاب سنت ایروین و زستراتزی:
اشتیاق وولفشتاین به مگالنا که زمانی سوزان و مفرط بود اکنون به بیزاری و مرز نفرت رسیده بود. البته میکوشید این احساس را از مگالنا پنهان دارد، لیکن با آنکه میکوشید، احساساتش هویدا بود. مگالنا را زنی میدانست مستعد موحشترین شرارتها؛ زیرا آن زن بیآنکه شرط کافی برای اغواگری به خباثت را داشته باشد، شرط لازم برای ورود به جاده تباهی را چنان داشت که نابودیِ دانسته و عامدانه آدمی دیگر را گناهی میانگاشت پیشپاافتاده. از دیگر سو، چه ناشی از رخوتی بود که وولفشتاین دچارش شده بود، چه ناشی از ارتباط روحیِ بس شفیقانهای که آنها را از جدایی در دوران حیات بازمیداشت، هرچه بود، وولفشتاین بهناگریز به دلبرش پیوند خورده بود، دلبری که در تباهی همسانش بود، گرچه سرستش نیکوتر بود. علاوه بر این، وولفشتاین در ابتدا تن به وسوسههای جنایت نداده بود، لیکن مقابل انگیزههایش از پا درآمده و حقیقتا با بیمیلی تسلیم قدرت وسوسهها شده بود. اما مگالنا، که به استقبال وسوسهها رفته بود، دیگر نمیکوشید نه بر وسوسههای جنایت فایق بیاید نه بر ندای فطرتی که آماده هجوم ولع نفسانی بود – بهتر است نام هوای نفسانی بر آن نگذاریم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.