سرقت ادبی
درباره نویسنده جین هنف کورلیتز:
جین هنف کورلیتز (Jean Hanff Korelitz) نویسنده کتاب سرقت ادبی، (زاده 16 مه 1961) رماننویس، نمایشنامهنویس، تهیهکننده تئاتر و مقالهنویس آمریکایی است.
درباره کتاب سرقت ادبی:
جیکوب فینچ بونر سابقاً رمان نویس جوان خوش آتیه ای بوده که اولین کتابش محترمانه به چاپ رسیده است. امروز مدرس درجه سه مقطع کارشناسی هنرهای زیباست و در تلاش است آنچه را از احترامش باقی مانده حفظ کند. او سالهاست ناکام مانده و هیچ چیز درخوری ننوشته است؛ چه برسد به اثری که از او چاپ شود.
وقتی ایوان پارکر، متکبرترین دانشجویش اعلام می کند که هیچ نیازی به کمک جیک ندارد، چون موفقیت طرح کتاب در دست انجامش قطعی است، جیک آماده می شود تا این رجزخوانی را همچون خودشیفتگی معمول فردی آماتور نادیده بگیرد، اما بعد… طرح ایوان را می شنود.
چیک به سیر نزولی حرف های خود باز می گردد و خودش را برای انتشار پردرخشش اولین رمان ایوان پارکر آماده می کند، اما چنین اتفاقی هرگز نمی افتد. او وقتی متوجه می شود که دانشجوی سابقش مرده است- احتمالاً بی آنکه هرگز کتابش را تکمیل کرده باشد- همان کاری را می کند که هر نویسنده محترمی با داستانی مانند آن می کرد. داستانی که بدون شک لازم است روایت شود.
در سال های کوتاه پیش رو تمام پیش بینی های ایوان پارکر به حقیقت می پیوندد، اما نویسنده ای که از این جریان لذت می برد جیک است. او ثروتمند، مشهور و تحسین شده است و کتابش را مردم سراسر دنیا خوانده اند، اما در بحبوحه زندگی جدید و باشکوهش ایمیلی به دستش می رسد، اولین شلیک حملاتی وحشتناک از سوی فردی ناشناس در آن آمده: «تو دزدی.»
جیک در تلاش برای شناخت حریفش و پنهان کردن واقعیت از خوانندگان و ناشرانش. شروع به تحقیق درباره دانشجوی درگذشته اش می کند تا اطلاعات بیشتری از او به دست آورد و آنچه کشف می کند هم او را به وحشت می اندازد و هم باعث شگفتی اش می شود. ایوان پارکر که بود و چگونه ایده رمان «بدون شک» موفق خود را به دست آورد؟ پشت این طرح واقعاً چه ماجرایی نهفته است و چه کسی آن را از دیگری دزدیده است؟
قسمتی از کتاب سرقت ادبی:
ریچارد پنگ هال در سال ۱۹۶۰ به محوطه دانشگاه ریپلی متصل شده بود، ساختمان بد ترکیبی از سنگهای معدنی سفید، پشت ورزشگاه سرپوشیده و کنار تعدادی خوابگاه شبانه روزی که برای دختران در سال ۱۹۶۶ کنار هم چیده شده بودند، درست همان زمان که دانشگاه ریپلی شروع به پذیرش زنان کرده بود. البته ناگفته نماند، در انجام این کار پیشگام بود. ریچارد پنگ، دانشجوی مهندسی، اهل کشور هنگ کنگ بود که احتمالاً بیشتر ثروت خود را مدیون دانشگاهی بود که پس از دانشکده ریپلی در آن تحصیل کرده بود، یعنی دانشگاه ام آی تی یا همان مؤسسه فناوری ماساچوست. آن دانشگاه با بنا کردن ساختمانی برگرفته از نام ریچارد پنگ، حداقل با آن میزان مبلغ اهدایی که در ذهن داشت، مخالفت کرده بود.
هدف اصلی ساختمان ریپلی، جا دادن برنامههای مهندسی بود – و هنوز هم با آن لابی پنجره دار که هیچ کس تا به حال در آن ننشسته و آن راهروهای طویل و ملال آور و آن سنگهای معدنی که روح انسان را میکشند، صفات متمایز کننده ساختمانهای علمی را دارد – اما زمانی که ریپلی در سال ۲۰۰۵ از شر مهندسی و کلاً تمام برنامه های علمی و علوم اجتماعی خلاص شد و خودش را به گفتۀ هیئت ناظران هیجان زده برای «مطالعه و تحقیق در زمینه انواع رشته های هنری و انسانی، آن هم در دنیایی که همچنان به آنها نیاز است و به طور فزاینده کم ارزشتر میشوند» وقف کرد، ریچارد پنگ هال به «اقامتگاه کوتاه مدت و آموزشگاه نیمه حضوری» کارشناسان ارشد هنرهای زیبا ادبیات داستانی شعر و ادبیات غیر داستانی شخصی (شرح حال نویسی) اختصاص داده شد.
بنابراین نویسندگانی که به ریچارد پنگهال آمدند در ساختمان کالج ریپلی، در این بیغوله عجیب و غریب ورمونت شمالی اسکان داده شدند. آن قدری نزدیک به قلمرو مشهور پادشاهی شمال شرقی تا نشانه هایی از ویژگیهای خاص آن را داشته باشد…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.