سربهسر دامپزشک نگذار
درباره نویسنده جیمز هرییت:
جیمز هرییت (James Herriot) نویسنده کتاب سربهسر دامپزشک نگذار، با نام اصلی جیمز آلفرد وایت (3 اکتبر 1916 – 23 فوریه 1995) که با نام هنری جیمز هریوت شناخته میشود، یک جراح دامپزشکی و نویسنده انگلیس بود که از تجربیات چندین ساله خود به عنوان یک جراح دامپزشکی برای نوشتن مجموعهای از کتابها که داستان آنها در مورد حیوانات و صاحبان آنهاست، استفاده کرد. او بیشتر با این آثار شبه اتوبیوگرافی شناخته شده است، که در سال 1970 با “حیف که حرف نمیزنند” آغاز شد، که مجموعهای از فیلمها و مجموعههای تلویزیونی را ایجاد کرد.
درباره کتاب سربهسر دامپزشک نگذار:
نیویورک تایمز: «این کتاب داستان واقعی و پُر کشش دکتر جیمز هرییت، دامپزشک انگلیسی شاغل در روستا،ست که طنز و قدرت داستانسرایی ذاتیاش، قلب خوانندگان امریکایی را بهشکلی منحصربهفرد به تسخیر درآورده است؛ گرم، لذتبخش، اغلب خندهدار…»
دیلی تلگراف: «او میتواند داستان خوبی را علیه خودش تعریف کند و لذت او از زیبایی روستایی که در آن کار میکند مسری است.»
این کتاب که جلد سوم مجموعهی شش جلدی نیمه خودزندگینامهی طنز دکتر جیمز آلفرد رایت، با نام ادبی جیمز هرییت، است وقایع دومین سال کار حرفهای او را در منطقه ی دِیلْز، در یورکشر انگلستان، به تصویر میکشد. گرچه این شش جلد بهنوعی یک مجموعه است، اما داستانها اساساً مستقلاند و فقط آشنایی با شخصیتهای معدود این مجموعه برای خواندن هر کتاب کفایت میکند.
شخصیت اصلی، یعنی خود نویسنده، دامپزشکی انگلیسی است که کار حرفهایاش را همزمان با دورهی رکود اقتصادی انگلستان، در منطقهی یورکشر در شمال کشور، آغاز میکند. کارفرمای او، زیگفرید فارنن، بهزعم نویسنده، دامپزشک ماهری است که سالها پیش درمانگاه دامپزشکیاش را خریده و از کمک برادر جوانتر و تازه فارغالتحصیلش، تریستان فارنن برخوردار است. بقیهی شخصیتها به جز چند نفر از جمله خانهدار و آشپزِ خانه، یعنی خانم هال، حسابدار درمانگاه به نام دوشیزه هارباتل و هلن اَلدِرسِن، که نویسنده حس متفاوتی به او دارد، فقط در یک یا دو داستان حضور دارند.
جیمز هریوت با دو سال تجربه در پشت سر خود، هنوز احساس ممتازی برای کار بر روی لنگرهای زیبای یورکشایر به عنوان دستیار دامپزشک در تمرین داروبی دارد. زمان ملاقات با بیماران ناخواسته بیشتر و گروهی غنی از صاحبان حمایت کننده است. این جلد سوم از خاطرات پر از داستانهای خندهدار رئیس غیرقابل پیش بینیاش زیگفرید فارنون، برادر دانشجوی جذابش تریستان، لذت برهزایی بهاری، گربهای شرور به نام بوریس و جیمز با هلن دوست داشتنی، مطمئناً طرفداران سرسخت را خوشحال میکند. خوانندگان جدید عناوین جیمز هریوت به طور یکسان.
قسمتی از کتاب سربهسر دامپزشک نگذار:
وقتی خُرخر شدید قفسهی سینهی سگ در گوشی طبی پیچید، یک آن به وضوح و با نگرانی متوجه شدم احتمالاً سگی به این بزرگی به عمرم ندیدهام. در تجربهی محدود قبلیام، بیشک بعضی سگهای تازی ایرلندی قدشان بلندتر و چندتایی از نژاد بول ماستیف شاید پهنتر از این بودند. اما از نظر وزن خالص این یکی حرف اول را میزد. اسمش کلنسی بود.
برای سگ یک مرد ایرلندی، اسم خوبی بود و جو مولیگان به رغم سالها زندگی در یورک شر، خیلی ایرلندی بود. جو سگش را بعد از ظهر به درمانگاه آورده بود و وقتی آن هیکل درشت پشمالو توی راهرو خوش خوشک راه میرفت و تقریباً راهرو را مسدود کرده بود یاد اوقاتی افتادم که در مزارع داروبـی بـه چالاکی و با خوش قلبی به وظیفهی مراقبت از حیوانات کوچکتر تن میداد. سگ خوب و مهربانی بود.
اما حالا آن صدای ترسناکی که از قفسهی سینهی بزرگش بلند میشد مثل آوای دور دست طبلی بود که غاری زیرزمینی میپیچید و گوشی که روی دندههایش بالا و پایین میپرید صدا اوج میگرفت و لبهایش روی دندانهای بزرگش طوری میلرزید که انگار باد ملایمی آنها را تکان میداد. همان موقع بود که فهمیدم نه تنها کلنسی خیلی درشت است بلکه وضعیت من که کف اتاق زانو زده بودم و گوش راستم فقط چند سانتیمتر با دهانش فاصله داشت بیش از حد آسیب پذیر است. بلند شدم و گوشی را داخل جیب گذاشتم سگ نگاه سردی به من انداخت…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.