زن گمشده
درباره نویسنده مری کوبیکا:
ماری کوبیکا (Mary Kubica) نویسندهی کتاب زن گمشده، اهل آمریکا و فارغالتحصیل رشتهی تاریخ و ادبیات از دانشگاه میامی است. ماری در پی تحصیلاتش مدتی را به عنوان معلم تاریخ در دبیرستان مشغول به کار شد ولی پس از مدتی به نوشتن رمان به طور جدی روی آورد. او اولین رمانش را در سال 2014 با نام دختر خوب منتشر کرد و توجه مخاطبان را به خود جلب کرد. پس از دختر خوب او چهار رمان دیگر نوشت که به فارسی ترجمه نشدهاند، از جمله کتابهایش میتوان به (PRETTY BABY)، (DON’T YOU CRY) و (EVERY LAST LIE) اشاره کرد.
ماری کوبیکا در حال حاضر در شیکاگو به همراه همسر و دو فرزندش زندگی میکند و مشغول نوشتن رمان جدیدش است. بیش از دو میلیون نسخه از کتابهای ماری کوبیکا در سراسر دنیا فروش رفته و آثارش جزو پرفروشترینهای نیویورک تایمز (New York Times) و یو اس ای تودی (USA Today) است. رمان دختر خوب نوشتهی ماری کوبیکا نامزد دریافت جایزهی منتقدین برای اولین کتاب نویسنده شد. همچنین کتاب دختر خوب در سایت گودریدز نامزد بهترین کتاب جنایی و معمایی شد.
درباره کتاب زن گمشده:
رایلی سیگر: «تاریک و رمزآلود، پر از اتفاقات هیجانانگیز و غافلگیرکننده. همان چیزی که خوانندگان از داستانهای مری کوبیکا انتظار دارند.»
کیمبرلی مکگریت: «داستانی پیچیده، بهشدت تأثیرگذار و واقعاً جذاب. رمان زن گمشده نگاهی هوشمندانه به این موضوع است که چگونه حتی بیضررترین رازها میان زوجهای خوشبخت و دوستان صمیمی میتوانند بهطرز دور از انتظاری ترسناک و مرگبار باشند.»
پابلیشرز ویکلی: «یک رمان مهیج روانشناختی و جسورانه که بسیار جذاب و خواندنی است.»
بوکلیست: «امکان ندارد بتوانید آخر این رمان را حدس بزنید. کوبیکا خوانندگان را با سطح جدیدی از فریب و پنهانکاری آشنا میکند.»
جاشلین جکسون: «من بدون تردید شیفتهٔ داستانهای شگفتانگیز و پیشبینیناپذیر مری کوبیکا شدهام و همینطور، تحتتأثیر شخصیتهای چندوجهی و پر از نقصهای طبیعی انسانی و موضوعات هیجانانگیز داستانهای او قرار گرفتهام. البته او در این زمینه مدام بهتر و بهتر میشود. رمان زن گمشده گردشی مهیج در پلکانی مارپیچ از رازهاست و منتهی به پایانی میخکوبکننده میشود که هرگز گمان نمیکردم. من هر دقیقه از خواندن این کتاب را دوست داشتم.»
داستان این رمان در حومهای از شیکاگو و ایالت ایلینویز اتفاق میافتد و از دیدگاه شخصیتهای متفاوت به صورت غیرخطی روایت میشود. مردیت دیکی، مادر جوانی است که در زایشگاه کار میکند و به زنانی که نزدیک زایمانشان است کمک میکند تا اینکه روزی چندین پیام ناشناس و تهدیدآمیز دریافت میکند. این پیامها را همسایهاش کاساندرا هاناکا میفرستد که اخیراً متوجه شده شوهرش مارتی، مردیت را در دانشگاه میشناخته است.
گرچه مردیت و مارتی در آن دوران با هم قرار میگذاشتند اما کاساندرا به اشتباه گمان میکند که آنها هنوز هم با هم رابطه دارند. درنهایت کاساندرا با مردیت روبهرو میشود و رابطهٔ دوستانهٔ آنها را قطع میکند. تقریباً در همان زمان مردیت میپذیرد که به دختری به نام شلبی تبو آموزش دهد. زمانی که شلبی قصد دارد بچهای را به دنیا بیاورد مشکلی حین زایمان پیش میآید و حالا مردیت باید علیه پزشک متخصص زنان و زایمان دکتر فینگولد برای یک پروندهٔ قصور پزشکی شهادت دهد و کمی بعد از آن است که شلبی تبو ناگهان ناپدید میشود.
قسمتی از کتاب زن گمشده:
وقتی باران میبارید، خیلی تلاش کردم که بیرون نروم، امنیت آلونگ را ترک نکنم و صورتم را با دهان باز رو به آسمان نگیرم. تا حد مرگ میترسیدم که شوهر خانم آنطرف منتظرم باشد. به همین دلیل، به نوشیدن قطرههای پراکندهٔ باران اکتفا کردم. حالا بهخاطر آنهمه راهی که دویدهام، بدنم درد میکند. روی دستها و پاهایم خون خشکیده هست که بهدلیل سکندریخوردن روی آن درخت است. کف پاهایم پوشیده از خون است؛ چون خار و تراشهٔ چوب در آنها فرورفته. با اینکه درد دارم، بههرحال قدم برمیدارم. چارهٔ دیگری ندارم. زیر نور آفتاب، زخمهایی روی بازوهایم میبینم که خدا میداند از کجا آمدهاند.
احتمالاً مربوط به وقتهایی هستند که خانم مرا با کمربند میزد یا وقتی رویم آب داغی میریخت که بوی استخر شنا میدادم. زخمهایم یا بهشدت میخارند یا بدجور درد میکنند. بهطرف جلوی آلونک به راه میافتم، اما مستقیم بیرون نمیروم. اول، کنار در میایستم، نگاهی به بیرون میاندازم و اطراف را بررسی میکنم. نمیدانم کجا هستم. نمیدانم اینجا تنها هستیم یا کسی مرا زیر نظر دارد. آن بیرون، یک خانه میبینم که بزرگ و سفید، ولی قدیمی است. خانه یک سراشیبی دارد و ایوانخانه هم ناهموار است. یکی از پنجرهها شکسته که با نوار قرمز آن را چسباندهاند. از دودکش خانه دود بیرون میآید. این تنها نشانهای است که میفهمم خانه متروکه نیست و هنوز کسی آنجا زندگی میکند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.