زندگی روزمره در اسپانیای دوره تفتیش عقاید
درباره نویسنده جیمز ام. اندرسن :
جیمز ام اندرسن نویسنده کتاب زندگی روزمره در اسپانیای دوره تفتیش عقاید است. وی استاد ممتاز بازنشسته دانشگاه کالگاری در کاناداست. سالها، هم در مقام پژوهشگر برنامه فولبرايت وهم دریافت کننده بورس تحصیلی انجمن فرهنگی کانادا و مؤسسه اس اس اچ آرسی، در اسپانیا و پرتغال و فرانسه اقامت داشته و در پدید آوردن مقالات و کتابهای متعدد در زمینه بررسی مسائل تاریخی و فرهنگی اروپا مشارکت داشته است. خود نیز ۱۳ کتاب به چاپ رسانده که بعضی از آنها عبارتاند از: تاریخ پرتغال (انتشارات گرین وود، سال انتشار ۲۰۰۰)، زندگی روزمره در دوره تفتیش عقاید اسپانیا (انتشارات گرینوود، ۲۰۰۲) و جنگ داخلی اسپانیا (انتشارات گرین وود، ۲۰۰۳).
درباره کتاب زندگی روزمره در اسپانیای دوره تفتیش عقاید:
اسپانیا سرزمینی «غیرصنعتی» بود که اقتصادش بر پایۀ «کشاورزی» قرار داشت و جامعهاش از «طبقات مختلف» تشکیل میشد. در طول این سیصد و پنجاه سال، زندگی در چنین سرزمینی به چه چیز شباهت داشت؟ اسپانیا، درواقع، از بقیۀ اروپا جدا افتاده بود؛ از نواحی گوناگونی شکل گرفته بود که تفاوت سیاسی بسیاری با هم داشتند؛ و دولت مستقر در مادرید میکوشید این مناطق متفاوت را «یکپارچه» کند و زیر لوای «یک حکومت» قرار دهد. اسپانیاییها ملتی بودند «شکوفا» و «رو به رشد» که سعی داشتند به هر وسیلهای که شده، تفاوتهای نژادی و فرهنگی میان خویش را از بین ببرند؛ اما در همان حال، «امپراتوری»ای جهانی به وجود آوردند که «خورشید در آن غروب نمیکرد» ولی سرانجام، «تکهتکه» و متلاشی شد.
در این سرزمین، «کلیسا»یی نیرومند وجود داشت که درصدد بود «وحدت مذهبی» پدید آورَد و برای رسیدن به این «وحدت»، کاملاً آماده بود که سایر چیزها را فدا کند. در طول این سه و نیم قرن، «دیوان تفتیش عقاید» چنگالهای متعدد و آزمند خود را در سراسر اسپانیا گسترانید و بازجوییها و اقداماتش، اندکاندک، ترس و وحشتی ژرف در دل جمعیت این کشور آفرید.
دربار، نهادهای سیاسی و اجتماعی، قوانین، آموزش و پرورش، اصول آداب و معاشرت، مُد، فناوری و دیگر بخشهای جامعه پیوسته متحول میشدند و این دگرگونیها، به شکلهای گوناگون، بر زندگی روزمرۀ شهروندان تأثیر میگذاشت، ولی از دیگر سو، مضامینی هم بودند که در زندگی مردم «عواملی نیرومند» به شمار میآمدند، ازقبیل اعتقادات مذهبی محکم، یهودستیزی و بیگانههراسی.
چارچوب و ساختار کلی جامعه با «سرعتی اندک» رو به تحول میرفت و در طول بخش اعظم این دورۀ «سیصد و پنجاه ساله»، بسیاری از بخشهای جامعه تقریباً «ثابت» و «بدون تغییر» باقی ماندند. طبقۀ کشاورز نمیتوانست سطح زندگیاش را بهسرعت بهبود بخشد؛ طبقات فرادست ثروت کشور را تحت کنترل خود گرفته بودند و «پادشاه» و «نهادهای وابستهاش» نیز، در مسائل دادگستری و سیاست خارجی، بالاترین مرجعیت را داشتند.
کلیسای کاتولیک رومیکه نهادی نیرومند بود و دربارۀ همه چیز اظهار عقیده میکرد، در این مورد نیز تصمیم میگرفت که مردم چگونه رفتار کنند و چگونه بیندیشند و دگراندیشان را با بازوی اجراییاش سرکوب میکرد؛ این بازوی اجرایی همانا نهاد مقدس دیوان تفتیش عقاید بود که در تاریخ بشریت، از نهادهایی است که سایهای تاریک و درازمدت بر آرمانهای بشردوستانه افکند. دیوان تفتیش عقاید بر مبنای قوانینی ویژه فعالیت میکرد. این قوانین را شاه، پارلمان یا کلیسا تعیین نمیکردند، نهاد مقدس این قوانین را وضع میکرد و این نکته بهخوبی نشان میدهد که دیوان تفتیش عقاید چه قدرتِ مهیبی داشت. دورۀ سلطۀ نهاد مقدس برای عدهای لذتبخش بود، ولی برای دیگران تاریک و منحوس شمرده میشد.
اگر رویدادهایی را که در این کتاب ذکر شدهاند با حوادثی که امروز در جهان رخ میدهند مقایسه کنیم، قطعاً از لحاظ سیاسی و اجتماعی شباهتهایی خواهیم یافت: در دوران اولیۀ اسپانیای مدرن، میان کاتولیکها و پروتستانها و پیروان سایر ادیان، عدم رواداری مذهبی شدیدی وجود داشت، شبیه آنچه که امروز میان کاتولیکها و پروتستانها (در ایرلند شمالی)، و مسلمانان و هندوها (در هند) به چشم میخورَد. در دورۀ موردبحث، اسپانیاییها از سایر اقوام و نژادها نفرت داشتند، نفرتی شبیه آنچه امروز میان آلبانیاییها و صربها (در کوزوو) میبینیم. تأکید اسپانیاییهای سدۀ شانزدهم بر مقولۀ پاکی خون شبیه پاکسازی قومی و نژادی در بالکان و اصولِ آریاییپرستی نازیهاست، کما اینکه نازیها، دقیقاً همچون دیوان تفتیش عقاید، سانسور شدیدی در جامعه اعمال کردند و کتب بیشماری را سوزاندند.
جوزف مککارتی (از ۱۹۰۸ تا ۱۹۵۶) نمایندۀ معروف کنگرۀ امریکا، که بهشدت با کمونیسم و لیبرالیسم مخالف بود، میکوشید با بزرگنمایی چیزی به نام شبحِ کمونیسم، آزادیهای جامعۀ امریکا را از میان بردارد. درنتیجۀ تلاشهای او، بسیاری از مردم، ازجمله هنرمندانی مانند آرتور میلر و چارلی چاپلین، سیاستمداران و افرادی از سایر طبقات جامعۀ امریکا به اتهام داشتن عقاید یا دنبال کردن فعالیتهای غیرامریکایی تحت فشار قرار گرفتند؛ و این دقیقاً شبیه اقدامات دیوان تفتیش عقاید در اسپانیای سدههای شانزدهم و هفدهم است که بسیاری از اندیشمندان و روشنفکران (و حتی روحانیان مترقی و آزادیخواه) را به نابودی کشاند.
از دورۀ موردبحث گزارشهای بسیاری به جا مانده که نشان میدهد دیوان تفتیش عقاید بارها به سهولت مرتکب ظلم و بیعدالتی شده است. البته، ناگفته نمانَد که برخی مفتشان ادارۀ مقدس را عقیده بر آن بود که کارشان درست است و دستگیریها و محاکماتشان برای مؤمنان واقعی و اصیل سعادت و رستگاری به ارمغان خواهد آورد. هدف ایشان نجات روح مؤمنان بود. و جالب اینجاست که اکثر مردم سادهلوح آن عصر (که به آنان اعتماد و اعتقاد داشتند) نیز از ایشان پشتیبانی میکردند.
در صفحاتی که پس از این خواهید خواند، تلاش شده است از فعالیتهای روزمرۀ همۀ طبقات جامعۀ اسپانیا (و همچنین گروههای اقلیت) روایتی بیطرفانه به دست شود. این روایت زمینههای متفاوتی را در بر میگیرد، ازقبیل گرایشهای مذهبی، اخلاقیات، تلاش معاش و رویاروییهای متعدد با دیوان تفتیش عقاید. در هر فصل، به یکی از این زمینهها پرداختهایم تا نهایتاً و در مجموع، تصویری منسجم از جنبههای گوناگون زندگی روزمرۀ اسپانیاییها در اختیار خواننده قرار گیرد. در راستای این هدف نیز منابع گوناگونی بررسی شدهاند که بعضی از آنها از همان دوره به جا ماندهاند و امروز به دست ما رسیدهاند و برخی دیگر منابع اطلاعات کلی به شمار میآیند. اسامی اشخاص نیز با همان املا و تلفظ اسپانیایی در کتاب ذکر شدهاند.
قسمتی از کتاب زندگی روزمره در اسپانیای دوره تفتیش عقاید:
سرزمین پررونق والنسیا (که در ۱۲۳۸ از چنگ مورها به درآمده بود) تا سال ۱۳۱۹ میلادی خودمختاری خویش را حفظ کرد، ولی در این سال، با آراگون متحد شد و هر دو تحت کنترل یک حکومت قرار گرفتند، ولی اندیشه تأسیس یک حکومت مستقل همواره در ذهن مردم به جا ماند. والنسیا (که با در نظر گرفتن موقعیت جغرافیایی محیط اطرافش بهشت به شمار میآمد) با سیستم پیشرفته آبیاری و دولابهای متعدد مجهز بود که یادگار مورها بودند؛ پرتوهای حیات بخش خورشید نیز بیدریغ بر آن میتابید و پیوسته انواع محصولات و فرآوردهها در آنجا تولید میشد، مثل انگور، پرتقال، لیمو، لیموترش، بادام، روغن، کنف، نیشکر، نخل، برنج در نواحی مرطوب و درخت توت برای صنعت ابریشم.
امیرنشین کاتالونیا زمانی تحت کنترل پادشاهان قوم فرانک بود، اما نتهای کاتالونیا در سدههای نهم و دهم میلادی استقلال یافتند و به شاهزادگان عالی مقام بدل شدند. کاتالونیا که در ۱۱۳۷ میلادی با ازدواج های سلطنتی با آراگون متحد شده بود، در زبان و فرهنگ، به کلی با بقیه نواحی شبه جزیره ایبری تفاوت داشت و سرزمینی بود حاصلخیز با آبوهوایی ملایم و فرآوردههایی گوناگونی چون شراب و میوه و روغن. بخش اعظم جمعیتش صنعتگر بودند و فرهنگشان، به جای آنکه متمایل به کاستیل یا آراگون باشد، عمدتا پرووانسی بود و خود را بیشتر اهل جنوب فرانسه (ونه اسپانیا) میدانستند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.