زندگینامه سلینجر
این کتاب شامل سیری در زندگی یکی از عجیب و غریبترین نویسندگان تاریخ ادبیات یعنی دیوید سلینجر است. رمان های سلینجر بر جنبههای دیگری از جامعهی امریکا نیز تأثیر گذارده است و بدین ترتیب میتوان سلینجر را یکی از شمایلهای آوانگارد فرهنگ امریکایی نامید.
قسمتی از کتاب زندگینامهی سلینجر:
در روز آزادی پاریس، ارنست همینگوی به عنوان خبرنگار جنگی در آن شهر حضور داشت. به محض استقرار همینگوی در مرکز فرماندهی در هتل ریتز، خبر حضور او در آنجا به گوش اغلب سربازان رسید. در آن دوران سلینجر شیفتهی ملاقات با نویسندهای بلند آوازه همچون همینگوی بود. بنابراین، خود را با نسخهای از ستردی ایونینگ پست که آخرین روز از آخرین مرخصی در آن چاپ شده بود، مسلح کرد و برای ملاقات با همینگوی راهی هتل ریتز شد.
زمانی که سلینجر به هتل رسید، مطمئن بود ملاقاتی رسمی با همینگوی در انتظار اوست. سلینجر با سماجت، یعنی همان رفتاری که بعدها خودش نیز از آن به شدت اذیت میشد، نشریه را به دست همینگوی رساند تا بتواند آخرین روز از آخرین مرخصی را بخواند. همینگوی به سلینجر گفت که نهتنها با داستانهای او آشناست بلکه تصویر او را نیز در اسکوایر دیده است و بیدرنگ به خواندن آخرین روز از آخرین مرخصی مشغول شد. این موضوع تعجبی نداشت چرا که داستان سلینجر داستانی خوشساخت دربارهی دو خانواده بود که در هراس جنگ گرفتار آمده بودند و این دقیقاً از همان جنس موضوعاتی بود که خود همینگوی به آنها میپرداخت و همواره عاشق چنین موضوعاتی بود. همینگوی بعدها دربارهی سلینجر گفت: «به عیسی قسم که استعداد معرکهای دارد.» سلینجر نیز پس از ملاقات با همینگوی، در نامهای به یکی از دوستانش، وداع با اسلحه را داستانی ساده و معمولی توصیف کرد که محشر نبود و به اعتقاد سلینجر، همین باعث جذابیت همینگوی میشد. پس از این دیدار، همینگوی از هنگ پیادهنظام سلینجر بازدید کرد و بر اساس گزارشهای مکتوب، دربارهی برتری یکی از دو سلاح کلت ۴۵ امریکایی یا لوگر آلمانی با شخصی، احتمالاً سلینجر، بحث و گفتگو کرد. شخص مورد نظر ادعا کرده است که همینگوی سلاح دوم یعنی لوگر آلمانی را ترجیح میداد. همینگوی برای اثبات برتری لوگر سلاح خود را بیرون کشید و مرغی را، که اتفاقی آن حوالی بود، نشانه گرفته و با شلیک گلوله سرش را از تنش جدا کرد!
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.